ناظر عزیز لطفا منتشر کن،ممنون:)حمایت هاتونو ببینممم
تهیونگ ویو}امشب یه مهمونی بزرگ داشتیم باید هرجور شده نذارم ا.ت بیاد،من با اجبار پدر و مادرم با ا.ت اوکی شدم،بیشترش بخاطر سهم شرکت بود،خب یه حس کمی نسبت بهش دارم ولی فک میکنم گذرا باشه پس زیاد جدیش نمیگیرم،اگه حسم از بین نرفت این دختر تا آخر زندگیش اینحاس،از اتاقم بیرون اومدم و به در اتاق ا.ت حمله کردم{ا.ت ویو}لباس هام رو برای امشب آماده کردم ک در کوبیده شد و تهیونگ پشتش ظاهر شد_هه دختره ساده فکر کردی میایی مهمونی+مادرت بهم گفت،تهیونگ به سمت لباسم رفت و از وسط نصفش کرد به تکه های لباس روی زمین نگاه میکردم اروم از روی زمین بلند شدم به تهیونک خیره شدم+چرا؟چرا این کار رو میکنی؟من باهات چیکار کردم؟{بغض}_هوم،از عذاب دیدنت لذت میبرم{اگه کسی دیگه ای غذابت بده کارش تمومه}+تو_خب؟+ازت متنفرم_{خنده}از اتاق رفت بیرون
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
39 لایک
دمت گرم 😍
حتما ادامش بده بی نظیری🤩
جیخ جیخخخخخخخ این داستانو تموم کردم ولی احساس مکینم زیاد جالب نشد
عااالییی
باشه ولی جیخخخخخخخخ
برا بار صدم میخونمش و کلی تو ذهنم تصور سازی میکنم ..
جیخخخخخخخخخخخخخ..عررررر گوده...............منتظرممممممممممممم
حلهههههه
زیبااااا
مرسب
عررررر پارت بعد رو کی میزاری ستونننن؟
ریاضیمو بخونم میذارم تا آخر شب میذارم منتظر باشید
پارت بعدیییییییییییی
عالیییی بوددددددددد پارتتتتتت بعدیییییییییییی لطفااااااااااااا 💙💙❤️❤️❤️
جیخخخ تا شب میذارم یکم درس دارم منتظر باشید
ادداااامششششش🖤🖤🖤
باشههه
ممرررررسسسییییییی💜❤👑💜❤👑