سلام اصلا حوصله ندارم ولی باید بنویسم
دیپر:یهو یه زلزله ی شدید اومد فقط هم من بیدار بودم هرچی داد زدم هیچکی جواب نداد دیپر:هوییییییی بلند شیدددد نسلمون داره نابود میشه اوهویییییی بلند شید گلوم خشک شد از خواب بیدار نشدن خب باید برم با شلاق بزنمشون بعد حمله کرد سمت رون و هی مشت زد بهش دیپر:بلند شوووووووو بلتد شو خدایا من چیکار کنم باید برم پیش میبل
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
دلم برات تنگ شده تارا:)💔
عالییییی میگم شما قصد ندارید پارت بعد رو بدین یه ۲ماهی هست من منتظرم
سلام شما که داستان میراکلس بهار(B.H.R) رو خونده بودید این داستان رو دو تا دوست باهام مینوشتن که یکیش بهار و نویسنده دوم درنیکا بودند. این داستان داره دوباره نوشته میشه و پارت ۳۳ منتشر شده که بهار نمیخواد این داستان رو نویسندگی کنه و درنیکا داره تنها این داستان رو مینویسه و خیلی عالی بود از نظر من لطفا دوباره میراکلس رو ادامه بده و بخونش ممنون💜داستان داره خیلی عالی پیش میره و درنیکا داره با ی انرژی کامل انجامش میده😇💕
این هم پروفایل درنیکا (D.N.A) لطفا بیا ممنون♥
باحال بود اما دیپر و میبل هم سن و دوقلو هستن
میبل شکر خورده یا سرش خورده به یه چیز و داره چرت و پرت میگه و گرنه تو داستان خم سنن