
ناظر لطفا زود منتشر کن!
قالب تهی کرده بودم تا این که صدای بیلیلی بیلیلی گوشی غلام سبیل آمد. چاقو را لای دندانهایش قفل کرد. کمی دور گردنم را رها کرد. جیکم در نمیآمد. میخواستم داد بزنم مااادر اما مادرم کجا بود. حتما باز آدامس سبز میجوید و با آن همه دوست و رفیق عرض جاده را سد کرده بود.
نگاهی به صفحهی گوشی انداخت. با احتیاط کامل دستهی چ○اقو را محکم بین انگشتانش گرفت. داشتم زیر لب غزل خداحافظی میخواندم، که گفت: _ الو عماد بگو _ چی پونزده شده؟ مطمئنی؟ دست زمخت و پُر زورش گردنم را کمی بیشتر رها کرد. کمی جنب و جوش کردم. نگاهم با عشقجانم که خیلی دوستش داشتم تلاقی کرد. روبه رویم آنطرف حیاط ایستاده بود.
حتما نفر بعدی او بود که ... حتی فکرش هم دردناک بود. اشک در چشمهایم حلقه زد. نگاهم را از او دزدیدم. جلویش نمیتوانستم ادای شجاعها را دربیاورم. بحث مرگ و زندگی بود! غلام سبیل که معلوم نبود باز میخواهد چه کسی را به قربان○گاه بکشاند؛ با صدای نخراشیدهاش گفت: _جون من؟!
با "جون من" گفتنش گردنم کاملا رها شد و جان تازهای گرفتم. دیگر دستش روی گردنم سنگینی نمیکرد.دست و پایی زدم. مثل اینکه درهای قفس باز شده باشد. از زیر دستش فرار کردم و با خوشحالی داد زدم: بععععع به جرگه دوستانم که گوشهی حیاط کز کرده بودند تا یکییکی زیر تیغ بروند؛ پیوستم. به سرعت به طرف سفیدپشمی خیز برداشتم. پیشانیام را به پیشانیاش کوبیدم. شاد و شنگول دور حیاط خانهی غلام سبیل جست و خیز می کردیم. پشکلها حیاط خانهاش را زیباتر کرده بود.
_ هوشنگ کجایی بیا این عروسکا رو ببر. _ چیه؟ بالا رفته؟ غلام سبیل گوشی به دست درحالی که لبهایش زیر سبیلهایش قایم موشک بازی میکرد؛ سری تکان داد و ابرویی بالا پراند و گفت: آره. _چند؟ _ پونزده هوشنگ بالا پرید و گفت: آخ جووون. بعد بع بع کنان ما را تا دم آغل کوچکمان که گوشه حیاط بود؛ همراهی کرد. معلوم نبود این خوشحالی تا کی دوام میآورد. از فرصت استفاده کردم. سفید پشمی را کناری کشیدم و گفتم: بامن ازدواج میکنی؟ سرش را پایین انداخت و گفت: با اجازهی گوسفندا بععع. بلافاصله سهمیهی علفم را تقدیمش کردم.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ادمین عالی بود
من یک داستانویسم
لطفا به پیجم سربزنید و داستان هام رو بخونید
پین ؟
ادمین اگه میخوای پاکش کن
سلام من تازه وارد تستچی شدم🫶
و به امتیاز احتیاج دارم🥲
میتونی یکم بهم امتیاز بدی؟👈👉🫠
اد پین؟🍄
اگر ناراحت شدی بپاک🪷🍀
وای چه قشنگ بوددددد😹🤧
ووواایی. چچههه سسسممییی ببببووددددد
ایدتو قرببووننن
اقا خیلی خوبه ایده ی خلاقانه ایه خوشمان امد باحال بود 😂
فرصتتت