حمایت؟
روزی از یک نفر پرسیدند: نظرت در باره سر نوشت چیست؟در جواب زبانش بند آمد
دید ربکا
وقتی که مطمئن شدم همه خوابن پالتویی را پوشیدم زیر پتو چیز های جاسازی کردم و در اتاق را قفل کردم.آرام آرام از پله ها پایین رفتم و به سمت بیرون روانه شدم.از خانه بیرون رفتم. وای چقدر حس خوب!!خیلی وقت بود از خانه خارج نشده. بودم احساس آزادی داشتم البته این احساس زیاد دوام نمی آورد.صدای خروپف های خانم موریسون هنوز شنیده میشد .شروع به راه رفتن کردم٫در نصفه شب مغازه ای باز نبود و پیاده رو سوت و کور بود .بغضم گرفت و حسرت زندگی آزاد را میخوردم.
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
عالی
💗💗
عالی