
از اینجا به بعد هیجان داستان افزایش پیدا میکنه.....ناظر بنشر♥پیشنهادی:فایر ولی باید دوباره پلی کنید احتمالا تموم بشه شما هنوز درحال خوندن باشید
پرش زمانی هفته ی بعد یک ساعت قبل از کنسرت:ارو ویو:خیلی هرج و مرج شده بود کوک و یونگی و جین داشتن گر.یم میشدن نامجون و هوسوک و جیمین لباس عوض میکردن منم با تهیونگ کار میکردم که مشکل رقصش رو رفع کنم. منیجر:«خب بسه دیگه بچه ها جمع بشید،این اولین کنسرتمون بعد از دبیو هست پس باید خیلی خوب اج.را کنید.فای.تینگ..» و مهم تر از همه اینکه جی یو خانم هم تشریف دارن هیچی دیگه. "پرش زمانی به دوروز قبل :ارو ویو: جی یو داره زنگ میزنه من:«تهیونگ اون گوشی رو بده بهم» تماس رو وصل کردم من:«سلام» جی یو:«ساکت هیچی نگو اخه تو نباید به من بگی کنسرت داریییی؟خب خبر خوب اینه که بلیط گرفتم اونم ردیف دومممم» من:«چه عالی،چی ردیف دو؟؟یاخداااا حتما کاملا زیر نظرم دارییی» جی یو:«مگه بده ایراداتت برطرف میشه دیگه» من:«اونکی ببین من دارم ظرف میشورم گردنم درد گرفت فعلا» (دیدین مامانا موقع ظرف شستن یا وقتی میگی بیا فلان چیزو امضا کن گوشی چجوری با گردن و شونه شون میگیرن؟همونجوری گرفته)جی یو:«بای» پایان فلش بک" یکی یکی و به ترتیب همه ی اهن.گ هارو اج.را کردیم خیلی حس خوبی داشت ارمی ها ب.م.ب هاشون رو تکون میدادن و گاهی هم مخصوصا وقتی نویت نفر بعدی و ورس بعد میشد د.ا.د میزدن خیلی بهم انرژی میداد.وسط اخرین اهن.گ یعنی نو مور دریم بودیم که پام به ش.دت در.د گرفت...
ی لحظه مانع حرکتم شد ولی سریع خودم رو جمع و جور کردم.خداروشکر دیگه تا اخر در.دی نداشت بعد از اج.رای اخرین اهن.گ یکم با ارمی ها حرف زدیم همینطور که نامجون توضیحاتی میداد یکی از ارمی ها از جونگکوک فیلم گرفت که خیلی کیوت خج.الت کشید(فیلمش خیلی کیوته ببینیدش)خندم گرفت. خب با اینکه دلمون نمیومد ولی از اونجایی هم که 4-5 دقیقه بیشتر موندیم دیگه باید میرفتیم پس خداحافظی کردیم و به پشت صحنه رفتیم..جیمین:«اخیشش خیلی خسته شدم» یونگی:«موافقم» جین:«من گرممه» تهیونگ:«بیخیال اینها من گشنمه» من:«یه ساعت دیگه جمع و جور که کردیم میریم شام میخوریم» یکی یکی حموم رفتیم و بعدش شام خوردیم بعد از غذا نشسته بودم که گوشیم زنگ خورد من:«بله؟» جی یو:«ترجیح میدادم..... تا اینکه اینو بهت بگم ولی بیا اینها رو راضی کن بذارن من بیام تو» من:«خخخ بالاخره یبار نتونستی خیلی خوب اومدم» چه عجب جی یو خانم یبار نقشه اش نگرفت خخخخ نگهبانهارو راضی کردم و جی یو اومد داخل و باهم کلی حرف زدیم گاهی هم طبق معمول ایراد در میاورد...
