(● یعنی داستان از زبان مینسو)● : امروز خیلی خسته بودم گفتم : بچه بیاین جرعت و حقیقت . یه بطری آوردم همه نشستیم . من : شوگا کجاست ؟ کوکی : بیرون رفته خرید . من : اوکی اول من میچرخون بازی رو بلدین دیگه ؟ - آره ● : چرخوندم سرش به طرف من افتاد و تهش به تهیونگ گفت : جرعت یا حقیقت . من جرعت .تهیونگ : به شوگا پیام بده بگو برای ناهار نودل تند آتشین بگیره برای همه جز من برای من پیتزا بگیره . من که غذای موردعلاقم بو گفتم : باشه . همه : تهیونگ میکشمت ! بعد تهیونگ فرار بقیه کتک . راستی لباسم 👆
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
باشه اگه چیزی به زهنم برسه حتما ادامه میدم
حتتمااااا ادامش بدهههه