
عیدتون مبارک گایز ساری ک نبودم نمیدونم چرا تستچیم بالا نمیاورد:)

درحال جمع کردن وسایل بود کوک:خب فردا صبح میرم کانادا عمارت یونگی ینی ا/ت منو میبخشه؟ نمیدونم تمام تلاشمو میکنم تا دوباره بم بگرده. (ویو ا/ت) ا/ت:اوپا کی بود زنگ زدع بود؟ یونگی:هیچکی نبود ا/ت:چرا انقدر عصبی به نظر میرسی؟ یونگی:هیچی نیست چند دقیقه دیگه جیهوپ میاد دنبالت ا/ت:واسه چی؟ یونگی:ببرتت داشنگاه جدید و نشونت بده جیهوپ دوس خوبیه باهاش کنار بیا ا/ت:باشه
یونگی:برو پایین ا/ت:باشه رفتم پایین جیهوپ:به به ا/ت خانم ا/ت:سلام جیهوپ:بشین بریم سوار ماشین شدم جیهوپ هم نشست (بعد چند مین) جیهوپ:رسیدیم ا/ت:واووو ایجاس؟ جیهوپ:اره جفتمون پیاده شدیم داخل دانشگاه رفتیم جیهوپ:اینجا رو ببین اینجا کلاس منو توعه ا/ت:مگع توهم اینجا درس میخونی؟ جیهوپ:اره ا/ت:داشنگاه کی شرو میشه؟ جیهوپ:فردا ا/ت:خوبه (ویو ا/ت) ا/ت:هوم بدم باهام رفتار نمیکنه ولی خب نمیدونم اون جونگ کوک...... شده رو از ذهنم خارج کنم. خب شاید جیهوپ بتونه جای اونو برام پر کنه(اگه خدا بخواد) جیهوپ:حالا بریم یه بستنی بخوریم؟ ا/ت:ارههع جیهوپ:بیا سوار ماشین بشیم. از دانشگاه رفتیم بیرون و سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت یه بستنی فروشی. جیهوپ:بستنی چی میخوری؟ ا/ت:موزی جیهوپ:اوکی. جیهوپ از ماشین پیاده شد و رفت بستنی سفارش بده. که دیدم به شماره ی ناشناس داره بهم زنگ میزنه گوشیمو برداشتم و جواب دادم. (مکالمه ی کوک و ا/ت) ا/ت:سلام شما؟ کوک:منم کوک ا/ت:....ت.تو چ. چرا بهم ز. زنگ زدی؟ کوک:میخواستم فقط بات حرف بزنم ا/ت:م.من حرفی با. ت. تو ندارم کوک:ا/ت ب..... (ا/ت گوشیو قطع کرد) وقتی کوک بم زنگ زد و. صداشو شنیدم شوک بدی بهم وارد شد و سعی کردم جلوی گریمو بگیرم که دیدم جیهوپ اومد و خنده رو لبم اومد با خنده هاش. جیهوپ نشست تو ماشین و بستنیمو داد بهم. جیهوپ:نوش جونت ا/ت:مرسی.. جیهوپ:چیزی شده؟ ا/ت:نه(لبخند فیک زدن) جیهوپ:اومم دیگه کجا بریم؟ ا/ت:خونه.. جیهوپ:باشه.
