او فقط یک بار رانندگی کرد:
اینشتین برای رفتن به سخنرانی ها و تدریس در دانشگاه از راننده مورد اطمینان خود کمک می گرفت.راننده وی نه تنها ماشین او را هدایت می کرد بلکه همیشه در طول سخنرانی ها در میان شنوندگان حضور داشت. یک روز اینشتین در حالی که در راه دانشگاه بود با صدای بلند در ماشین پرسید:چه کسی احساس خستگی می کند؟ راننده اش پیشنهاد داد که آنها جایشان را عوض کنند و او جای اینشتین سخنرانی کند چرا که اینشتین فقط در یک دانشگاه استاد بود و در دانشگاهی که سخنرانی داشت کسی او را نمی شناخت و طبعا نمی توانستند او را از راننده تشخیص دهند قبول کرد. اما کمی تردید در مورد اینکه اگر پس از سخنرانی سوالات سختی از وی بپرسند او چه میکند در درونش داشت. به هر حال سخنرانی به نحوی عالی انجام شد ولی تصور اینشتین درست از آب درامد.دانشجویان در پایان سخنرانی شروع کردند به سول پرسیدن.در این حین راننده باهوش گفت: سوالات به قدری ساده هستند که حتی راننده من نیز می تواند به آنها پاسخ دهد.سپس اینشتین از میان حضار برخواست و به راحتی به سوالات پاسخ داد به حدی که باعث شگفتی حضار شد.
من امروز فهمیدم من جوراب را زودتر از انیشتین درک کردم😂
حوش و ضکاوط👌🏻
ولی تاحالا کسی فکر نکرده بود "من " توی درک جوراب از انیشتین جلو بزنم😱😂
امممم چند روز پستت تو صف بوددد؟
نصف روز😁
خب منطقیه که مال من هنوز منتشر نشده🥰💔
فرصت⭐
و اولین کامنت⭐
اولین لایککک
اگه تازه واردی به تستچی خوش اومدی ( منم استار باتر فلای رو دوست دارم)
اره تازه واردم مرسیییی🌸
عه جدی؟ آخه خیلی قشنگهههههه