
پارت سه وایپر دختری که بورسیه هاگوارتز شده👩🏻🦯 لایک اگه دوس داشتین کامنت اگه عشقتون کشید و شر کردن هم اصلا لازم نیست👩🏻🦯 تابع کل قوانین تستچی خوبمون✨

داخل مغازه چندان بزرگ نبود اما راهرو های پشت پیشخون نشون میداد که پشت مغازه از اینجا خیلی بزرگ تره. وایپر گفت: سلام. من اومدم یه چوبدستی بگیرم. یهو یه مرد تقریبا پیر با مو های آشفته و چشمای عجیب داخل اومد. نگاهی به وایپر کرد و گفت: سلام دختر جوون. من اولیوندر هستم سازنده چوبدستی و شما؟ وایپر گفت: وایپر وست هستم جناب، از آشناییتون خوشبختم. اولیوندر گفت: خب بزار ببینم. و با دقت به وایپر خیره شد. گفت: فکر کنم بدونم... و رفت توی یکی از راهرو های پشت مغازه و با یه جعبه دراز که وایپر حدس میزد توش چوبدستیه برگشت. اولیوندر گفت: بفرمایید خانوم جوون. چوبدستی سرو، سی سانتی متر و با مغز پر ققنوس. وایپر چوبدستی رو گرفت. به محض گرفتنش جرقه زد و از دستش پرید بیرون. یکی از جرقه ها به تاکسیک که دیگه روس شونه وایپر خوابش برده بود خورد. تاکسیک پاشد و هیس هیسی کرد که در واقع به معنی چند فحش بود که ترجیح میدم نام نبرم.

اولیوندر گفت: نه این به درد نمیخوره. و دوباره رفت پشت مغازه و این بار مدت زیادی اونجا موند. وقتی برگشت یه جعبه دیگه دستش بود نگاهی به وایپر انداخت و یه چوبدستی دیگه از جعبه در آورد. گفت: بفرمایید، ۲۶ سانتی از چوب زالزالک با مغز پر ققنوس و کاملا انعطاف پذیر. وایپر به آرومی چوبدستی رو گرفت. فکر کرد اینم منفجر میشه اما نه... این یکی درخشید و نور سبز زیبایی از خودش بیرون داد. اولیوندر گفت: این نشونه یه جادوگر با استعداده دختر جوون. تو شخصیت پیچیده ای داری. وایپر که هنگ کرده بود گفت: ممنون؟ وایپر چوبدستی رو خرید و از اون جا رفتن. توی راه برگشت به یتیمخونه هاگرید بهش گفت: فردا برو به ایستگاه قطار، سکوی نه و سه چهارم اونجا یه قطار هست که تو رو به هاگوارتز میبره اینم بلیطت. وایپر گفت: وایسا سکوی نه و سه چهارم دیگه ... ولی هاگرید غیب شده بود و وایپر حالا دم در یتیمخونه بود.

وقتی رفت توی به یتیمخونه همه بچه ها گرخیدن. وایپر برای یه روز غیبش زده بود و بعد با یه مار بزرگ روی شونه هاش برگشته بود. هر کسی هم میخواست حرفی بهش بزنه تاکسیک هیس هیسی میکرد و فراریشون میداد. اما از اون جایی که وایپر پروژه ویژه مایک بود باید یه جوری رو مخش میرفت پس داد زد: چه طوری لولوخورخوره یا شایدم الان باید بگم مدوسا این منطقی تره چون تو هم مار داری هم انقدر زشتی که آدم میبینتت سنگ میشه. وایپر با این که نمیخواست با این موضوع پز بده گفت: بدرقه خوبی بود مایک. دوست داشتم بگم تا سال دیگه دلم برای این گفت و گوهامون تنگ میشه اما خب نمیشه متاسفانه.

وایپر مایک رو با قیافه برگ ریختش اونجا ول کرد و رفت تا این خبر رو به گاس بده. رفت در اتاق مشترک گاس رو زد و از شانسش خود گاس در رو باز کرد. گاس گفت: سلام وایپر... یااا خدااا این دیگه چه کوفتیه؟!؟! وایپر گفت: سلام گاس. این تاکسیکه. سلام کن تاکسیک. تاکسیک هیس هیس کرد اما در واقع گفت: سلام گاس. گاس گفت: یا خدا وایپر اینو از کجا آوردی؟ وایپر گفت: ایشون دوست و کادوی تولد منه. اسمش هم که گفتم تاکسیکه. گاس که نمیدونست چی شده سعی کرد بحث عوض کنه و گفت: خب دختر جون با من چیکار داری؟ وایپر گفت: اومدم خداحافطی آخه من... دلش میخواست بگه معلوم شده یه جادوگرم و قراره به یه مدرسه جادوگری برم اما خب هاگرید گفته بود نباید به ماگل ها در مورد جادوگرا چیزی بگه پس همون دروغی که تمرین کرده بود رو گفت: یه مدرسه تیزهوشان شبانهروزی منو بورسیه کرده. از فردا کلاساشون شروع میشه. فردا من با قطار میرم اونجا و تا تابستون سال بعد نمیام. گاس با اینکه از حضور تاکسیک مضطرب بود باز هم با ناراحتی گفت: یعنی داری میری؟ وایپر گفت: آره دیگه. گاس گفت: خب، خیلی یهویی بود، حداقل میتونم تا ایستگاه ببرمت؟ وایپر گفت: آره خیلیم بهتره، یه لحظه فکر کردم مجبورم از مدیر بخوام تا منو ببره...

