
بچه ها ببخشید یکم دیر پارت ۲ رو گذاشتم درگیر امتحانات بودم 🥰
دراکو:بیانکا من دیگه میرم بابام کارم داره بعد مسابقه می بینمت ، از دراکو خداحافظی کردم و برگشتم سر جام بعد از مسابقه همه برگشتیم به چادر هامون توی چادر داشتم با سدریک حرف میزم که ناگهان

عمو آموس دوید داخل چادر و گفت:بچه ها زود باشین از چادر برین بیرون ، گفتم:عمو آموس چی شده ، سدریک رفت بیرون و یک نگاهی انداخت و عمو آموس هم داشت وسایل را جمع میکرد صدای جیغ و داد از بیرون میومد سدریک بدوبدو اومد سمتم و دستم وگرفت و با خودش کشید و گفت :بدو مرگخوار ها حمله کردند ، منو سدریک و عمو آموس از چادر فرار کردیم و عمو آموس گفت:شما ها برید سمت نقطه عبور من میرم دنبال ویزلی ها، با سدریک به سمت نقطه عبور فرار کردیم و منتظر بقیه ماندیم وقتی رو به رو ام را نگاه کردم آدم هایی با ماسک های نقره ای و شنل های سیاه چادر ها رو می سوزاندن و آدم ها رو میکشتند

و مردم هم در حال فرار بودند کمکم داشتند بهمون نزدیک میشدند رو به سدریک کردم و گفتم :سدریک مرگخوار ها دارن نزدیک میشند ، سدریک گفت: دنبالم بیا باید قایم بشیم ، دوتایی رفتیم تو یک چادر تاریک که فقط یک فانوس کوچولو توش بود و منتظر بقیه ماندیم

چند دقیقه ای گذشت و جرج و فرد و جینی هم آمدند داخل چادری که ما توش بودیم جینی خیلی ترسیده بود رفتم پیشش و بغلش کردم و گفتم:هیس چیزی نیست نگران نباش، رو به فرد کردمو گفتم :پس بقیه کجان،فرد گفت :نمی دونم باید نزدیک باشن چند دقیقه ای صبر کردیم همه جا ساکت شده بود و مرگخوار ها هم رفته بودند از چادر سوخته و تاریک اومدیم بیرون و جینی بالا سرشو نگاه کردو گفت:نگاه کنید اون بالا اون علامت شوم، آسمان رو نگاه کردم علامتی توی آسمان بود که متعلق به لرد سیاه بود

ناگهان صدای هرماینی رو شنیدیم که داد میزد :هریییی...رونننن ... بچه ها کجایین ، صدا رو دنبال کردیم و وقتی رسیدیم کورنلیوس فاج (وزیر وزارت سحر و جادو)و بارتی کراوچ و چند نفر دیگه چوبدستی هاشونو به سمت هرماینی و رونالد و هری گرفته بودند و عمو آرتور از اون طرف دوید سمت بچه ها و گفت:صبر کنید اون پسر منه... اون پسر منه، همه چوب هاشونو رو آوردن پایین و عمو آموس هم پیش ما وایساده بود عمو آرتور گفت:بچه ها شما ها خوبید ، بارتی کراوچ رو به هری کرد و گفت: تو اون علامت شوم و کشیدی ... آره ..، هری گفت :نه باور کنید کار من نبود ،

خلاصه اون شب همه برگشتیم خونه ها و من شب و خونه ویزلی ها خوابیدم و صبح برگشتم خونه و وسایلم رو برای مدرسه داخل چمدان چیدم چون قرار بود از چند روز دیگه تعطیلات تمام بشه و همه بر گردیم هاگوارتز. تا پارت بعدی بای ♥️
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعد ؟.!