
این پارت طولانی ترههه🌝
به بحث اون دوتا گوش ندادم و زیر چشمی سوروس و زیر نظر گرفتم مثل همیشه چهرش سرد...خشن...و در عین حال بیخیال بود و داشت به هری پاتر نگاه میکرد....به این بی محلیاش نسبت به خودم عادت کرده بودم داشتم از مرغ خوشمزه ای که میخوردم لذت میبردم که همون پسره مو بلوندی که کنارم بود بهم گفت _اصیل زاده ای؟ سری تکون دادم و اوهومی گفتم که دیگه هیچی نگفت بعد صرف شام و سخنرانی دامبلدور سرگروه مارو به خوابگاه اسلیترین برد...تقه ای به در سبز رنگ رو به روم زدم که در توسط دختری با موهای کوتاه مشکی و قیافه ای تخس که بیشتر شبیه سنگ توالت بود باز شد و همراه با صدای جویدن ادامسی که هر لحظه بیشتر رو مخم میرفت گفت _چی میخوای؟ بازم با همون لحن سرد همیشگیم جواب دادم +ظاهرا اینجا خوابگاهمه _تو همون دختره ای که میگن دختر پروفسور اسنیپه؟ بی توجه به حرفاش کنارش زدم و وارد اتاق شدم که شاکی گفت _هوی داشتم باهات حرف میزدما همینجوری که چمدونمو باز میکردم گفتم +میدونم...ولی علاقه ای به شایعه هایی که دربارم ساختن ندارم...تا این حد بدون که کلش تشابه اسمیه.. نگاهی به صورت خشمگینش انداختم و گفتم +راستی تخت من کدومه؟ از شدت حرص نزدیک بود از گوشاش دود بزنه بیرون با دست به تخت کنار پنجره اشاره کرد و گفت _اون تخته مال توعه... و بعد به کمد سمت راست تخت
و بعد با لحنی که توش حرص و عصبانیت موج میزد گفت _و به پر و پای منم نپیچ و نزدیک پسرای اسلیترینی نشو و بعد با قدمای محکم و دستای مشت شده رفت سمت تختش تک خنده ای به اسکل بودن دختره زدم و رفتم سمت کمدم یه کمد سبز تیره بود که دستگیره و چوبای دورش مشکی بودن کلا تم اتاق مشکی سبز بود که خیلیی وایب خوبی میداد کنار تختم پنجره متوسطی با پرده توری سبز کمرنگ بود و یه پاتختی مشکیم زیر پنجره، سمت راست تختم که کمد بود و زیر تختم کشو داشت و این عالی بود کف اتاق یه فرش گرد با ارم اسلیترین پهن شده بود بین تیکه ای که تخت من و هم اتاقیم قرار داشت پرده مخملی بود که فعلا جم شده بود و رو به روی تخت ولی کمی اونور تر هم یه اینه قدی بود و کنارش حمام و کنار در قسمت وسایل اون دختره هم دستشویی بود و یه روشویی هم کنار دستشویی و کلا اتاق وایب خیلی خوبی میداد و منم تو پنج دقیقه زیر و روشو نگاه و بررسی کردم در کمد و باز کردم و لباسام و کفشام و چیدم و بعد لوازم ارایشیم که انچنان زیاد نبودن و تو کشیوی پاتختی گذاشتم و کشو رو بستم قفس فلسی رو هم کنار کمد گذاشتم و بعد خوردن یه لیوان آب خودم و رو تخت پرت کردم و خوابیدم صبح...
جهت کرم ریختن...
