سلام دوستان اومدم با پارت ۳ از داستانم امیدوارم خوشتون بیاد و کپی ممنوع!!!!
از زبان مرینت : وقتی رفتم پیش کت نوار یه نفس عمیق کشیدم و رفتم کنارش نشستم و گفتم : کت نوار من رو ببخش فقط بخاطر خودته (در بیار دیگه این انگشتر و🤩😨😰)بعد انگشتش رو در آوردم نگاهم رو اونور کردم بعد که چشمام رو باز کردم از چیزی که میدیدم تعجب کردم چشمام گرد شده بود دهنم دو متر باز شده بود ..چیزی که دیدم باورم نکردنی بود اون اون آدرین بودددددددددد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!یعنی این همه مدت آدرین بود که عاشقم بود چقدر من احمق بودم که بهش جواب رد دادم ای کاش زودتر هویتش رو میفهمیدم حالا دیگه آنقدر عاشقش شده بودم که بهش بگم چقدر دوستش دارم پلگ گفت : لطفاً اول پنیر بده بعد این دلبر رو ببوس ..گفتم : پلگ خیلی مسخره بود ولی بیا اینم ماکارون !
بعد اونا روشون رو اونور کردن منم آروم به آدرین نزدیک شدم و با تمام عشقی داشتم اونو ب💏 بعد ۵ دقیقه ازش جدا شدم دیدم داره چشماش رو باز میکنه داد زدم تیکی پلگ آدرین چشمش رو باز کرد ..آدرین گفت: چیشده اینجا کجاست پلگ ؟؟ بعد بلند شد من رو دید و پلگ و تیکی رو بعد گفت : مرینت تو تو اینجا ؟مرینت تو لیدی باگ بودی؟؟تو تو؟گفتم:اره آدرین تو من رو دوست داشتی و من تورو فقط هیچکدوم ما از عشق یکی دیگه خبر نداشتیم آدرین گفت: واقعا؟ممنونم مرینت تو من رو نجات دادی منم گفتم: تو هم من رو نجات دادی بعد آروم آروم به هم نزدیک شدیم و همو💏 بعد ۱۰ دقیقه جدا شدیم از هم که پلگ گفت : وای چه عاشقانه ندیدم تا حالا کممبر با یه کممبر باشه 😂تیکی گفت : اره عاشقانس چقدر اینا کیوتن عشقم پلگ گفت : اره عشقم ...که من پریدم وسط بحث و گفتم جانم؟؟ادرین گفت ......
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
0 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)