فصل دوم پارت چهاردهم:) ناظر عزیز و محترم لطفا لطفا منتشر کن رد یا شخصی نشه پلیزز تنک فقط یه داستانه امیدوارم همیشه لبخند بزنی مهربونم >>
ماریا : برگشتم و بهش خیره شدم تئودور : چیه؟ برو دیگه اشکی از گوشه چشمم سر خورد ماریا : بهش نزدیک شدم و اشک روی صورتشو پاک کردم و لبخند تلخی زدم تئو گریه نکن دیگه ببین بعضی وقتها آدم یه چیزی رو دوست داره ولی باید قیدشو بزنه! هر چیزی که دوست داری باید از دست دادنش رو هم یاد بگیری! تلخه ولی این جمله رو با تمام وجودم احساس میکنم و میدونم تو ام خوب می فهمی الانم به این فکر کن همه چی به روالش برگشته جوری که میخواستی تو پانسی رو دوست داشتی و اون تو رو دوست نداشت اما حالا تو رو دوست داره! مگه اینو نمیخواستی؟ تئودور : لبخند تلخی زدم آره...حق با تو عه! اما پانسی...ماریا : به دراکو گفته تو رو دوست داره تئودور : بهم فکر نکن! اینو میخوام! مطمئن باش من حالم خوبه مطمئن باش کنار پانسی خوشحالم مطمئن باش لبخند میزنم! ماریا : تو آدم بدی نیستی تئو و قرار نیست تا آخر عمرت دیگه منو نبینی فقط احساسات گذشته رو اگه میتونی فراموش کن! تئودور : لبخند غمگینی زدم و دستشو گرفتم و تو چشماش زل زدم بدرود بانو ماری! ماریا : دستشو ول کردم و لبخندی زدم به امید دیدار تئودور نات به خدا می سپارمت! با قدم های آروم برگشتم و ازش دور شدم و راه افتادم سمت خونه...
تئودور : امیدوارم کنارش زندگی قشنگی داشته باشی!
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
17 لایک
عالی بود♡
ممنونمم
خیلی خوب بود عالی بود 🫂💟
شاید مثل آهنگ in the stars ❤️🥺
مرسیی زیباا
هوم قشنگه
عالیییییی:)
تنکک یوو لاوم
خیلی عالی بود لیدی💙🖤
مرسیی زیبا
عالی بود ❤❤به نظرم مث اهنگ سیاه و سفید بود 🖤🤍
ممنونمم قشنگم
عوم شاید💙آهنگش قشنگه☺
عالیییه...
چطوری انقد خوب مینویسی؟!
مرسییی لیدی
چشات قشنگ می بینه بیب