با صدای زنگ ساعت کوکی سفیدم بیدار شدم و آبی به دست و صورتم زدم ساعت ۸ بود و کلاس من ساعت ۹ شروع میشد دختره هم اتاقیمم نبود پس با خیال راحت شروع کردم حاضر شدن ردامو پوشیدم و کروات سبزمو بستم و یه تینت و ریمل زدم و بعد برداشتن کتابام از خوابگاه زدم بیرون و به سمت کلاس معجون سازی رفتم که ظاهرا اسلیترین و گریفیندور باهم کلاس داشتن وای عالی شدد وارد کلاس شدم پروفسور هنوز نیومده بود کنار همون پسر مو بلونده که دیروز دیدمش نشستم چون تنها جای خالی همون بود و ظاهرا من از همه دیرتر اومده بودم داشتم به حسِ بودن تو هاگوارتز فکر میکردم تا اینجا که خوب بوده... که پروفسور اسنیپ وارد کلاس شد و به محض وارد شدنش همون هم اتاقی رو مخ منم اومد تو و همونطور که نفس نفس میزد رو به پروفسور گفت _پروفسور ببخشید...زمان...از دستم در رفت اسنیپ با لحن جدی گفت +خانم پارکینسون این بار دومتونه پس ایندفعه علاوه بر کسر ۱٠ امتیاز از اسلیترین وارد کلاس هم نمیتونید بشید پس لطف کنید قبل از اینکه من اقدامی بکنم خودتون از کلاس برین بیرون پارکینسون با قیافه اویزونی که واقعااا دیدن داشت از کلاس رفت بیرون و پروفسور شروع کرد به درس دادن ولی من کل طول کلاس رو حواسم پرت بود و تقریبا میشه گفت هیچی نفهمیدم که اسنیپ روشو از تخته برگردوند و تو چشمام نگاه کرد و گفت....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
...
سه روزهههه تو صفه بررسیههه خدااا
دوباره بزاررررررررررررر
سه بار تاحالا گذاشتممم دیگه دارم رد میدمم
بالاخره منتشر شددد
....
هعی
ناظر سانسورررررررررررررررررررررررررررررر
اون ناظرا کجانننننننننن
منتشر کنیننننننننننننن
هیچکدوم از داستانای لیستم پارت جدیدشون نیومدههههه
حوصلم سر رفتتتتت
دوبار گذاشتمششش خدایاااا
ینی من نمیفهمم این لعنتی چی داشت که رد شدددد
پارت بعدددد تروخداااااااااا
صف بررسی...
چرا امروز نذاشتی ؟! 🥺🥺🥺🥺
از پریشب تو صف بررسی بود بعد دیدم نوشته اسلاید سه نامناسبه ویرایش زدم الان فعلا باز تو صف بررسیه
آها اوکی...
پس خوبه حداقل یکم رفت بالای صف...
ینی من نمیفهمم این لعنتی چی داشت که رد شدددد
رد شدددددددددد 😵😵😵😵😵😵😖😖😖😩😩😩😩😣😣😣😣😫😫😫😫😓😓😓😥😥😥😭😭😭😭🥺🥺🥺🥺🥺
هر ربع ساعت یک بار میام تو اکانتت ببینم گذاشتی یا نه بعد رد شدددددددد...😭😭😭
اگه من اون ناظرو گیر بیارم.........
ذوققققققققق🌝
هعی خدااا
بالاخرهه منتشر شددد
یسسسسسسسسس
من یه سوال دارممم...
حالا که مثلا دختر سوروسه.....مامانش کیه ؟؟؟؟؟؟
باباااااا..اسنیپ از ع.ش.ق.ش به لیلی نمیگذره...میگذره ؟!
اهم اهم
بعدا میگم
فعلا تا این حد بدون که بزور بجه ساختن😂😃
شتتتتتتتت...😶🌫️🤐🤯😳😐🤣
پارت بعدو ندیا...
چرا پارت بعدی رو نده ؟
دارم تحدیدش میکنم که اگه پارت بعدو نده...😂😂😂😂
آها در اون لحاظ باهاتم........😅🍏
آری...😂👍
من از داستانتون خوشم اومد
خیلی جالب و دوست داشتنیه
🌝❤
گفتی شب میزاریییی
زود باشششششش
ببین یا پارتو میدی یا...
تو صف بررسیهه
چرا منتشر نمیشهههه
اه بفهمممم نباید شب پارت بزاری باید ظهر بزاری😑
حالا اشکال نداره پارتو پاک کن دوباره بساز تا منتشر شه
شب بزاری تا یه قرن بعد منتشر نمیشه