
سلام دوستان این اولین تست منه درباره یکی از تاریخ های وجود دختر کفشدوزکی و گربه سیاه امیدوارم خوشتون بیاد 📌💻تستچی جان قبولش کن 💐
پدر و مادرم گفتند برو اتاقت ماریانا! (نکته:من اینجا اسم هاشون رو عوض کردم) *چشمم خیلی ترسیده بودم برای اولین بار در روم شاهد چنین جنگی بودیم رفتم اتاقم و از پنجره به بیرون نگاه می کردم که یهویی پام به جعبه کوچکی گیر کرد و برش داشتم و از روی کنجکاوی بازش کردم که یک موجود زنده کوچک اومد بیرون 😲داخل جعبه رو نگاه کردم دیدم یک جفت گوشواره توش بود 🤨
از زبان تیکی :سلام ماریانا من تیکی هستم کوامی تو و قرار است تو یک ابر قهرمان باشی *وایسا تو حرف می زنی... از زبان تیکی:اینا مهم نیست بعدن بهت میگم *من هیچ وقت این آرزو رو نداشتم که یک قهرمان باشم از زبان تیکی :میدونم ولی تو فرد منتخبی وباید از قدرت هات اینجوری استفاده کنی...... *باشه فهمیدم.. تیکی خال ها پدیدار 🐞وای چه لباسی؟! تازه شمشیر و یویو؟ ولی چی هست خب مهم نیست، گفت باید توش رو بخونم
یک ساعت قبل قبل😪پرنس آدریان سرورم شمارا فرا خوانده برای شمشیر زنی (نکته:این شمشیر بازی هنوز سر جاشه 😂) #باشه الان میام فقط باید شمشیر را بردارم از زبان پیش خدمت :هر طور مایلید سرورم #این دیگه چیه روی تختم و بازش کردم یک چیز کوچک پرید بیرون #تو دیگه چه موجودی هستی؟ از زبان پلگ :من کوامی تو هستم و قرار از این به بعد تو قهرمان باشی اما من قبلش پنیر میخوام میشه بهم بدی 🤤#خب باشه پلگ :تو باید.......... فهمیدی؟؟؟ #آره پلگ پنجه ها بیرون 🐾
برگردیم 😅*باید یک اسم برای خودم بزارم... البته 😃مادمازل کفشدوزک خوبه از پنجره پریدم همه جا ساکت بود داشتم قدم میزدم که قدرت هامو بخونم که پشت سرم صدای پای اسب شنیدم تا برگشتم یکی منو بلند کرد و گذاشت روی اسب جلوی خودش #سلام خانوم خال خالی این جا چیکار میکنی، خطرناک *من.. من مادمازل کفشدوزک هستم یک قهرمانم
#چه خوب پس مادمازل هم مثل بنده ابر قهرمان هستند *بله و شما کی باشید؟ #من سینیور گربه هستم در خدمت شما، مگه کوامی تو درباره من چیزی بهتون نگفته؟ *نه ولی باید منو بیاری پایین این اسب خیلی تند می دود سرم گیچ میره باید یک ابر شرور را آزاد کنم توهم باید خودتو برسونی باشه #حتما مادمازل کفشدوزک اونجا میبینمت خب بلاخره شرش کم شد باید برم قصر. وقتی رسیدم فرد شرور شده انگار یکی کنترلش می کرد وقتی به من نگاه کرد گفت :چه عجب بلاخره یکیتون پیداش شد...
مرد آهنی 👿گوشواره های اون رو برام بیار *خب حالا وقتشه گردونه خوششانسی 🌀حالا بااین بشکه چوبی چیکار کنم کمی نگاه کردم خب فهمیدم حواسش رو پرت کردم و بشکه را توی سرش کردم فهمیدم اکوما همین جاست سینیور گربه رسید و از فرصت استفاده کرده #پنجه برنده *وقتشه شرارت خنثی بشه خداحافظ پروانه زیبا کفشدوزک معجزه آسا #مادمازل این به عنوان اولین مأموریت خوب پیش رفت دستمو بوسید و سوار بر اسب سفیدش رفت #به امید دیدار سینیوریتا 👋می بینمت *تاحالا کسی به این خوش قلبی ندیده بودم البته لجباز 🤭
،*تیکی خال ها خاموش وایییییییی چه روزی بود حتما گشنته چی می خوای برات بیارم تیکی :من شیرینی دوست دارم *باشه الان برات میارم.. تیکی :تا برنگشته برم پیش استاد...⏳ سلام استاد اینجا وایستاده بودین خب کارش چطوره استاد:ممنون تیکی ولی من انتخابم را کردم این بهترین کار حالا برو اون نباید منو ببینه تیکی :چشم
یکم بعد... # پلگ پنجه ها داخل چه خانوم شجاعی من خیلی خوششانس مگه نه پلگ :خب آره منم خیلی خوشحال شدم چون اینجا به اندازه کافی پنیر هست میاو... پیش خدمت :سرورم پادشاه و ملکه نگران بودند شما کجا بودید #خب اومدم.. پلگ همینجا بمون و از پنیرت لذت🧀 ببر من رفتم باید تمرینات را شروع کنم پلگ :باشه ولی برام بازم پنیر بیار #ساکت شو باشه میارم
خب😁 امیدوارم براتون جالب بوده باشه اگر احیانن مشکلی داشت بگید درست😊نظر هاتون روی داستان ⚡تاثیر داره و اگر خواستید افراد دیگه ای رو اضافه کنم🤴👸 حتما بگید خوشحال میشم که دنبال کنید و کامنت بزارید ❤️خسته نباشید
لایک و کامنت بزارید 💬 منم به تست هاتون سر میزنم با تشکر از تست چی و شماها
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود آفرین 👏👏👏
بازم ممنون 🌺
بازم خواهش میکنم☺
عالیییییییی
مرسی بابت انجام تست
عالی ادامه
تا چهار پارت نوشتم 🍀فعلا 🍀
عاااالی بود ❤❤تست من هم پارت ۲ اومد و پارت ۳ در حال برسیه
داستانم خیلی هیجانی میشه
اسم داستان : لیدی بالرین 👯♀️
خوندمش حرف نداشت😘 منتظر پارت بعدی هستم 😉🌹
عالییییی❤
مرسی عزیزم 😘
حتما ادامه بده😊خیلی عالی بود شما به دیگران کاری نداشته باشید و داستانتون رو ادامه بدید هرکسی خواست میخونه هرکسی نخواست میتونه نخونه شما ادامه بده چون کارت عالیه😁😻💛
خیلی ممنون حتماادامه میدم مرسی که انجامش دادی و نظر دادی ❤️🙂
مزخرف بود همه چیو قاطی پاتی نوشتی من اصلاً نفهمیدم چی شد چرا مارینا ترسید رفت تو اتاقش اصلا معلوم نبود چی مینویسی صحنه ی رمانت اصلا ملموس نبود .
سلام میدونم 😞ببخشید تازه کارم مرسی که انجامش دادی و گفتی و جواب سوالات : چون معجزه گر پروانه🦋 و طاووس قبلا گم شده بود خواستم از هون جا شروع کنم که می افته دست یک خانوم 👵که مالکیت روم را می خواد و معجزه گر طاووس همچنین
گم شده است و آن وقت هم از قرون وسطایی بود امیدوارم درک کنی
با تشکر 💎
خب دوست نداری نخون اون سعی کرد تا خوب باشه دوست نداری چرا کامنت میدی