
سلام سلام تو این قسمت متوجه میشوید که میها سر از خونه ی بی تی اس در میاره و توجه کنید که میها به خانوادش اطلاع داده که رفته کره و......:
میها: ولم کن جیمین ولش میکنه هونگ جو: چرا ولش کردی؟ جیمین: خودش گفت هونگ جو: خب بگه تو نبای....... یهو دید میها از حال رفت ..................................................................................... میها بهوش اومد میها: من چجوری اومدم اینجا؟«چشم باز نکرده فهمید کجاست» دکتر: حالتون خوبه خانم میها هونگ جو: میها جونم خوبی؟ میها: تو منو اوردی اینجا؟ هونگ جو: نه جیمین میها: تو هم جلوشو نگرفتی که منو نیاره خوابگاه بی تی اس؟ هونگ جو: ببخشید میها: این همه سروصدا چیه؟ هونگ جو: افتادن دنبال جیمین میها: چی؟ یهو میها دید که جیمین رو گرفتن و یخوان بزنن که سریع رفت جلوشون کوک: اوا بهوش اومدی؟ میها: ماشاالله حواستونم نیست الان دارید چی کار میکنید؟ کوک: جیمین رو میزنیم میها: خودم میدونم دلیلش چیه که حواستون به دکتر هم نیست؟ میها سرش گیج رفت و افتاد تو بغل جیمین دکتر: خانم لطفا بشینید هونگ جو: اروم بشینید دیگه میها نشست دکتر: خب شما از استرس و ناراحتی زیاد از حال رفتین میها: بله دکتر: این قرص رو در این موارد به کارتون میاد و این قرص رو هم روش نوشتم چجوری مصرف کنید«توجه کنید هونگ جو دکتر و میها رو برد اتاق میها تا جواب رو بهش بگه چون میدونست میها دوست نداره کسی بدونه و این که میدونید قبلا این دو با هم بودن جیمین و میها رو میگم پس میها قبلا تو خونه ی بی تی اس اتاق داشته» دکتر از اتاق بیرون اومد و هونگ جو رفت پیش میها هونگ جو: میها حالت خوبه؟ میها: اره خوبم فقط وقتی برسیم خونه...... هونگ جو: ببخشید خب میها: ول کن اون قرص رو بده من هونگ جو: دکتر گفت میها: اهوم میها: میشه بریم خونه من خستم میخوام بخوابم هونگ جو: خب اینجا بخواب اینجا اتاق خودته میها: توقع نداشته باش این جا همش منو یاد جیمین میندازه هونگ جو: اگه الان بریم سرگیجه ولت نمیکنه میها: پس سریع بریم لطفا یا برام تاکسی بگیر برم هونگ جو: چقدر تو لجبازی یکم اینجا بمون تا من بیام .................................................................................... دکتر: باید استراحت کنه نباید تحرک داشته باشه الان بخوابه خوب میشه هونگ جو: قبول نمیکنه بمونه میگه میخوام برگردم خونه دکتر: نگران نباش قرصش رو خورد؟ هونگ جو: بله خورد دکتر: یک چند دقیقه دیگه خوابش میبره نگران نباش هونگ جو: بیدار شه ببینه ینجاست باور کنید منو میکشه شوگا: نگران نباش نمیکشه هونگ جو: تو تضمین میکنی؟ شوگا: اره
......................................................................................... هونگ جو: خوابش برده شوگا: خوبه هونگ جو: من باید برم بیدار شد بگین بیام دنبالش حتما تاکسی میگیره چون با شماها برنمیگرده جین: باشه .............................................................................. میها وقتی بیدار شد دید تو اتاقه خوابش برده پس لباس پوشید و به هونگ جو گفت بیاد دنبالش و وقتی اومد سریع رفت بیرون کوک: سلام میها کجا میری؟ میها: هونگ جو اومده باید برم جین: کجا میری؟ میها: خونه خداحافظ ........................................................................................ میها: وای خدا خوب شد سریع اومدم بیرون تو چرا منو بیدار نکردی؟ هونگ جو: دکتر گفت میها: خب بریم خونه ........................................................................................ هونگ جو رفت اتاق میها، میها داشت عکس یکی رو نگاه میکرد و بی صدا گریه میکرد هونگ جو: چیشده میها: هیچی کارت رو بگو هونگ جو: بیا شام ولی یک چیزی شده نکنه دلت برای ........... تنگ شده؟«اسمش و فعلا بهتون نمیگم» میها بازم گریه کرد هونگ جو: ناراحت نباش اون دوست نداره تورو ناراحت ببینه میها: کاشکی اون به جای جیمین بود هونگ جو: این چه حرفیه جیمین هم به اندازه اون عاشقته میها: نمیدونم نمیدونم نمیدونم دارم گیج میشم هونگ جو: گیج نشو فعلا بریم شام. ........................................................................................ جین: میگما شما نمیخواید با هم حرف بزنید کوک: حرفی میزنیا تو جرئت داری باهاش حرف بزن جین: خب مگه چیه؟ کوک: ببین من چند وقت پیش که با میرا حرف زدم میگفت اگه باهاش بخواد حرف بزنه اصلا کلا اینجا زلزله میشه از سروصدا. جین: اوه خب حرفی ندارم جیمین تو حرفی نداری؟ جیمین جیمین جیمین«با داد» جیمین: بله بله چیشده؟ جین: میگم تو حرفی نداری جیمین: نه کوک: به چی فکر میکردی؟ جیمین: میها داشت عکی یک پسری رو نگاه میکرد کوک: شاید یکی از ایدل ها باشه جیمین: نه ایدل اینا نبود وقتی نگاش کرد گریه میکرد کوک:تو از کجا فهمیدی جیمین: خواستم برم پیشش دیدم اون منو ندید جین: وای خدا نترس چیزی نیست وگرنه چرا باید گریه کنه؟ جیمین: خودمم نمیدونم ولی انگار دلتنگش بود انگار که فوت شده باشه کوک: من دیگه نمیدونم.
