دخترک داشت راهشو میرفت بین درختان کاج میرفت و میرفت گونه هاش غم هایی که تا دقایقی پیش به نمایش گذاشته شده بودند را نشان میداد... آه چه اشک ها که نریخته بود دستانش پشتش بودند او تنها با نگاه به طبیعت تسکین می یافت تاجش روی سرش میدرخشید و به نمایش گذاشته شده بود با خودش فکر میکرد که چرا با اینکه کشورشان که از لحاظ همه چیز عالی است باید با کشوری دیگر صلح کند و پرنسس خود، دختر خود را به پسر کشور دیگری بفروشد فقط برای صلح...
چرا؟! مگر کشور چه چیزی کم دارد؟ یک ازد... واج؟ با یک ازد... واج همه چیز حل میشود؟ حالا این کار به کنار چرا پدرش که تا عمر دارد مردم را درک میکند ولی دختر خودش را نه؟ آه کاش فقط کمی شاه درک داشت...
در فکر های خودش بود که صدایی توجهش را به خود جلب کرد: خانم!؟آه خانم... خواهش میکنم توی این جنگل قدم نزدنید لباستون! لباستون کثیف شد... من به شاه... ا.ت:امیلی تو برای من تنها خدمتکار نیستی خیلی کمکم کردی ا.ت صدام کن وقتی میگی خانم خیلی راحت نیستم بعدشم به پدرمم نمیخواد بگی شاه درسته شاهه ولی بهش بگو پدر خوشم نمیاد رسمی رفتار کنی باهام مثل دوست باش امیلی :چشم خان.. ببخشید ا.ت ا.ت کمی خندید با این کار امیلی کمی یخش باز شد و خندید این خنده ها باعث نزدیک تر شدن بهم شد بعد از خنده و صحبت های دخترانه امیلی رو به ا.ت کرد و گفت:ا.ت بنظرم بریم خونه شا... یعنی پدر نگران میشه... ا.ت:هووفف باشه بریم بعد از چند دقیقه ساکت بودن ا.ت همینطور که نگاهی به جلوش میکرد گفت: سپاسگزارم امیلی همینطور که داشت نگاه به جلوش میکرد با تعجب گفت:چرا؟ من.. من کاری نکردم ا.ت ا.ت نگاش کرد و گفت: نه تو خیلی بیشتر از چیزی که فکر میکنی به من کمک کردی امیلی:هوم اااا چه کمکی مثلا ا.ت:ببین امیلی تو خودت بهتر از هر کس دیگه ای میدونی که تو چه وضعیتی قرار دارم من باید با یه پسر که همین فردا شب میبینمش ازد... واج کنم و حق انتخاب هم ندارم و حتی اخلاقشم نمیدونم روح رو ولش کنیم جسمشو هم ندیدم و خوب وقتی خبرو شنیدم خیلی گریه کردم و تا الان اگه نمیومدی بیشتر گریه میکردم امیلی:ا.ت سخت نگیر شاید ازش خوشت اومد شاید پسر خوبی باشه ا.ت نگاه امیلی کرد بعد نگاه جلو کرد و گفت: خوب رسیدیم من اول میرم یه دوش بگیرم بعدم لباسمو تمیز کن تا پدر چیزی نفهمه امیلی:چشم ا.ت تک خنده ای کرد و با خوشرویی گفت :بگو باش امیلی:باش بعد ا.ت با رقص و شادی به سوی خونه یا همون قلعه بزرگی که اسمش خونه بود رفت امیلی وقتی دید ا.ت داره سریع تر از اون میره دوید تا بهش برسه
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
13 لایک
پارت بعد
گذاشتم تو بررسی هس
خیلی قشنگ مینویسی
ممنون توهم قشنگ مینویسی🙃🤗
منتظرم
چ
🤗
هوم عالییییییی