چه جور عاشقت شدم پارت آخر

سلام کیوتا خوبید من میخواستم داستان طولانی تر کنم ولی دیدم طرفدار نداره گفتم زود تمومش کنم ولی بعد امتحاناتم یه داستان خفن میزارم قول شایدم قبل امتحانات بزارم ولی دیر به دیر😘🥰🩷

آنچه گذشت :در بیمارستان:مارسل: آدرین مری کجاس آدرین:مارسل پسر آروم باش حالش خوبه خیلی هم خوبه مارسل:واقعا دیگه اون عو****ضی که بلایی سرش نیاورده که آدرین: نه نه من به‌موقع رسیدم مری:آدرین کجاییی آدرین:وایستا عشقم الان میام مارسل اومده تورو ببینه الان میایم داخل مارسل:مری خواهری حالت خوبه مری:آره داداش خوبم فقط ترسیدم مارسل:دیگه نترس اون بیب(خودتون یه چی بجاش بزارید😁😅) رو دستگیر کردن مری:واقعا خدایا شکرت از دست اون روانی راحت شدم

روز فارغ التحصیلی:مری :امروز از دانشگاه فارغ‌التحصیل میشیم و داشتیم با دخترا آماده می‌شدیم بریم دانشگاه الیا:دخترا آماده اید پسرا بیرون منتظرن دخترا:اره اره اومدیم آدرین:سرم تو گوشیم بود که دخترا اومدن مری خیلی خیلی خیلی خوشگل شده بود (پاری: دیگه یکم زیادی خوشگل خوشگل کردیا ادرین:حرف نزن خیلی هم خوشگل شده پاری:کاری نکن آدریان آزاد کنما آدرین:باش باشه شکر خوردم) مری:به به آقای خوشتیپ آدرین:جانم عشقم مارسل:اهم اهم اهم آدرین و مری:😂😂

در دانشگاه:مری:بعد حرف های مدیر دانشگاه همه باهم خوش گذرونی کردیم بعدش کلاهامون رو انداختیم هوا بعد اینکه جشن دانشگاه تموم شد رفتیم یه غذایی بخوریم آدرین::عشقم غذا بخوریم بعد بریم برات سوپرایز دارم مری:آخ جون سوپرایز الان بریم عشقم تورو خدا آدرین: باشه عزیزم وایستا حالا مارسل:آدرین خواهرمو زود میاری خونه ها😐😂 آدرین:چشم داداش بزرگ 😂

بعد غذا تو ماشین:آدرین خوب رسیدیم خب عزیزم با این باید چشماتو ببندم مری:چرا 🤔 آدرین:سوپرایز😄😆 مری:باشه 🙁 توراه:مری:وای آدرین الان با این کفشا میفتم ادرین:چیزی نمیشه خب برو داخل آها رسیدیم چشاتو باز کن مری:وایی اینجا چه قشنگ شده ادرین:نشستیم فیلم نگاه کردیم خوراکی خوردیم بعد موقع شام شد شام درست کردم

در حال خوردن شام: آدرین :مری یه سوال کنم مری:بگو عزیزم ادرین:تو منو دوست داری دیگه مری:معلومه دیونه که دوست دارم ادرین:خب پس مرینت خانم عزیزم میدونم کلیشه ای شد ولی با من ازدواج میکنی مری: آ آم چیزه بله ازدواج میکنم ادرین:قبول کردی الان مری:اره دیگه آدرین:خدااااا قبول کرد مری:آروم آدرین😂☺️ آدرین:خیلی دوست دارم مری:منم همینطور (ناظر تورو خدا منتشر کن🥰🥺🩷) (پارمیس: اهم اهم خب داستان ما به سر رسید کلاغه هم به خونش رسید🤣😂) عزیزان منتظر داستان جدید باشید دوستون دارم بای🩷😘