سلاممم اومدیم با پارت ۲ لیتل کستل امیدوارم خوشتون بیاد لایک/دنبال/کانت=داستان های بیشتر همایت کنید ناظر جان قبول کن پلیزز
چند روز جلوتر میریم میرسیم به روز قبل جشن====
صبح دیر از خواب پاشدم خیلی بهم ریخته بودم یکم که سرحال شدم فهمیدم...وایییییی فردا مهمونی دارممم از جا پریدم دست و صورتم رو شستم،لباسمو عوض کردم و پریدم بیرون امروز باید همه چیز های مهمونی رو انتخاب میکردم خیلی تند راه رفتم که یکی از خدمت کارا بهم گفت =آقای داماکلیس دنبالتون میگردن)گفتم=اقای داماکلیس دیگه کیه؟)گفت=همونی که مسعول تززین جشنه ناسلامتی باید بری انتخاباتو بگی)گفتم=وای مرسی)و رفتم وسط راه مردی کوتاه قامت با موهای سفید سر راهم سبز شد بهم گفت=سلام شاهدخت اِلا وقت بخیر من داماکلیس هستم مایلید شروع کنیم کارمون رو؟)گفتم=سلام بله حتما)ادامه اسلاید بعد
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
17 لایک
چرا من گیر دادم به آقای داماکلیس فکر میکنم نقش مهمیه؟😂
نمیدانم😂
عالی عالی گیلیلیلیلیلیلیلیلی 🥹🥳
عالیه ...
اما برای کاور داستانت ی عکس بزار که وایب کلاسیک بده...
اونم حتما