میراکلس پارت 1

مرینت کنار برج ایفل منتظر آدرین بود ادرین اومد با کت و شلوار و یه ماشین عروس مرینت با لباس عروس سوار ماشین شد رفتن تالار همه اونجا بودن

وقتی مرینت و ادرین (عروس و داماد) اومدن تو همه دست زدن هوراااااا رفتن نشستن روی صندلی مخصوص عروس داماد بعد این همه کار عروسی باهم زن و شوهر شدن

همه چی خوب و عالی بود رفتن خونه در راه خونه یه سگ خریدن اسمشو گذاشتن هانی . فردا که شد یه دفعه دیدن معجزه گر هاشون نیسسست اینجارو گشتن اونجارو گشتن نبوود که نبوود وااای نه امیلی مامان ادرین اومد مرینت و ادرن فهمیدن که پدر ادرین یعنی گابریل اگرست ( ارباب شرارت ) معجزه گر هاشونو دزدیده و ارزوی خودشو بر اورده کرده و امیلی زنده شده

ادرین حالش بد شد . بعد چند روز ادرین مرد . مرینت خیلی زیاد ناراحت بود سعی کرد بره مخفی گاه ارباب شرارت تا معجزه گر ها رو برداره اون معجزه گر ها رو برداشت ولی چون ادرین مرده بود نتونست از اونا استفاده کنه چون ادرین نمیتونست بگه تبدیل گربه ای اگه هم مرینت از اونا استفاده میکرد اونم حالش بد میشد رفت پیش لوکا بهش گفت ( لوکا تو باید عصبانی بشی تا ارباب شرارت تو رو تبدیل به خاموشگر کنه بعدش بری و صدای ادرین رو بگیری و با صوای اون بگی تبدیل گربه تا ادرین تبدیل بشه به گربه سیاه و زنده بشه .

لوکا عصبانی شد و تبدیل به خاموشگر شد رفت و صدای ادرین رو گرفت در حالی که حلقه در دست ادرین بود با صدای ادرن گفت تبدیل گربه ای ادرین تبدیل به گربه سیاه شد و زنده شد مرینت هم تبدیل شد و دوباره رفتن و معجزه گر ارباب شرارت رو دوباره پس گرفتن دختر کفشدوزکی گفت ( کفشدوزک معجزه اسا) بعد ادرین ناراحت بود و گفت الان دیگه مادرم زنده نیست با کفشدوزک معجزه اسا اون دوباره از پیش ما میره بعد یحویی دیدن

خب امید وارم از تست خوشتون اومده باشه لایک و فالو هم فراموش نشه ادامه این داستان در پارت 2 هست که الان میزارم