خب خب خب پارت 1 فصل 3....ناظر بنشر
پرش زمانی به یه ماه بعد شب تشکیل گروه کوک ویو:فردا قراره هرکدوم بریم توی ی گروه ارو تو این ی ماه تونست خودش رو برسونه جیمین هم تلاش خودش رو کرد خب حالا نوبت منه وقتی اومدم اینجا ی سالن مخفی پیدا کردم که هر روز اونجا تمرین میکردم تا اینکه ی شب وقتی رفتم یکی اونجا رو مرتب کرده بود منم تر.سی.دم و دیگه نرفتم تا اینکه چند شب پیش متوجه شدم اروهم اونجا رو کشف کرده الان تو رختخوابمم و مثلا خوابیدم منتظرم ارو بره سالن تا منم برم پیشش دیگه کم کم داشت خوابم میبرد که ارو کتش رو برداشت و رفت جالبه از تراس میره من از در میرفتم تو حیاط سریع پتوم رو کنار زدم و به رفتم تو سالن اصلا متوجه من نشد پس گفتم ارو ولی خیلی اروم بود دوباره بلند تر گفتم:ارووو ارو:یا قمر بنی هاشم من:نترس منم جونگکوک ارو:پس اون کسی که سالن رو بهم میریخت تو بودی؟ واقعا که به خاطر تو چند بار نیومدم اینجا من:منم وقتی اینجارو مرتب کردی همچین حسی داشتم ارو:اومدی تمرین؟ من:بیشتر میخواستم باتو حرف بزنم ولی باشه میام
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
اهنگ پیشنهادی:جامپ
عررررر
حیحح
عالیی
🌹
عالی بود
ممنون