پارت بیستم / خاطراتِ گم شده
شیش ماه گذشته بود . لی لی و جیمز قر*ار های یواشکی میذاشتن و لی لی هم درمورد کوین به آنها اطلاعات میداد . گاهی لی لی از جیبش ، نامه ای رو جلوی پای ساموئل می انداخت تا به دستِ جیمز برساند . همگی باهم داشتند برای شبِ ماهِ سیاه آماده میشدند . جیمز خیلی خوب تونسته بود اعتماد کوین رو بدست بیاره و برایش چندین ماموریت انجام داده بود تا خودش رو به او ثابت کند .تنها یک روز باقی مونده بود که جیمز از طرفِ کوین به اتاقش دعوت شد . وقتی اجازه ی ورود داد ، وارد اتاق شد . کوین روی صندلی بزرگی نشسته بود و پا رو پا انداخته بود . با دیدن جیمز لبخندی بر لب آورد و گفت ( از دیدنت خوشحالم جیمز ! . جیمز هم لبخندی مصنوعی زد و با تعظیم کوتاهی گفت ( سرورم ! ... برای انجام هر کاری برای شما حاضرم ! . کوین لبخندِ رضایت بخشی زد و با دست به او اشاره کرد که نزدیک شود . جیمز نزدیک آمد و کوین ، ساعد دستِ او را گرفت و بالا آورد ( آستینتو بالا بده ! .جیمز متعجب آستینش رو بالا داد .
کوین ، مُهری برداشت که از جایش بخار در می آمد !
مهُر را روی ساعدِ او قرار داد . د*اغ بود ! . ابرو های جیمز از شدتِ د*اغ بودن مُهر بهم گره خورد . کوین ، مُهر را بیشتر فشار داد طوریکه جیمز از گوشه ی لبش فریادی کوتاه خارج شد . کوین لبخندی زد و مُهر را از روی دستِ او برداشت ( تا حالا برای هرکس این نشان رو زدم دادش تا آسمون هفتم رفته ! خیلی غرور داری !
و قهقهه ای سر داد . جیمز نگاهِ ساعدش کرد که شکلِ شی*طان رویش بود ! نشانی که به هرکسی نمیزدند !
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
عالی
مرسی 💫
اوه گاد🙃
کمک کننننن😭 این لی لی اول منو میکشه بعد خودشووو🙂
(عکسای بیشتری ازشون بزار لطفا🌟)
🤣❤️
با عکس که میذارم زیاد گیر میدن . بدون عکس زودتر منتشر میشه ولی سعیمو میکنم 💖
مرسی🌌
اشک+❣💖💖
بغض +
غمگین تمومش نکن
غمگین تمومش نکنننن👈👉
غمگین تمومش نکننننننن
چشممم چشششمم 🤣
دروغ نگیااااا
غمگین تمومش کنی گزارش میزنم تا پاک شه
دوباره از اول بنویسی اما با پایان شاد!
عجب گیری افتادیم 🤣
دروغم کجا بود دخترررر 😁