جیهوپ ویو: دیگه نتونستم بهش اصرار کنم...تصمیم خودشو گرفته بود که بره اما یه چیزیو این وسط نفهمیدم اون دختری که سوجین درباره ش حرف میزد کی بود؟ آخه من تو این دو روز با کسی به جز خودش حرف نزده بودم که! با خستگی به طرف خونه راه افتادم دو ساعت بعد: وقتی رسیدم دیدم سوجین جلوی در خونه ایستاده! + سلام عزیزم - تو اینجا چیکار میکنی؟ مگه نگفتی با هم کات کنیم؟ + اوه...من اینو گفتم؟ - آره گفتی که اصلا نمیخوای منو ببینی + اوه جیهوپ من واقعا متاسفم...راستش چند روزیه که اصلا حالم خوب نیست و قرصا هم حالمو خوب نمیکنه ببخشید که بهت نگفتم - واقعا؟ میدونی من چقدر ترسیدم؟ فکر کردم دیگه نمیبینمت! + متاسفم جیهوپ فکر نمیکردم که جلوی تو حالم بد بشه و اینجور حرفا رو بزنم از زبان نویسنده: جیهوپ و سوجین وارد خانه شدند. جیهوپ فکر میکرد که سوجین برگشته است. فکر میکرد که او همان سوجین همیشگی است. اما اشتباه می کرد. دختر روبرویش سوجین واقعی نبود...
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
عالی
پارت بعدی لطفا
خیلی باحاله لطفا هرچه زودتر پارت بعدی رو بزاری