شوگا: به نظرم از هونگ جو بپرسیم جی هوپ: احتمالا به خاطر میها نمیگه شاید میها نخواد بگه نامجون: راست میگه جیمین: من باید برم بیرون زود میام. تهیونگ: باشه ........................................................................................ جیمین رفت به یک سالن فرد ناشناس: خب زود اومدی جیمین: تو کی هستی؟ فرد ناشناس: مهم نیست ولی یک قولی بهم بده جیمین: چه قولی؟ فرد ناشناس: که میها رو خوشبخت کنی جیمین: چی؟ تو میها رو از کجا میشناسی فرد ناشناس: اون خیلی دوست داره مهم نیست از کجا میشناسمش شاید باهات قهر باشه ولی داره وانمود میکنه اون عاشقته من وقت ندارم سریع قول بده جیمین: باشه قول میدم فرد ناشناس: خوبه «با بغض» ........................................................................................ جیمین همینطوری که میرفت تو فکر بود اون کی بود ماسک زده بود اخه کی بود؟ همینطوری که تو فکر بود یهو کشیده شد به یک سمتی میها: حواست کجاست؟ داشتی میرفتی تو کوچه. جیمین: سلام میها ببخشید تو فکر بودم خوبی؟ میها: خوبم و رفت جیمین: وایسا نمیشه باهام حرف بزنی؟ میها: سریع حرفتو بگو باید برم جیمین: من دارم حقیقت رو میگم اون اتفاق یک سو تفاهم بود میها: خب؟ جیمین: چرا با من اینکارو میکنی؟ چرا از من دوری میکنی؟ میها: خودت چی فکر میکنی؟ برو از تهیونگ بپرس که بلایی بد تر سرت نیاره اینطوری دیگه غم بزرگی پیدا نمیکنم جیمین: چه ربطی به تهیونگ داره میها صبر کن میها گریش گرفت و نشست زمین جیمین کنارش نشست و بغلش کرد جیمین: گریه نکن توضیح بده
میها: نمیتونم نمیتونم ازم نپرس جیمین: خب چرا؟ میها: چون ممکنه....... بهتره ندونی و ناراحتی زیاد باعث میشه از حال برم پس باهاش در این مورد حرف نزن قول بده جیمین: باشه تو گریه نکن قول میدم میها همونجا خوابش برد و جیمین بردش خونه هونگ جو: اوا میها چش شده؟ جیمین: هیچی خوابش برده جیمین یادش اومد: میها: حتی به هونگ جو هم هیچی نگو جیمین: چرا؟ میها: اون عاشق تهیونگ هست و حاضره هر کاری براش بکنه. جیمین: حتی دوست صمیمیش رو لو میده؟ میها: اون وانمود میکنه دوست صمیمیم هست درسته هست ولی در این حد نه فقط مینا اینجوری بود باید هر طور شده پیداش کنم جیمین: مینا کیه؟ .................................................................................... هونگ جو: ممنون بذار تو اتاقش راستی با هم اشتی کردین جیمین: این دختر مگه اشتی میکنه؟ هونگ جو: نمیدونم والا ........................................................................................ جین: کجا بودی؟ جیمین: بذار برای فردا جین: اوکی ...................................................................................... میها بیدار شد سرحال تر بود به هونگ جو گفت کاری براش پیش اومده میره امریکا ....................................................................................... مینام: سلام خواهری خوبی چه خبر از جیمین میها: بیا بهتون بگم میرا: زود بگو منو کشتی میها: ببین قول بدین به هیچ کس نگین باشه؟ مینام: اوکی قول میدیم تو فقط بگو میها: اشتی کردیم میرا: چه خوب بعد چرا نگیم؟ میها: به خاطر تهیونگ مینام: چی؟ میها: ببینید ممکنه بلایی سر جیمین بیاره که بتونه منو مال خودش بکنه. میرا: وای خدا من به کسی نمیگم میگم به جیمین بگیم بیاد امریکا؟ میها: اره ولی فقط اون مینام: هونگ جو میدونه؟ میها: اونم نباید بدونه اون حاضره هر کاری برای تهیونگ بکنه من باید مینا رو پیدا کنم میرا: اره
میها: میترسم همه ی کارا کار تهیونگ بوده منظورم اتفاق ها هست مینام: شاید میرا: فعلا بیا بریم ........................................................................................ تهیونگ: چی شده سرحالی؟ جیمین: شاد بودن گناهه؟ تهیونگ: منظورم این نبود جین: بحث نکنید بیاید صبحونه ....................................................................................... ته: حواستو جمع کن فقط بفهمم میها رو دیدی بد دیدی دختر: باشه حواسم هست فقط کاری بهش نداشته باش و اینکه میها اگه بفهمی چی کار کردی فکر میکنی حتی بتونی دوستش بمونی؟ ته: به تو ربطی نداره دختر: قبلا خوب تر بودی نباید معامله میکردی ته: ساکت شو دختر: اگه به خاطر میها نبود من زندت نمیذاشتم ولی بدون یک روز انتقام ازت میگیرم ته: برو بیرون ......................................................................................جیمین دختره رو دید که از پیش تهیونگ بر گشت دنبالش کرد و به یک خیابون رسید دختره رو گیر انداخت و..............
لایک و کامنت فراموش نشه
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیی👌🏻🍑☁️
مرسی فقط خودم نمیدونم چرا از داستانم یکم راضی نبودم تو این پارت