پارت 6 با زیبایی تقدیم به نگاهاتون ✨🤚🏼ناظر تو رو خدا بده بره این پارتو
بهش حمله ور شدم افتادم روش شروع کردم به دستای کوچولوها به زدنش داد می زدم :« دیوونه تو دیوونه ای دیوونه » بدون مقاومت که دارم صورتشو کبود میکنم نگام میکرد دستام خسته شد شروع کردم به نفس نفس زدن به زور جلوی گریم گرفتم گفتم : پدر روحانی میگه خودک*شی یه گناه خیلی بزرگه خدا...خدا مارو نمیبخشه اگه ما هدیشو رو قبول نکنیم » هیچی نمی گفت بی حرف به چشمام خیره شده بود وقتی دیدم چیزی نمیگه عصبانی به سمت کیفم رفتم تا برس دارم دو قدم که برداشتم صداش مثل موسیقی های کریسمس به گوشم خورد :«قبل از اینکه به دنیای بیای فرشته ها چشمانم بوسیدن برای همین میشه توش آسمون دید»
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
یک حس جادویی داره داستانت واقعا
و حرفت هم جادویی بود باعث شد دلم بلرزه🥺💖
من عاشق داستانتم😍معرکهست کلی منتظر پارت شیش بودم
مرسی راستش زیاد بلد نیستم حرف بزنم نمیدونم چطوری ازت تشکر کنم ولی اگه میبینی سرد جواب میدم واقعا منظورم اون نیست....پس بازم مرسی :)
:)