
جدی پارت قبلی مال 3 روز پیش بوده؟؟ببخشید بچه ها سرم شلوغ بود.. ناظر بنشر♥♥پیشنهادی:اینبار شما بگید کدوم اهن.گ رو گذاشتید خودم ای نید یو
آرو ویو:پاشدم برم بالا یچیزی درست کنم در یخچالو وا کرده بودم و فکر میکردم حالا چی بذارم که یکی از پشت جلوی چشمم رو گرفت صدا:«خب اگه گفتی من کی ام؟» من:«کاملا مشخصه یونگی ای،حالا دستت رو بردار کار دارم»(اونموقع هنوز اگوست دی نداشتیم وگرنه میگفتم اگوست دی اعظم...بچه ها هنوز به زمان حال نرسیدیم)یونگی:«خب افرین ....منم کمکت میکنم»و با یونگی شروع به درست کردن غذا کردم گاهی هم باهم کل کل میکردیم... دو ساعت بعد: من:«بچه ها بیاید غذا امادس» نشستیم و شاممون رو خوردیم(شام بود دیگه ؟؟)بعد از غذا هوسوک و جین ظرف هارو شستن قرار شد بریم دسته جمعی درمورد کارمون صحبت کنیممم
بعد از 4 ساعت حرف زدن خلاصه بحثامون رو نامجون گفت:«ما هفته دیگه کنس.رت داریم و باید تا یکشنبه دوروز قبل از اجرا اهن.گ جدید رو منتشر کنیم و همینطور قرار شد متنش رو من یونگی و آرو و دن.سش رو هوسوک طراحی کنه» من:«پس کلی کار داریم....» هر کی رفت تا به کار خودش برسه تهیونگ و جونگکوک رفتن تمرین من و نامجون و یونگی درحال نوشتن متن و هوسوک در حل طراحی دن.س بود گاهی هم از من سوال میکرد جین و جیمین هم رفتن بیرون احتمالا اونها هم تمرین دارن.../ در بحث طراحی و سرو.دن:یونگی:«این قسمت رو چکار کنیم با ب.یت قبلی هم وزن نیست؟» نامجون باید:«.........(نویسنده:نمد من نویسندم شاعر نیستم نظر بدم)»هوسوک:«ارو از بین این دو مدل کدوم برای بخش پایانی بهتره؟» من:«خب دومی قشنگ تر تموم میشه ولی اولی اسون تره»
بعد از سه ساعت کارمون تموم شد همه دور هم جمع بودن و باهم حرف میزدن و شو.خی میکردن منشا هم جونگکوک و تهیونگ بودن یونگی خواب بود جین هی د.اد و هو.ار میکرد که تموم کنن من حوصله نداشتم وگرنه اینها هنوز تازه کارن(تهیونگ و کوک رو میگه در شی..طن..ت) رفتم پایین یکم بو.کس تمرین کنم....بعد از شاید یک ساعت پشت سر هم مش.ت زدن دیگه دست از تمرین برداشتم روی زمین سالن نشستم و و دستام رو تکیه گاه خودم کردم خیلی هوا گرم بود ولی من تو فکر بودم ذهنم:ایشالا اهن.گ خوب از اب در بیاد باید یه سو.لو هم برای خودم بنویسم. وجدانم:چرا امیدوار قطعا ب/ده. ذهنم:عمرا من توش نقش داشتم قطعا عالی شده. من:ا.ه بسه دیگه دی..وو..نه ام کردین. قلبم:نویسنده حواست کو من فعلا قرار نیس نقش داشته باشم. نویسنده:اوکی باو. من(ارو):چرا خود.در.گی.ری مض.من دارین .
تقریبا ده دقیقه کف سالن نشسته بودم و فکر میکردم که تصمیم گرفتم برم تو حیاط هم یکم هوا بخورم خنکم بشه هم از فضای بسته خسته شدم پس رفتم بالا ی دوش دو دقیقه ای گرفتم و رفتم تو حیاط یکم باد میومد و از لای موهام که کامل خشک نشده بودن و کمی نم داشتن ردمیشد و تکون میدادشون همینطور که با گل و گیاه ها ور میرفتم و بازی میکردم درمورد کارهامون هم فکر میکردم هفته دیگه کنس.رت برگزار میشه و تا اونموقع سر هممون شلوغ تر از بقیه روزهاست امیدوارم بتونم بو.کس هم کار کنم
به فکرم رسید جی یو کی قراره برگرده تا کی میمونه اونم میتونه بیاد کنس.رت که گفتم بهتره تمرین کنم اگه اون باشه احتمالا ذره بین میذاره بعدا ول کنم نیس تازه باید بهترین نحو اج.را داشته باشم پس اول روی ووک.ال و بعد ر.پ تمرکز کردم قسمت اصلی و سریع اهن.گ پارت من بود و خب دن.سش هم سریع بود من اینها رو جدای از هم خوب انجام میدادم ولی وقتی باهمن یکم سختم میشه و ممکنه نف.س ک.م بیارم.بعد از ر.پ و ووک.ال روی دن.س کار کردم هنوز هوسوک طرح رو به بقیه نگفته بود وقتی از من درموردش پرسید حفظش شدم امیدوارم تغییرش نده اهن.گم که خودم توی نوشتنش همکاری کردم میخواستم باهم همزمان انجامشون بدم که کسی گفت:«خیلی سخت تمرین و تلاش میکنی خوشم اومد.....

خب خوابم میاد حال ندارم مثل پارتهای قبل نویسنده و ادمین اینها بیارم کل کل کنن مخم همراهی نمیکنه😅 اها راستی به جای انچه خواهید دید ی توضیح میدم:توی هر پارت نهایت دو سه پارت یک اسلاید گ.نگ و رمزی هست که نشون دهنده اتفاقی درمورد ارو میباشد برای اینکه از قضیه سر دربیارید تا وقتی خودم کامل ی پارت رو به این موضوع اختصاص بدم باید این قسمت هارو زنجیره وار بخونین بقیه اش هم حدس بزنید نتیجه چالش..ناظر بنشرررر♥♥اها راستی چالش قبلی اکانت "تخمه🖖😐" دومین بار جواب درست داد اینم عکس کاملش
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییی
مرسی
فرشته ی خوابالووی خودمییی
با تشکر فراوان😐😂🌹
اونی پیویتت پلیززز
عالی بودد
💜💜