
× چ...چیییی؟ چرا؟ چه اتفاقی...قطع کردم و گوشی رو گذاشتم سر جاش سرمو با دستام گرفتم هنوز باورم نمیشه که سوجین داره میمیره به دیوار تکیه دادم و چشمامو بستم چند لحظه بعد صدای زنگ در رو شنیدم به سختی از جام بلند شدم و به سمت در رفتم جین هو ویو: چند بار پشت سر هم در زدم تا جانگ هوسوک درو باز کرد سریع وارد شدم و با عصبانیت بهش نگاه کردم × چی شده؟ چه بلایی سر سوجین آوردین؟ اون فقط یه قرار بود...چرا اینطوری شد؟ توضیح بدین - ببخشید ولی این موضوع هیچ ربطی به قرار نداره × پس چی شده؟ چه اتفاقی افتاده؟ چرا سوجین داره میمیره؟ -من خودمم نمیدونم چه اتفاقی افتاده لطفا تمومش کنین هردومون حالمون خوش نیست بحث کردن فایده ای نداره × تا کی زنده میمونه - سه ساعت چند قطره اشک از چشمام سرازیر شد × الان کجاست؟ - تو اون اتاق دویدم به سمت اتاقی که در انتهای راهرو بود و درو باز کردم به تختی که دقیقا وسط اتاق بود خیره شدم پتویی سفید روی تخت بود بغل تخت نشستم و به آرومی پتو رو کنار زدم سوجین با قیافه رنگ پریده زیر پتو بود چشمامو بستم و کمی گریه کردم بعد دستاشو گرفتم کمی سرد بودن به سختی نفس میکشید بلند شدم و به سمت در رفتم و بازش کردم با صحنه ای که دیدم چشمام درشت شد جانگ هوسوک کنار دیوار افتاده بود و نفس نفس میزد × جانگ هوسوک؟ حالتون خوبه؟ - من...خوبم. ای خدا اینم یه بدبختی دیگه الان این پسره رو چیکارش کنم همون موقع گوشیش زنگ خورد نفس راحتی کشیدم و با عجله گوشیش رو برداشتم > جیهوپ کجا بودی چرا جواب نمیدی؟ × آقا ببخشید دوستتون حالش بد شده > چی؟ شما کی هستی؟ × نمیتونم جوابی بهتون بدم لطفا هر چه سریعتر خودتون رو به اینجا برسونین قطع کردم و به جانگ هوسوک خیره شدم × پس حتما سوجینو دوست داشتین که حالتون بد شده - بله... × ببخشید که زود قضاوت کردم ولی...من نمیتونم سوجین رو همینطوری ول کنم باید ببرمش بیمارستان - ن..نه...اینکارو نکنید! × چرا؟ - خواهر سوجین....بهش شلیک کرده × چی؟ دیگه جوابی نداد در خونه رو باز کردم و دویدم تا یه دکتر پیدا کنم
سرم خورد به یه چیزی × آخخخخخخ خیلی درد داشتم حتی نمیتونستم چشمامو باز کنم > متاسفم خانم چقدر صداش آشنا بود آروم آروم چشمامو باز کردم × نه ببخشید من عذر میخوام عجله دارم باید برم > شما همون کسی هستین که بهم گفتین بیام اینجا؟ × اوه پس شما باید دوست جانگ هوسوک باشین > بله اتفاقی افتاده؟ × بعدا براتون توضیح میدم الان دوستم آسیب دیده و داره میمیره واسه همین باید برم > یه لحظه صبر کنین! دوستتون همونیه که با جیهوپ قرار گذاشته؟ × بله > همراه من بیاین دستمو گرفت و منو به سمت اتاق انتهای راهرو کشوند > متاسفانه دوستتون زیاد زنده نمیمونه × ولی من میخوام برای زنده موندنش تلاش کنم > تلاشتون بی فایده ست اون به زودی میمیره! جیهوپ ویو: چشمامو آروم آروم باز کردم یه دختری روبروم وایساده بود اما تار میدیدمش چند بار پلک زدم اون سوجین بود + به هوش اومدی؟ - تو... تو زنده ای؟ + معلومه! لبخندی زد و موهامو بهم ریخت - خیلی خوشحالم که ترکم نکردی + منم همینطور سوجین ویو: با فریاد و گریه های جین هو چشمامو آروم باز کردم × سوجینننننن....چرا ترکم کردییییی......چراااااا اونقدر صداش بلند بود که هرچقدر صداش میزدم نمیشنید! × من...متاسفم...متاسفم که...+ جین هو میشه دیگه داد نزنی؟ گوشام داره منفجر میشه! × سو...سوجین؟ اشکاشو پاک کرد و پرید بغلم × تو...تو زنده ای؟ + آره آره فقط دیگه گریه نکن × سوجینننن نمیدونی چقدر خوشحالمممم بعد اینکه آروم شد از بغلش اومدم بیرون + جیهوپ کجاست؟ × اممم نمیدونم فقط اون پسره مهربونه که اسمش تهیونگ بود کمک کرد تا تو رو... از جام بلند شدم و به سمت خونه جیهوپ رفتم در زدم و یه پسری درو باز کرد > پ...پارک سوجین؟ شما به هوش اومدین؟ + جیهوپ کجاست؟ > اون...تو اتاقشه به سمت اتاقی که نشونم داد رفتم و درو باز کردم پسری کنار پنجره ایستاده بود سرشو برگردوند و نگاهم کرد اشک تو چشمام جمع شد اون جیهوپ بود
شش سال بعد: دستی روی عکسش کشیدم و گل رو پیش عکسش گذاشتم - میشه زودتر بریم؟ نمیخوام تو روز سالگرد ازدواجمون بیام پیش قبر این دختره + انگار نه انگار یه روزی خواهرم بودا! از صبح همینجوری داری غر میزنی پوزخندی زد و روشو برگردوند- پس من نگاه نمیکنم + هرطور راحتی تا اومدم باهاش حرف بزنم گوشاشو هم گرفت- به حرفاتم گوش نمیکنم بهش چشم غره رفتم و از جام بلند شدم + حداقل میتونم با خواهرم حرف بزنم اومد دستمو گرفت و منو کشید عقب - دیگه بیا بریم خونه خندیدم+ باشه همون لحظه یونگدو دوید سمتم \ مامان مامان نگاه کن چی پیدا کردم! + چی پیدا کردی عزیزم؟ \ اینو نگاه کن چقدر قشنگه! به گل رزی که تو دستش بود نگاه کردم \ این برای توه مامان! + مرسی یونگدو واقعا قشنگه! لبخندی زد و سرشو تکون داد \ من میرم با یونا بازی کنم! دوید رفت منم گل رو گذاشتم سر قبر سومین + دیگه بریم پیش جین هو و تهیونگ - باشه بریم همون لحظه جین هو و تهیونگ با عجله اومدن سمتمون > کجا بودین نگران شدیم + ببخشید یکم طولش دادم × اشکال نداره حالا بریم خونه که باهات کار دارم ابرومو دادم بالا جین هو خندید و دستمو گرفت و سوار ماشین شدیم سه ساعت بعد: دست جیهوپ رو گرفتم و رفتیم باغی که بغل خونمون بود - میخوام یچیزی بهت بگم + چی؟ - خب...راستش هنوزم بعضی اوقات احساس گناه میکنم که چرا سه سال ترکت کردم + تو ترکم نکردی همون موقع هم باهام بودی و دو برابر اون سه سال برام جبران کردی لبخندی زد + منم میخوام یچیزی بهت بگم - چی؟ سرمو گذاشتم رو شونش + خیلی خوشحالم که گذاشتی فقط من عاشقت باشم...
🖤🥺🖤🥺🖤🥺
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چطوری زنده شد؟
مغزم ...معجزه حضرت موسی بود....
عالی بوددد🦦😀
🤣🤣🤣🤣🤣
ممنون💖✨️