جیهوپ ماشین و روشن کرد و رفت سمت خونه. (ویو کوک) یونسو زنگ زد به کوک. (مکالمه بین یونسو کوک) یونسو:اوپااا کوک:بااباا تو چی از جون من میخوای؟؟ یونسو:من فقط دوست دارم چرا اینو نمیخوای بدونی من بخاطرت همه کار کردممم کوک:من... دوست ندارممم یونسو:.ولی.. کوک:ولی و .... ببین یونسو من ا/ت رو دوس دارم میفهمی؟؟؟؟ یونسو:نه نمیفهممم کوک:خب باشه خودت خواستی یونسو.چی..... (کوک تماس و قطع کرد) کوک:دختره چقدر زبون نفهمه :/ خب بگذریم بریم بخوابیم برای فردا (ویو ا/ت) جیهوپ:رسیدیم ا/ت:مرسی جیهوپ جیهوپ:هروقت کاریم داشتی بم زنگ بزن شمارمو از داداشت بگیر ا/ت:اوم باشه. از ماشین پیاده شدم و برای جیهوپ دست تکون دادم وقتی جیهوپ رفت همون دقیقه لبخندم محو شد رفتم بالا زنگ در و زدم و یونگی در و باز کرد رفتم تو بدون اینکه به یونگی توجه کنم رفتم تو اتاق و خودمو پرت کردم رو تخت. ا/ت:نه نههه چرااا از ذهنم نمیری بیرون لعنتییییی. (یونگی اومد تو اتاق) یونگی:چرا خواهر قشنگم داره گریه میکنه؟ ا/ت:یونگی جان جدت ولم کن میخوام تنها باشم یونگی اومد زو تخت نشست و دستشو رو سرم میکشید. یونگی:باز کوک چیکار کرده ا/ت:هق بم زنگ زد سعی دارم فراموشش کنم ولی نمیتونمممم یونگی:زنگ زد چی گفت؟ ا/ت:میخواست یچی یگه ولی من قطع کردم نزاشتم حرفشو بزنه یونگی زیر لب:میدونم کوک باهات چیکار کنم. ا/ت:چیزی گفتی؟ یونگی:نه هیچی بگیر بخواب فردا باید بری دانشگاه ا/ت:اوم باشه. پتو رو کشیدم رو سرم و گرفتم خوابیدم (فردا صبح ویو کوک) کوک:هوممم خبببب همم دیگه چیزی جا نمونده؟ نه نمونده خب وسایلاشو برداشت و رفت پایین و سوار ماشین شد.و رفت سمت فرودگاه (بعد چند مین) کوک:خب رسیدیم. ساعتشو نگاه کرد. کوک:اوه دیر شد. بدو بدو از ماشین پیاده شد و رفت داخل فرودگاه و سوار هواپیما شد. کوک:پوففف بخیر گذشت
(ویو ا/ت) یونگی:ا/ت بیدار شووو ا/ت:هوم نمیخوام یونگی:پاشو دیرت شد یونگی:نمیخوای نه؟ ا/ت:نه یونگی اومد روم و قلقلکم داد ا/ت:گوه خوردم نکن نکنن نکنننن یونگی:پا میشی یا نه؟ ا/ت:پا میشم پا میشم یونگی:افرین یونگی رف کنار و من بلند شدم و رفتم دستشویی و کارامو کردم و اومدم بیرون دیدم یونگی میز و داره میچینه و رفتم سمتش یونگی:به بهه ا/ت خانم ا/ت:به بههه داداشم چ کرده یونگی:بشین بخور جیهوپ الان میاد برید دانشگاه ا/ت:مرسی داداشی. غذامو خوردم و رفتم لباسامو پوشیدم بعد چند مین جیهوپ اومد و رفتم پایین و نشستم تو ماشین و با جیهوپ حال و احوال پرسی کردم و رفتیم سمت دانشگاه بعد چند مین رسیدیم دانشگاه از ماشین پیاده شدیم و رفتیم داخل کلاس شدیم. جیهوپ:کنار من بشین ا/ت:اوکی. کنار جیهوپ نشستم و معلم اومد و داشت درسشو میداد (ویو کوک) مهماندار:اقای جئون بیدار شید رسیدیم کوک:هاام اوم باشه ممنون. کوک بلند شد و وسیله هاشو برداشت و از هواپیما خارج شد و اومد بیرون فرودگاه سوار ماشین شخصیش شد و رفت به سمت عمارت کوک:خب رسیدیم ا/ت من دارم میام... کوک از ماشین پیاده شدو رفت عمارت. زنگ درو زد. یونگی:کیه؟ کوک:منم یونگی پوزخندی زد:بیا تو. یونگی درو باز کرد و کوک رفت داخل یونگی:به به اقای جئون کوک:ا/ت کو؟ یونگی:ا/ت رو میخوای چیکار؟ کوک:میخوام باش حرف بزنم یونگی:حرفاتو بگو اگه قابل تایید بود میزارم ببینیش کوک:ولی هیونگ یونگی:؟؟؟ کوک:خبب من اشتباه کردمم یونگی:اون سعی داره تورو از ذهنش بندازه بیروننن تو زندگیشو نابود کردییی کوک:هبب من از کجا یدونستم لون عکسه فتوشاپههه یونگی:ببین کوک اون الان با یکی دیگست و هواشو داره کوک:چی؟ یونگی:اره اون با یکی دیگست دیگه لطفا کاریش نداشته باش کوک:یعنی.چییی یونگی:صداتو برای من بالا نیار کوک:ولی.. ولی.... که یهو زنگ در خونه خورد یونگی رفت سمت در. یونگی:کیه؟ ا/ت:منم باز کن یونگی:شت.... ادامه دارد🙂💫
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی
بک میدم
بسیار عالیست عالیییییییییییییی
مرسی🥲♡
پارت بعدی