بال های بی فرشته ¹

داستان از زبان نونا : اون روز با جونا رفتیم مدرسه . باورم نمیشه روز اولی بود که داریم توی سئول میریم دانشگاه . من که خیلی خوشحالم ، از جونا پرسیدم : اتاق ما کجاست ؟ ( اخه هر دوتا دانش آموز ۱ اتاق مثل خواب گاه دارن ) جونا : اتاق ۳۲ رو پیدا کن . من میگم بیا باهم براش تم بزاریم .نونا : تم چه رنگی ؟ جونا : آبی بنفش و صورتی .

عکس اتاق داستان از زبان کوک : وقت ناهار با تهیونگ ( من میگم وی ) رفتیم ناهار . توی هیچ میزی جانبود جز میز دوتا دختر که باهم حرف میزدن . رفتیم سمت میز و گفتم : اجازه هست ما هم اینجا بشینیم ؟ اونا : اره بشینید . بعد از نشستن خیلی با اون دخترا گل گرفتیم من با جونا تهیونگ با نونا دوس شد .

جونا :چون من نونا یه ولاگر بودیم اون روز تصمیم گرفتیم با وی و کوک یه ولاگ جرعت و حقیقت بگیریم . به اونا گفتیم :ساعت ۵ بیاید اتاق ۳۲ . اونا : باشه .وای نونا واقعا عاشق وی شده بود ! وی هم همینطور ! کوک هم عاشق منه . ولی از همه بیشتر جیمین داداشمه که دوسم دا ( جونا فامیلیش رو عوض کرده )

خب داستا تموم شد . کامنت غیر تبلیغی فراموش نشه