ماریبل : روی تخت بلونا نشسته بودیم و کارلوس شونه هام رو نوازش می کرد. بلونا پرده رو کشید و گفت: الان که مرده چیکار کنم؟ آرینا از روی مبل بلند شد و گفت: منم می دونستم ولی اون چه دیر یا چه زود قرار بود بمیره. کارلوس چیزی نمی گفت . بلند شد . به سمت در رفت . دستگیره رو چرخاند و در رو باز کرد. گفت:مهم نیست چیکار کنی! حقیقت این هست که تو خواهر منی و منم حتی اگه منفورترین باشی قبولت دارم! شبت بخیر. از جام بلند شدم و گفتم : شبتون بخیر. از اتاق خارج شدم. و به پایین برج رفتم. ●وایستا ⊙آه ، پدر! پدرم طرفدار سر سخت این امپراطوری هست، نمی تونم بذارم درمورد شورش چیزی بفهمه. ● میدونی تا دو هفته دیگه روز منصوب شدن تو ، به عنوان رئیس قبیله میرسه؟ ⊙ بله پدر این در تاریخ ماندگار میشه، بهت قول میدم. بلونا: حالم از همه چیز بهم میخوره ! ♢میشه بهش آسیب نرسونی ؟ ♡ من کاری به نمایندگان بقیه ندارم من فقط پدرم رو از اون تخت پرت میکنم پایین . ♢ خوبه پس
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
چرا می خوای کارلوس رو بکشی ؟
همینجوری
عجب شورشی
همه می خوان به نفع خودشون تموم شه
دقیقا هدف شورش هرکس فرق داره
عالیی بوددد)))) وای من نبودم انقدر پارت گذاشتیییی
کلا ۲ تا...
خیلی خوبه داستاند
مرسی نظرت لطفته