ناظر رد نکن 2پارت مونده تا تموم شه که 2تا پارت رو یکجا میدم
سیلام ناظر رد نکن اینجا 3 پارت 98.9.100 رو داری که جا نشد در عنوان
و مرینت اومد و میراکلس باکس رو گذاشت در جای مخصوص و کمد رو بست و بچه ها با وامی هاشون بازی کردن مرینت گفت من برم ادرین:چیشده؟مری رفت پایین خواست اب بخوره چون سر گیج میرفت که استکان شیکست و مرینت یهو چشاش سیاهی رفت و افتاد (ادرین)با بچه ها بودم که صدای شیکستن چیزی اومد به بچه ها گفتم همینجا بازی کنید و نیایید بعد در اتاق رو بستم و اومد پایین که.........
ادرین اومد پایین که دیدم مرینت بیهوش افتاده تکونش دادم اب پاشیدم روش بیدار نشد (استکان فدای سر مری بشه حالا مامان ما بود خودشو ج.....ر میداد)نگران شدم بلندش کردم رفتم پارکینگ مری رو گذاشتم بعد رزنگ زدم مادرم امیلی اومد مراقب بچه ها بشه بعد مری رو سریع بردم بیمارستان
بردمش بیمارستان دکتر معالجه اش کرد و اومد و گفت:هم.سروتون قلو با/ردا.ره من خوشحال شدم و بعد از 1ساعت مرخصش کردن و توی ماشین بهش خبر رو گفتم و مرینت خوشحال شد و بعد رسیدیم خونه ومامانم و بچه ها فهمیدننننننننننننننن(9ماه بعد)
بالاخره بچه مون بدنیا اومد یک دختر و یکک پسررررر اسم پسر رو گذاشتیم گیلبرت اسم دختر رو میا وکه یروز ...........
زنگ در خرد مرینت داشت بچه هارو اروم میکرد که دیدم لایلا است و گفت چطوری عش.قمممممممم گفتم:چی داری میگی؟تو فقط همکارم بودی لایلا:اره ولی تو باید برای من باشی حالا نمیزاری بیام داخل؟؟؟لایلا وارد خونه میشه و میگه چه جایی!4تا بچه و 1مادر نخود!مری:تو کی ههستی؟لایلا:هم.سر اول ادرین ادرین:داره دروغ میگه مری:چی؟!لایلا:بله درسته مری:ادرینننن لایلا:و دوباره زنش خواهم بود پس امروز این خونه رو تخلیه کن!ادرین:دروغ میگههه
مرینت:ازت انتظار نداشتم مرینت سریع دویید بالا و وسیله های بچه هارو همراه با گریه هاش جمع کرد(نیم ساعت طول ککشید)ادرین اومد و گفت:میخوای بری؟مری:مگه جایی داشتم توی این خونه؟!بهتره برم تو هم با عش.قت خوش بگذرون!ادرین:عش.قم؟چی داری میگی ؟اون قبلا فقط همکارم بود یک بارم بهم پیشنهاد از.دو.اج داد ولی من رد کردم چون تورو دو.ست داشتم مری:اما من علا.قه ای نمیبینم!فعلا!
ادرین گریه کنان افتاد و مرینت بچه هارو با خودش برد و سوار تاکسی شد و رفت هتل!و وسایلش گذاشت .کم کم اشکاش سرازیر شدن و روی گونه ها غلتیدند اا:مامان؟خوبی؟مری :اره انا:معلومه داری دروغ میگی میدونم به خاطر بابا ناراحتی ولی من مطمئنم بابا کاری نکرده همش تقصیر اون زنه چوب خشکه است مری:نمدونم!(ادرین)حالم بد بود که دیدم لایلا لباس دامادیمو اورد و گفت بپوش امشب میریم عر.وسی!ادرین:عمرا لایلا:واگرنه خانوادت...........ادرین:چاره ای ندارم!ببخشید مرینتتت(هق هق هق)
ادرین و لیلا دقیقا داخل همون هتل رفتن مرینت صدای جیغ و هورا شنید و ادرین رو دید.اشکاش دوباره شروع به غلتیدن کردن مرینت رفت ویه لباس خوب کلاسیک که ادرین به هدیه داد رو پوشید و با بچه رفت پایین و ادرین و لایلا رو دید چم ادرین و لایلا به مرینت افتاد ادرین داد زد مرینت که لایلا تفنگی رو سمت مرینت گرفت!خواست شلیک کنه که ادرین تفنگ رو از دست کشید و به خود لایلا شلیک کرد!!!!!!!چه عوغایی شد مرینت که شوکه شده بود پاهاش سست شد بعد از چند دقیقه پلیس ها اومدن اما مرینت هم چی رو توضیح داد و پلیس ها ادرین رو 1روز به زن.دا.ن بردن
ادرین و لیلا دقیقا داخل همون هتل رفتن مرینت صدای جیغ و هورا شنید و ادرین رو دید.اشکاش دوباره شروع به غلتیدن کردن مرینت رفت ویه لباس خوب کلاسیک که ادرین به هدیه داد رو پوشید و با بچه رفت پایین و ادرین و لایلا رو دید چم ادرین و لایلا به مرینت افتاد ادرین داد زد مرینت که لایلا تفنگی رو سمت مرینت گرفت!خواست شلیک کنه که ادرین تفنگ رو از دست کشید و به خود لایلا شلیک کرد!!!!!!!چه عوغایی شد مرینت که شوکه شده بود پاهاش سست شد بعد از چند دقیقه پلیس ها اومدن اما مرینت هم چی رو توضیح داد و پلیس ها ادرین رو 1روز به زن.دا.ن بردن
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!