
دعا کنید امتحانم خوب بشه یکم از اس*تر*سم کم بشه... ناظر عزیز بنشر♥
تهیونگ ویو:صبح ساعت4 از خواب پر*یدم و دیگه هر کاری میکردم خوابم نمیبرد پتو رو کنار زدم و از روی تخت بلند شدم عه یونگی هم اومده نمیدونم چرا دیشب یکدفعه غیب شد.ی دوش گرفتم وقتی اومدم بیرون صبحانه یکم قهوه خوردم(چایی ندارن وگرنه سماور خیلی خوب بود👌)دیگه بچه های خوابگاه کم کم بیدار میشدند ساعت6 لباسمو عوض کردم و راهی هتل آرو شدم امروز نتیجه ادیشن میاد پس باید زودتر بریم کمپانی
تصمیم گرفتم پیدا برم یکم پیاده روی هم میشه پس در خوابگاه رو باز کردم و کتم رو محکم تر کردم وقتی رسیدم شماره اتاقش یادم نمیومد از خانمی که اونجا بود پرسیدم اول گفت نمیشه بعد که کارت رو بهش نشون دادم عذر خواهی کرد و گفت اتاق 56(شمارش یادم نیست ببخشید)در اتاقش رو زدم جواب نداد دوباره زدم جواب نداد فکر کنم خوابه زنگ زدم به گوشیش که شاید کنار دستش باشه و حداقل بای صدای زنگ گوشیش بیدار بشه. عجیبه این دختر معمولا صبح ها زود تر از من بیدار میشد الان چرا خوابه
آرو ویو:کم کم از حالت خواب به حالت معمولی برگشتم 5:27 بود رفتم ی دوشی بگیرم احساس میکردم یکی در میزنه ولی چیزی نشدیدم گفتم شاید تو*هم زدم دیگه داشتم میومدم بیرون که گوشیم زنگ خورد تهیونگ بود تماس رو وصل کردم من:بله تهیونگ:چه عجب بیدار شدی دختر من:بیدار بودم تهیونگ: تو گفتی و من باور کردم من:جدی میگم تهیونگ:بیا در رو باز کن من:شوخی نکن مگه پشت دری تهیونگ:اره بابا زیر پام علف سبز شد باز میکنی؟ من:اومدم تماس رو قطع کردم چون دیگه اینجاست و در رو باز کردم جدی جدی اومده بود....

من:سلام تهیونگ:علیکم سلام(عربی-فارسی در کره:|) تهیونگ:اماده نشدی؟ من:برای چی؟ تهیونگ:بپوش میخوایم بریم کمپانی جواب رو بگیریم دیگه من:مگه بازه صبح اول صبحی تهیونگ:تا شما اماده بشی اره من تو حیاط منتظرتم فقط دیر نکنی من:باشه برو اومدم وقتی تهیونگ رفت ی میکاپ ساده کردم و ی لباس تقریبا رسمی پوشیدم(عکس سوال استایل ارو چیزی که مد نظرم بود پیدا نکردم)
و رفتم پیش تهیونگ. تهیونگ ویو:منتظر ارو بودم این روز ها واقعا ی ماشین نیاز دارم الان مجبور شدم بگم هتل برامون ماشین بگیره کلی هم ناز کردن ایششش تو فکر ی ماشین بودم که ارو اومد من:چ عجب تشریف فرما شدید ارو:یااا منکه دیر نکردم 5دقیقس رفتی تهیونگ:تو فکرم ی ماشین بگیرم اینجوری نمیشه ارو:حالا من شاید گرفتم اتفاقا نیازه فعلا بریم دیر میشه تهیونگ:باشه سوار آژانس شدیم ارو تو این مدت گوشیش رو از کیفش بیرون اورده بود و سرش توی گوشی بود منم خسته بودم دیشب 2 خوابیدم پس ی چرتی تا وقتی که برسیم میزنم....
ادمین:بسه دیگه اخه کی 9 شب داستان مینویسه کارگردان:اره بسه من باید برم خوابمم میاد نویسنده:یبارم که من شارژم اینا میگن نه....... خب بچه ها اگه لایک ها و کامنت های این پارت بالا باشه پارت بعدی تا اسلاید 6 مینویسم....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی
♥
ولی من ساعت 4 صب داستان عشق ویژه رو نوشتم😐😂
گاهی کارهایی میکنیم که خودمون هم در عجبیم (چه کتابی شد)😂😂
😐😂
سو گودددددد عالی بود
تکنس