Secret feel9

اهنگ تموم شد همینطور جشن دیگ امشب رفتم تو اتاق خودم خوابیدم رفتم دوباره حموم ساعت ۱ شب تو حموم اهنگ میخوندم اخرش ایزابل اومد با لگد کوبوند تو در:چته وحشی؟ -وحشی خودتی باو بیا بیرون سرمونو بردی بیا میخوایم حرف بزنیم! +باشه اومدم! رفتم بیرون لباسامو پوشیدم نشستم تو تخت داشتن از کارایی ک بی افاشون انجام میدادن تعریف میکردن "گایز تئو خیلی نایسه شبی ک رفتم واسه دیدن ستاره ها اونم اونجا بود!(فلش بک) +عع شماعم اینجایین،سلام! -سلام +ببخشید فکر کنم بد موقع اومدم من میرم! -نه بفرمایین،برای دیدن ستاره ها اومدین؟ +بعله کار هرشبمه معمولا تا ماهم نگاه میکنم بعضی وقتا میتونم اعتراف کنم ک چیزای عجیبی میبینم! -منم. نمیدوونم مردم رو مماه چیکار میکنن! +لطف فهمیدی ب منم بگو! -چشم!اممم....خب راستش من یک سوالی داشتم! +بفرمایین! -حاضری ک توی تمام مدت دوست دخترم بشی؟ +من....اره! -نایس بیب! (پایان فلش بک) +خا میکی تو چجوری؟ -تو مدت بیمارستان اعتراف کرد! +تو چی اری؟ -واقعا قابل تعریف نی خجالت میکشم! +باشه بابا توعم! +تو چی استور؟ -همون

همون شبی ک نمیتونستیم شمارو پیدا کنیم! +ایزا تو چی؟ -تام واقعا بد اخلاقه هیچوقت مودش معلوم نیست موقع اعتراف هعی یا قاطی میکرد یا اروم بود و رمانتیک!اخرشم دعوامون شد(فلش بک) +چرا من برات مهمم؟ -به ت ربط ندار! +وقتی با پسرا حرف میزنم رگ غیرتت میزنه بالا،چته تو؟ اخرش عصبی شد و داد زد ک باعث شد سه متر برم حوا!! -اره روت غیرت دارم چون دوست دارم! (پایان فلش بک) +هع نایس و اما میرسیم ب داستان خودم!به صورت بسیار منطقی گفت دوس دخترم میشی منم گفتم اره گود بای دی اند! دیگه خسته شدیم رفتیم بخوابیم صبح پاشدیم دیدیم برف اومده و به اضافه اینکه کریسمسه و کلاس نداریم قرار شد من بشم جغد نامه رسان برم خوابگاه پسرا بگم بریم هاگزمید! راه افتادم سمت خوابگاهشون رسیدم به در اتاقشون جالب اینجا بود ک رو در سبز رنگشون کلی برچسم بود ک اسماشونو نشون میداد و برچسب پرنسس های دیزنی روش بودن ما میشینیم ایتو انابلو اسکیریم نگا میکنیم اینا کارتون های دیزنی البته بگزریم از اینکه خودم عاشق گیسو کمندو زیبای خفته و اریل و بلم ولی بلاخره حال عب نداره ایناهم ادمن دیه:/ درشونو زدم جالب بود صدا اهنگ باترو تا سقف زیاد کرده بودن در اتاق باز شد و من دراکویی رو دیدم ک دور سرش حوله پیچیده بود و بو شامپو گلرنگ میداد تو اون وضیعت خندم گرفته بود و سعی در جمع کردنش داشتم دره اتاقو باز کرد گفت بیا تو دیدم ک ۵ نفر باقی ششونه و سشفارو دسگیره درو عطرو گرفتن دارن میگن:اسموت لایک باتر! دیگه پاره شده بود همون جوری لابلای خنده هام گفتم:ببخشید...مزاحم...شدم...ای دلم...بچها گفتن بیاین بریم هاگزمید!میاین؟ ×من ک هستم ÷چه ب موقع...وایسا من لباس چی بپوشم؟؟؟ +پیژامه باباتو!😁 ÷هار هار هار🤣 =من میام

+بعله:/هممون هستیم خداروشکر! دیگه از اونجا اومدم رفتم سمت اتاقم برا بچه ها تعریف کردم چی دیدم و اونا هم پاره شدن طبق معمول:/شلوار کرم رنگمو پوشیدم با یک بلید استین بلند سفید با بافت کرمم و کانورس کرمام و راه افتادم سمت حیاط قلعه رسیدم دیدم با متیو ست شدم:/ 'اوهو شیطونا شما ست کردین؟ +نهههههه اتفاقیه! متیو دستشو باز کردم منو کشید تو بغلش و راه افتادیم کلاهمو کشیدم تا روی پیشونیم و دستمو دور کمره متیو  رسیدیم هاگزمید و رفتیم تو سه دسته جارو(همین بود دیه؟؟)از اونجایی ک هیچ علاقه ای به خوردن چیزهایی ک گاز دارن نداشتم پس کاپوچینو گرفتم همینجوری خیره به بیرون بودم ک صدای سرو صدایی حواسمو سر جاش اورد از پنجره نگاه کردم دیدم یکی از اسلیترینی ها داره با گرنجر دعوا میکنه! کارهامونو ک کردیم از کافه اومدیم بیرون پاترو ویزول از زیر دست گویل هرماینی رو کشیده بودن بیرون و خون دور لبشو پاک میکردن +هعی پاتر اصلا دوست نداشتی دوست دخترت این بلا سرش بیاد نه؟ ÷ساکت شو اسلیتیرین! انصافا جا خوردم انتظار ی همچین چیزیو نداشتم خداییش! پوزخندم محو شدو دستمو مشت کردم:الان تو به من گفتی:ساکتشووووو؟ ÷اره گفتم؛چیکار میخوای بکنی؟ یک دفعه دیدم متیو سینشو سپر کرده داره میره سمت پاتر مشتشو کوبوند تو صورتش ک پاتر افتاد

خدایی یک لحظه داشتم میترکیدم!مثل گونی برنج پخش شد کف زمین ولی خودمو کنترل کردم متیو نشت رو پاترو تا میخورد زدش منم الله وکیلی ترسیده بودم بازوی متیو ر میکشیدم پسرا اومدن کنار پانسیو اری منو کشیدن عقی اخرش تام موفق شد متیو رو بلند کنه از روش برگشت سمتم ک دیدم کلا از دماغش داره خون میاد بازوشو کشیدم یکم دور شده بودیم ک صدای مسخرش ب گوش رسید:تقاص اینکارو میدین!هم تو ریدل،هم اسلیتیرین! دیگه داشت رو اعصابم فوتبال بازی میکرد حرصی شدم رفتم سمتش:ببینم مثلا میخوای چیکار کنی،ها؟بدبخ کسی ب حرف ت گوش نمیده ک من از  نسل اسلیتیرینم مگه الکیه