4 اسلاید پست توسط: itsme انتشار: 9 ماه پیش 459 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
آیم بکککک🌚✋
🌈🌈🌈🌈🌈🌈
🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈
درحالی بالای سرسره نشسته بود به افرادش که از ۱۳ نفر تشکیل شده بود نگاه میکرد که چگونه بهش تعظیم کردن. _ بوگوم!. بوگوم دوست تهیونگ درحالی که کنار سرسره ایستاده بود با صدای پرنس تهیونگ که صداش میکرد بلهی محکمی گفت. _ بیا با این پول برو واسم یه شیرموز بگیر.....اضافش هم مال تو. (ریچ بیبی🤧🤏) درحالی پول های مچاله شده رو به دوستش که در نقش ولیعهد بود میداد چشمش به پسری افتاد که درحال گاز زدن به کورن داگش بود. زود از سرسره پایین سر خورد و یکی از پسرا رو که وزیرش بود بالای سرسره نشوند تا کسی از اونجا سر نخوره. زود لباس های تنش رو مرتب کرد و تاج سرش که از کاغذ طلایی درست شده بود رو روی سرش نشوند و به سمت پسری که کورن داگ دستش بود و هودی قرمز پوشیده بود دوید و با رسیدن بهش کنارش ایستاد. پسر هودی پوش با احساس اینکه یکی کنارشه از ور رفتن با کورن داگش دست کشید و به پسر بزرگتر نگاه کرد. _سلامممم من تهیونگم....پرنس تهیونگ. پسر کوچکتر که از دیدن یه غریبه ای تقریبا خجالت کشیده بود سلام آرومی گفت. _ت..تو پلنسی؟. تهیونگ با شنیدن طرز حرف زدن کودکانه بچه لبخندی رو صورتش نشست و با تکون دادن سرش تایید کرد. _اره...من پرنس هیونگی توام.....دوس داری تو هم پرنسس من بشی؟. (نویسنده سرش را داخل بالشت میکند فریادی از کیوتی اون دوتا میکشد:')) جونگ کوک که از هم بازی با اون پسر ناراضی بنظر نمیومد لبخندی زد و دستش رو داخل دستی که بهش دراز شده بود گذاشت. _آله تهته من پلنسس تو میشم. تهیونگ که از پیدا کردن پرنسس جدید ذوق زده دستش رو کشید و هین راه رفتن به سمت قلمروش ازش سوالاتی کرد. _راستی اسمت چیه؟ من هفت سالمه و تو چند سالته؟. جونگکوک که سعی میکرد همقدم پسر کنارش بشه سرعتش رو زیاد کرد. _اسمم کوکیه و...و دو سالمه. پسر بزرگتر با شنیدن سن پرنسسش یکدفعه ایستاد و به طرفش برگشت تا ببینه واقعا دوسالشه که با دست جونگکوک که پنج انگشتش باز بود و جلوی صورتش بود روبهرو شد. لبخندی به احمقی پسر بچه زد و با گفتن اینکه ۵ سالشه نه دو سالش دوباره به راه افتاد و به سمت قلمروش رفت. بوگوم با دیدن تهیونگ چند قدم به جلو برداشت و با دیدن بچهای پشت سر دوستش، یکی از ابروش رو بالا داد. _ پرنس تهیونگ من شیرموزتون رو گرفتم و آوردم بدم که دیدم نبودید...کجا رفته بودید و آن پسر پشت سرتان کیست؟. بوگوم که سعی داشت مثل آدم های تاریخی گذشته که داخل تلویزیون دیده بود کتابی حرف بزنه با اخم به پسر پشت سر دوستش زل زد. تهیونگ بدون توجه به سوال دوستش شیرموز رو از دستش گرفت و با کنار زدن پسر بچه ای که موقتا بالای سرسره نشسته بود، جونگکوک رو نشوند و کنارش، خودش نشست. _اهم! من اینجام تا پرنسس قلمروم رو معرفی کنم و اون کسی.... تهیونگ با شنیدن صدای جیغ جیغو ( یاد هوسوک جیغ جیغو افتادم🫠) دختر حرفش رو قطع کرد. _ اوپااااا مگه تو نگوفتی من پرنسسممم؟... چطوری رفتی یکی دیگه رو اوردی؟. تهیونگ که بخاطر قطع شدن حرفش اعصابش خورد شده بود دهن کجی کرد. _ یه پرنسس باید خوشگل باشه و چون تو خوشگل نیستی از پرنسسی برکنار میشی و کوکیه خوشگلم پرنسس میشه و درضمن بخاطر اینکه حرفم را قطع کردی از قلمروم تبعید میشوی.... نگهبانان از پارک بندازیدش بیرون!. دوتا پسر هیکلی که نگهبان بودن با کشیدن دست دختر بدونه اهمیت دادن گریه و زاری هایش از پارک بیرون انداختنش و تهیونگ با معرفی جونگکوک به عنوان پرنسس جدید، شیرموز توی دستش رو به پرنسسش داد و به اداره قلمروش پرداخت...
ینیدهیتینیخیتیدیهیهت😭 این کیوتترین داستانیه که نوشتم🤧🤏. نظرتون درمورد داستانام چیه؟ راستی میخوام بدونم کسایی که داستانام رو میخونم چند سالشن .... پس تو کامنتا سنت رو بگید ببینم نینی هم چندسالش هستنʕっ•ᴥ•ʔっ
4 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
111 لایک
چرا همتون گیر دادین به اون پوستره؟
به داستانم توجه کنید🤧💔
یمابنیحیینیجیایکنسخی
تهکوک😭🛐
میخوام گوریه کنم
کیوتتتتتتتتتتتت
۱۲سالمه
خیلی کیوت بودددسحسحمستیسومثج😭✨️
جچ:۱۴
مرسی💗🥲
پوستر>>😔👍
جهت اکلیلی شدن گلب شوما✨
خداوکیلی حس و حال داستان هات خیلی خوبن...
با اینکه آرمی نیستم و درکی از این کاراکتر ها ندارم لذت می برم👌
کامنتت رو توی بلاگ دیدم، از نظرم داستان هات رو ادامه بده
ولی می تونی توی بلاگی جایی بنویسیشون که الکی رد یا گزارش نشن
داستان قشنگی بود.
من ۱۳ سالمه.
مثل همیشه عالی بود😉🌹
💗