سلاممم ناظر جان میشه قبول کنی؟مرسییی خب خب این اولین قیمت اولین رمانمه امیدوارم خوشتووون بیاد😀
همه چیز از یک صبح گرم بهاری شروع شد...از رخت خوابم بلند شدم پیرهن خوابم رو دراوردم و پیرهن زرد مخصوص صبحانه ام را پوشیدم.پنجره را باز کردم...نسیم ملایمی امد.از اتاقم خارج شدم و به سمت سالن غذا خوری رفتم.سر راه خدمت کار ها بهم تعظیم میکردند و با لبخند کوچکی جوابشان را میدادم.وقتی به سالن غذاخوری رسیدم...ادامه اسلاید بعد
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
18 لایک
یچیزی می لنگه...احساس میکنم توی جشن قراره یه اتفاقایی بیوفتههه
خب قراره بیوفته:)!