وایپر یکم دیگه با گاس حرف زد و بعد به اتاقش برگشت. به خاطر تاکسیک همه هماتاقیاش در رفته بودن واسه همین وایپر میتونست راحت با تاکسیک حرف بزنه. بهش گفت: به نظرم تاکسیک خیلی طولانی میشه، نظرت چیه که تاک صدات کنم یا سیکی؟ تاکسیک گفت: باحال میشه، سیکی خیلی بامزهست. وایپر جواب داد: خب پس سیکی از آشناییت خوشبختم. من وایپر وست هستم. و لبخندی زد. همه بچه های یتیمخونه همنظر بودن که وایپر هیچوقت انقدر خوشحال نبوده. وایپر تا شب با سیکی حرف زد و همهچی رو در مورد خودش بهش گفت سیکی هم همینطور. وایپر فهمید سیکی یه بچهمار حساب میشه. و غذای موردعلاقهش موشه حتی با اینکه هنوز نمیتونه مثل مار های بزرگتر یه موش کامل رو بخوره. اون شب اون دو تا کاملا بهترین دوستای همدیگه شدن و یه قولی بهم دادن. وایپر گفت: پس تو بچهماری؟ یعنی وظیفه منه که ازت محافظت کنم. سیکی گفت: خب تو هم یه بچه انسانی. یعنی منم باید ازت محافظت کنم. وایپر گفت: خب چطوره هر دو تامون از همدیگه محافظت کنیم؟ هر وقت تو به محافظت نیاز داشتی من ازت محافظت کنم و هر وقت من بهش نیاز داشتم تو از من محافظت کنی، قبول؟ سیکی گفت: قبوله. قول میدم همیشه ازت محافظت کنم. وایپر گفت: منم همینطور. و سیکی دم کوچیکش رو دور انگشت کوچیک وایپر پیچید.

فردا صبح، ایستگاه قطار. وایپر خیلی هیجان داشت. گاس اون و وسایلش رو به ایستگاه قطار رسونده بود حالا اون و وسایلش و یه مار که لای موهاش قایم شده بود و خوابیده بود (سیکی دیشب کشف کرده بود که موهای وایپر جای خوبی برای استتار کردن و خوابیدنه) داشتن میرفتن سکوی نه و سه چهارم رو پیدا کنن. وایپر خواست از یه نفر در مورد سکوی نه و سه جهلرم بپرسه اما همون موقع صدای یه زن رو شنید که میگفت: هر سال ماگلا اینجا شلوغ میکنن. بیاین سکوی نه و سهچهارم از اینطرفه. و یه عالمه بچه مو قرمز قد و نیم قد پشت سرش راه افتاده بودن. زن گفت: پرسی اول تو برو. و بزرگترین پسر دوید داخل دیوار. بعد گفت: فرد جرج حالا نوبت شماست. دوقلو های مو قرمز یه شوخی کردن و بعد دوییدن داخل دیوار. وایپر خیلی تعجب کرده بود اما آرامشش رو حفظ کرد و به سمت زن رفت و بعد پرسیدن: ببخشید چطور میتونم به سکوی نه و سه چهارم برم؟ برگشت و نگاه کرد تا ببینه کی دیگه با اون این سوال رو پرسیده. یه پسر مومشکی بود. که یه لباس گل و گشاد داشت. یه چیزی تو مایه های لباس وایپر. زن گفت: اوه شما هم سال اولی هستید درسته؟ پسر من رون هم سال اولیه و به کوچیک ترین پسر مو قرمز که هنوز داخل نرفته بود اشاره کرد. پسر که اسمش رون بود لبخندی زد. زن گفت: راهش اینه، باید مستقیم از دیوار بین سکوی نه و ده برین. اگه خیلی استرس دارین میتونین به سمتش بدویین. اول رون رفت داخل دیوار بعد هری و بعد وایپر. لحظه ای که وایپر داشت میدویید داخل دیوار خانم ویزلی فکر کرد سر یه مار رو بین مو های دختر دیده اما بعد مطمئن بود خیالاتی شده.
مرسی که خوندین کیوتان🍓🌊 مرسی از ناظر جونم که نه رد کرده و نه شخصی✨ تو نتیجه یه نکته هست که میخوام در مورد تاکسیک بهتون بگم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عاااااااااااالییییییی بوددددددد=]🖤🖤🖤
عینهووو خووووودت✨🍓✨🍓✨🍓✨
چرا پارت بعدی رو نمی زاری ؟
به دلیل کوfتی به اسم نزدیک شدن امتحانات نهایی
دقیقا 👍👍👍
پارت بعد لطفا
به زودی، احتمالا
عالییییی
مثل خودت🍓
و مثل همیشه عالی بودی
شما هم همینطور✨
خیلی ممنون عزیز دل
عالییییی پارت بعددد
مثل خودت✨
الان بیشتر دلم یه مار میخواد
منم هر پارت بیشتر دلم مار میخواد👩🏻🦯👩🏻🦯👩🏻🦯👩🏻🦯
بیا بریم مار بخریم
منم میام👩🏻🦯
بریم
تاکسی دربست
بل اتوبوس بریم
آره ارزون تر در میاد
با اسب هم میشه بریم گنگ ش بالا تره ارزون هم هست
نه دیگه اسب برا پولداراست
کاری نداره قرض میگیریم
آره. پوسایدون داداش یدونه از اون پگاسوسا رو به ما قرض میدی؟
پوسایدون : حله بیا دوتا خوشگلش