این داستان پایانش رو به قدری دوست دارم ک دلم میخواد از پارت چهار بپرم و پارت آخر رو بزارم... )))🤌
مستر کیم به همراه زن جوان و مشکی پوشی که قدم های مطمئن و مصمم برمیداشت به حیاط عمارت رفت.. مردی قد بلند با لبخندی سرشار از رضایت کنار کالسکه ای وایستاده بود.. مرد آلبرت نام داشت. +سلام "آقای کیم" تهیونگ با قیافه ای پوکر پاسخ داد: نیشت رو ببند ، آلبرت. دو مردِ سرسخت و راسوکار مملکت که با هم بخاطر موضوع بچهگانه ای کشمکش داشتن همیشه وقتی اسم هم رو میگفتن که قسط طعنه بهم رو داشته باشن. آلبرت با پوزخندی گفت: باز چه دسته گلی توی دربار به آب دادی. کیم تهیونگ بدون نگاه کرد به آلبرت سوار کالسکه شد و گفت: اون ها باید تمام کار رو به من بسپارن. آلبرت و کیم تهیونگ به مسا دربار حرکت میکردن ؛ تهیونگ برای انجام پروژه ی خیلی مهمی درخواست مسئولیت کامل رو میخواست..اون فردی خودسر بود ک عقیده داشت تنهایی کار هارو بهتر انجام میده و باید رئیس هر پروژه ای ک بهش مربوط میشه باشه تا کار به نحواحسن انجام بشه . اون باید فداکاری ای از خودش بین افراد دربار نشون میداد تا بتونه دوباره اعتمادشون رو جذب کنه اما دیگه همه کیم تهیونگ رو میشناختن. + ما فرد قابل اعتماد تری میخوایم! این جمله رو فردی بنام والتر کارپنتر، معاون اجرایی رئیس جمهور روسیه به زبان آورد. جئون جونگکوک تقریبا نزدیک ترین فرد به تهیونگ بین افراد دربار این جمله رو این طوری تفسیر کرده بود: تو باید ی فرد تاثیر گذار بفرستی و بزاری بجات براشون سخنرانی کنه و اون هارو راضی کنه!
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
49 لایک
پارت بعد کیه فرزندم؟
امروز!
اوه چه عالی
زود زود زود بزار تا به پارت اخر برسی
عالی بود...مثل همیشه
ولی وایبی که داستان هات بهم میدن >>>>
وویی؛)))✨️🌸
منتظرممم
خانه ی جدیدم بزار زود💛
عرررررر عالی بوددددد❤❤❤❤
عالی بود 💛
🌸✨️؛)
خیلی خوبه ،مشخصه داستان قوی ای داری 💜
مرسی💙✨️