
سلام دوستان من اومدم با یک داستان از فصل 3 ابشار جاذبه امیدوارم خوشتون بیاد😄
میبل : دیپر من خیلی هیجان زدم ! دیپر : اره میدونم /سلام اسم من دیپر هست و خواهرم به خاطر اینکه فردا قراره به ابشار جاذبه بریم سیماش اتصالی کرده میبل : دیپر من سیمام اتصالی نکرده ! اصلا خودت رو چی میگی ؟ داری پیرهنتو میجوی ! دیپر : اون به خاطر یه چیز دیگست ! میبل : به خاطر وندی ؟! دیپر : نه خیرم !! اصلا مگه الان نباید بخوابیم ؟ میبل : باشه "مرغ عاشق" دیپر : شنیدم چی گفتی !!!
میبل بعد از چند دقیقه خوابش برد اما دیپر با اینکه چشماش رو بسته بود خوابش نمیبرد ، پس بلند شد تا یکم قدم بزنه تو حیاط همون موقع یه نوری به سرعت رد شد و توجه دیپر رو به خودش جلب کرد : هی اون نور دیگه چی بود ؟! باید بفهمم ! هیچکس متوجه نبود من نمیشه و سریع برمیگردم / با این ذهنیت دیپر سریع به دنبال نور عجیب دوید
اون نور به طرف جنگل رفت و دیپر هم دنبالش وارد جنگل شد اون نور به طرز عجیبی سریع بود و هر لحظه دیپر مسمم تر به کشف راز اون نور میشد دیپر وسط راه متوجه صدا های عجیبی از اون شد : این صدا ها دیگه چین ؟ نکنه اون نور یه موجود زندست ؟! و اینکه حس میکنم اون نور اشناست ، یه حسی بهم دست میده حسی که قبلا هم تجربش کردم ولی کجا ؟
دیپر هرچقدر هم فکر کرد یادش نیومد اون حس رو کجا تجربه کرده بود ، بعد از چند دقیقه نور با یه درخت برخورد کرد: آخ ! دیپر : اون گفت اخ ؟پس اون یه موجود زندست ! / و خیلی کنجکاو تر شد برای اینکه بفهمه اون چه موجودی هست، دیپر همین طور داشت به تعقیب کردن اون نور ادامه میداد که دنبال اون نور وارد یه غار شد و از اونجایی که بیشتر غار ها فقط یه راه ورود و خروج دارن
فقط مسئله زمان بود که اون گیر بیوفته و دیپر خودش رو اماده کرده بود که با یک صحنه ی عجیب روبه رو بشه اما وقتی به ته غار رسید هیچی اونجا نبود ! : این خیلی غیر منطقیه ! -میدونی دیگه چی غیر منطقیه ؟ این که تو توی تختت نیستی ! دیپر : وووواااایییی !!! -و دومین چیز غیر منطقی اینه که تو از دیدن من جیغ زدی ! دیپر : میبل تویی ؟! میبل : اره پس میخواستی کی باشم؟
یه روح که میخواد تسخیرت کنه ؟ دیپر : شاید ؟! میبل: دیپر چرا توی تختت نیستی ؟ دیپر : اگه بگم باورت نمیشه من یه نور عجیب دیدم و تا اینجا دنبالش کردم اما یهو ناپدید شد ! میبل : دیپری من مطئنم اون فقط یه توهم بوده دیپر : شاید حق با تو باشه... میبل : اونش که معلومه ! خوب دیگه بهتره برگردیم خونه دیپر : باشه / و اینجوری اونا برگشتن خونه و خوابیدن و فردای اون روز سوار
اتوبوس شدن و به طرف ابشار جاذبه حرکت کردن... حدود چهار ساعت گذشت و اونا رسیدند سوز و وندی : سلام بچه ها خوش اومدین ! میبل : سلام وندی سلام سوز ! دلم براتون تنگ شده بود ! یهو شل صورتی میاد و میپره تو بغل میبل : دلم برای تو هم تنگ شده بود شل صورتی !! دیپر : عمو استن و عمو فورد کجان ؟ وندی : اونا هم به زودی میان غمت نباشه دیپر دیپر : خیلی ممنون ! / بعدش میبل و دیپر تا اتاقشون مسابقه دادن و وسایلشون
رو چیدند میبل : آه چقدر دلم برای چوب هایی که میرفت تو دستم تنگ شده بود ! دیپر هم یه نگاه به تختش کرد و گفت: منم دلم برای... بز روی تختم تنگ شده بود... میبل : بیخیال دیپر اون فقط یه بزه دیپر : اره یه بز که وسایل منو میجوه ! میبل : دیپر چیز دیگه ای به ذهنت نمیرسه ؟ دیپر: میدونی راستش الان ذهنم خیلی درگیر اتفاق دیشبه میبل : منظورت همون نور عجیبه ؟
دیپر : اره میدونی راستش وقتی دیدمش یه حس عجیبی بهم دست داد انگار اون حس رو قبلا تجربه کردم...اها این همون حسی بود که وقتی اولین بار بیل رو دیدم بهم دست داد میبل : منظورت بیل باغچست؟ دیپر : خواهر خنگم منظورم بیل سایفره ، به نظرت اون واقعا مرده ؟ اخه میدونی اون همیشه یه قدم از ما جلوتر بود و مارو گول میزد... میبل : و خودت هم دیدی که غرورش باعث نابودیش شد و دیگه چیزی به اسم بیل سایفر وجود "ن*د*ا*ر*ه"
همون لحظه وقتی میبل اون حرف رو زد یه صدایی اروم از بیرون گفت : اون خیلی بی احتیاطه دیپر : هی اون صدا رو شنیدی ؟ یه صدایی اومد! میبل : دیپر باز توهم زدی... دیپر به دور و اطرافش نگاه کرد و یهو دید که یه نور عجیب با سرعت رد شد و دوباره همون حس به دیپر دست داد : خودشه ! همون نور عجیبه دیشبه ! / و با سرعت از کلبه رفت بیرون تا اون نور رو تعقیب کنه تا سر از کارش دربیاره
اون نور دوباره مثل شب قبل داشت با سرعت به طرف جنگل میرفت دیپر هم با تمام سرعتی که داشت دنبالش به طرف جنگل میدوید ، دیپر:(توی ذهنش) نباید گمش کنم ! باید حواسم رو خوب جمع کنم ! و همین جوری به دویدن ادامه داد ، بعد از گذشت از یه درخت نور متوقف شد دیپر هم سریع پشت همون درخت پنهان شد ، اروم به اون طرف درخت نگاه کرد و...
ببخشید که جای حساس تموم میکنم چند داستان عالی میگم که برین بخونین : "نگهبان آبی" از بیپر2 یکی دیگه "جاذبه ی ترکیبی"از دیپر9 و اخریش هم " دوباره یه عروسک شدم" از نویسنده هست حتما سر بزنید
منتظر پارت بعدی باشید لایک و نظر فراموش نشه❤️ خداحافظ😄
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!