ناظر لطفا زود منتشر کن!
قالب تهی کرده بودم تا این که صدای بیلیلی بیلیلی گوشی غلام سبیل آمد. چاقو را لای دندانهایش قفل کرد. کمی دور گردنم را رها کرد. جیکم در نمیآمد. میخواستم داد بزنم مااادر اما مادرم کجا بود. حتما باز آدامس سبز میجوید و با آن همه دوست و رفیق عرض جاده را سد کرده بود.
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
17 لایک
ادمین عالی بود
من یک داستانویسم
لطفا به پیجم سربزنید و داستان هام رو بخونید
پین ؟
ادمین اگه میخوای پاکش کن
سلام من تازه وارد تستچی شدم🫶
و به امتیاز احتیاج دارم🥲
میتونی یکم بهم امتیاز بدی؟👈👉🫠
اد پین؟🍄
اگر ناراحت شدی بپاک🪷🍀
وای چه قشنگ بوددددد😹🤧
ووواایی. چچههه سسسممییی ببببووددددد
ایدتو قرببووننن
اقا خیلی خوبه ایده ی خلاقانه ایه خوشمان امد باحال بود 😂
فرصتتت