(پارت قبل گفتم قسمت های گ.ن.گ زنجیره وار بخونید، معلومه کجاست ولی حالا برای اینکه متوجه بشید سعععی میکنم داخل علامت " بذارمش) "صدایی گفت:از تلاشت خوشم میاد... یعنی کی بوده؟یقینا الان نباید کسی به غیر از ما اینجا باشه صداشم نشناختم اطراف حیاط رو چک کردم صدا از طرف چپم اومد ولی چیزی اونجا ندیدم مطمئنم حتی دوباره هم ی نگاهی انداختم پس احتمالا خطایی تو.همی چیزی بوده ولی برای اینکه مطمئن بشم طرف راست حیاط رو هم گشتم اگه کسی اینجا بوده صددرصد یا خودش رو میبینم یا یه نشونه ای چیزی ازش هست اما به جای اینکه کسی رو ببینم یک تکه کاغذ که با مایع قرمز(عام منظور گرفتین؟) روش نوشته بود پیدا کردم اخه مگه قلمی چیزی اون اطراف نبوده؟؟ «حواسم بهت هست....کیم آرو» واا این چیه دیگه شوخی چیزی هست؟نکنه کار جونگکوکه؟ «فلش بک چهار روز قبل:ارو ویو:در کمدم باز کردم که یک تکه کاغذ افتاد روش نوشته بود میدونستی دارم نگات میکنم؟؟یکم تر.سی.دم ولی صدای خنده های کوک از داخل حمام نقشه اش رو خراب کرد.پایان فلش بک» "
پرش زمانی سه سال بعد:آرو ویو:من الان 17 سالمه 5 سالی میشه که با بی تی اس دبیو کردم و تا الان خیلی البوم ها مصاحبه ها و... داشتیم ولی از 17تا سال بعد یکم نقشم به خاطر دروس و کنکور کمرنگ میشه بهم پیشنهاد دادن که برای یکسال گروه رو کنار بذارم ولی من کاملا مخالفم میدونم قراره ازمون بدم و بعدش دانشگاه ولی میتونم گروه رو هم در کنار کنکور داشته باشم(راستی من نمد کره کنکور داره یا نه)فردا میخام اهن.گ سولو ای که پریروز ضبط کردم رو منتشر کنم برای اینکه این یکسال حضور کمی دارم و داخل متن هم از همین موضوع استفاده کردم اما قسمت اصلی اهن.گ و البته زندگی این هست که نقص ها عیب ها و... همیشگی نیستن میتونن برطرف بشن و یا دوره شون تموم بشه مهم اینه ما هر لحظه کنار هم هستیم و در قسمت های سخت کم نمیاریم بجاش به هم کمک میکنیم(موضوع فلسفه ای شد)من از پسفردا دیگه باید تا یکسال درس رو شروع کنم به همین خاطر امروز لایو گرفتیم و کلی با ارمی ها صحبت کردیم: من:«میدونم یکسالی حضورم کمتره ولی باور کنید هرلحظه به یادتون هستم و قرار نیست گروه رو تنها بذارم صددرصد بهشون کمک هم میکنم و داخل اج.را ها حضور دارم اما متاسفانه نمیتونم تا یه چند قسمتی داخل برنامه ها حضور داشته باشم» ارمی ها یکی یکی پیام میدادن نگران نباس عب نداره ما پشتتیم فای.تینگ بعضی ها هم ناراحت و.... اما وسط هاش چندتا هی/تر بدو بیراه میگفتن محلشون ندادم.بعد از لایو قرار شد فردا با بچه ها بریم شهربازی همگی خوابیدیم که فردا قراره هم ی تفریح حسابی و هم ی ضبط باحال داشته باشیم(ران بی تی اس ی قسمتش ت شهربازی ظبط شده قکر کنم قسمت 4 بود درست یادم نیست ولی اینجا ربطی به اون قسمت نداره)
صبح با صدای جونگکوک که میگفت بچه ها پاشید بریممم بیدار شدیم صبحانه خوردیم و به دوتا گروه تقسیم شدیم مکنه لاین منم جزءشم باهم بودیم هیونگ لاینهم باهم که جیمین جاش رو با یونگی عوض کرد یعنی من و کوک و وی و شوگا باهم جین و نامجون و هوسوک و جیمینم باهم سوار ی ماشین شدن راننده ما جونگکوک بود من جای کمک راننده نشسته بودم و تهیونگ و شوگا هم عقب بودن ترتیب اونکی ماشین هم نمیدونم فقط اینو میدونم جیمین رانندس بعد از گذر مدتی به شهربازی رسیدیم ماشین عوامل هم پشت سرمون اومده بود به ترتیب سوار هر وسیله شدیم سر ترن هوایی خیلی خوش گذشت تقریبا ساعت 11 بود عوامل رفتن چون ضبط تموم شد ولی ما هنوز اونجا بودیم جین و جیمین و نامجون:«ما میریم ی چیزی برای ناهار بگیریم..» منم رفتم اطراف رو برگردم من:«بچه ها من میرم اطراف یکم راه برم» یونگی:«اوکی دور نشو بچه ها اومدن زود برسی من گشنمه» من«😅باشه» "همینطور که بازی بچه هارو نگاه میکردم... صدا:«دوباره منم...» و انگار یکی از پشت بهم ت.ن.ه زد برگشتم و پشت سرم رو نگاه کردم.... من:«چوی سوجون؟؟؟» "
کاتتتت نویسنده:ای ای دستم این پارت خیلی نوشتم(جبران اینکه دیر گذاشتم🥺❤) دیگه جون ندارم. ادمین:من میگم. کارگردان:چیو میخوای بگی اصلا حرفی داری؟ ادمین:اره. کارگردان:چی؟ ادمین:حرفم اینه که من کاری باهاتون ندارم. نویسنده و کارگردان:-___-...... خب امروز تقریبا اندازه دو پارت نوشتم/ناظر بنشر♥♥/نتیجه چالشششش
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییی
چالش: فردا قراره زبان بخونم و تمرین کنم
چرت شد:/
بشینی بخونیا👌😂
من هر روز پنج دقیقه میخونم زبان 😹👍🏻
خوشت میاد یا هنوز با دنیای فوق العاده ی جادوگری آشنا نشدی،اگه میخوای کلی طنز و فکت ریکشن و والیپر و ...... در مورد دنیای جادوگری ببینی به کانال من سر بزن.❤❤⚡⚡
ادمین تستت لایک شد،پین؟
عالییییییییییییی خیلی داره جالب میشهههه
بلههه😂♥♥
عالییی
مرسی♥♥