
یبار گذاشتم رد شد ناظر رد نکن لطفا تابع قوانین هست تو فصل امتحانات خیلی سخته بذاری
خورشید ارام ارام طلوع میکند و نور خود رو روی چشم ارو میندازد و باعث میشود که ارو بیچاره بیدار شود ارو ویو:صبح با نور خورشید بیدار شدم رفتم دست و صورتمو شستم خواستم تهیونگ رو بیدار کنم که گوشیم زنگ خورد جی یو بود جی یو:سلام ارو خوبی من:سلام مرسی خوبم جی یو تازه پاشدی ببخشید برو به کارت برس من:اره الان پاشدم بعدا بهت زنگ میزنم فعلا خدافظ جی یو:خدافظ بعد از حرف زدن با جی یو تهیونگ رو بیدار کردم که گوشیش تهیونگ زنگ خورد تهیونگ:سلام...بله ... زود نیست؟... باشه خدافظ من:چیشد؟
تهیونگ:مدیر گفت ساعت6ادیشن داری تایم عوض شده من:باشه بدو بریم باید تمرین کنیم فقط چرا چمدون اوردی؟ تهیونگ:من باید برم خوابگاه توهم وقتی کاراموز شدی باید بیای خوابگاه من:باشه امیدارم قبول بشم تاکسی گرفتیم و رفتیم طرف کمپانی تهیونگ منو برد اتاق تمرین طبقه2 و خودش رفت خابگاه داشتم تمرین میکردم که کسی وارد شد جانگ:سلام من جانگ هستم مدیر گفتن برای ادیشن باهات کار کنم من:سلام خانم جانگ بله ممنون و تمرین کردیم خانم جانگ خیلی خوب یاد میداد واقعا مربی خوبی بود
تمام اصول(درست نوشتم؟) رو ریز به ریز و مو به مو بهم یاد داد و منم یاد گرفتم خانم جانگ:اروخیلی خوب یاد گرفتی این تمرین ها خیلی سنگینه ولی تو عالی همرو تو چند ساعت یاد گرفتی مطمئنم قبول میشی دختر من:ممنون خانم. خانم جانگ:تایم ناهار ساعت 2 هست طبقه3 من دیگه باید برم موفق باشی من:خدانگهدار واقعا معلم خوبی بود خیلی چیز ها یاد گرفتم وقتی رفت خودم تمام نکته هارو مرور کردم و اونهایی که یکم مشکل داشتم سعی کردم اشکالم رو به حداقل برسونم و رفعش کنم
خیلی برای ادیشن ذو*ق دارم امیدوارم قبول بشم من هرروز تمرین کردم و البته یکمم است*رس دارم اخه کسی باهام نیست تصمیم گرفتم به جی یو زنگ بزنم جی یو:سلام ارو خوبی؟ من:سلام مرسی جی یو من امروز 6 ادیشن دارم است*رس گرفتم یکم امید بده جی یو:اخه واسه چی تو کارت خوبه اعتماد به نفس داشته باش قطعا قبولی اصلا اگه قبول نشی من خودم... من:باشه باشه قبول میشم بیخیال اصلا من اعتماد به سقف دارم جی یو:بعله میبینم اعتماد به سقف کا*ذب حیحح من:اذیت نکن دیگع مارو باش با کی در*د و د*ل میکنیم
جی یو:شوخی کردم بابا خب من باید برم من:باشه خدافظ بعد قطع کردم یکم رفتم تو فکر تا اینکه گوشیم زنگ خورد تهیونگ بود تهیونگ:ارو من 5 میام پیشت برای ادیشن من:باشه ممنون یوهووو تهیونگ من باید برم ناهار تهیونگ:باشه برو خدافظ و قطع کردم داشتم قبل از اینکه برم طبقه 3 برای ناهار (خانم جانگ گفته بره) سالن رو میگشتم انواع وسایل ورزشی برای تمرین تو سالن بود و دستگاه های زیادی داشت اینجا اصلا بدرد من میخوره میتونم 24ساعته اینجا باشم به گشتنم ادامه میدادم که اونور سالن یه چیزی متوجهمو جلب کرد.....
کارگردان:خب کاتت عالی بود نویسنده:ممنون ادمین:بی تی اس کو؟ نویسنده:عجله نکن هنوز گروه تشکیل نشده که بچه ها من از اتفاقات واقعی اعضا هم استفاده میکنم مثلا اینکه جیمین اخر کا اموز شد و..... کارگردان:از نظرات شما هم استفاده میکنیم. خب بچه ها منتظر پارت بعد باشید ولی بار قبلی که این پارت رو نوشتم خیلی قشنگ تر بود کامل همه جزییات رو گفتم باز اینبار هم گفتم ولی به اون خوبی نشد به نظرم چیزی نداشت نمیدونم چرا رد شد تو نتیجه کارت دارم ناظر عزیز نشر کن تشکر♥♥
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
جیخخخ
حیحح
عالی بود 🤍
♥
تا پنجاهی شدنم بک میدم
تا پنجاهی شدنم بک میدم
تا پنجاهی شدنم بک میدم
تا پنجاهی شدنم بک میدم
تا پنجاهی شدنم بک میدم
تا پنجاهی شدنم بک میدم
تا پنجاهی شدنم بک میدم
تا پنجاهی شدنم بک میدم
تا پنجاهی شدنم بک میدم
تا پنجاهی شدنم بک میدم
تا پنجاهی شدنم بک میدم
تا پنجاهی شدنم بک میدم
در ضمن لایک هم شداااا
تا50 شدنش بک میده
درس 1 نوشتن داستان باید همیشه یه کپی داشته باشی
اره ولی اگه دوباره همون رو میذاشتم خب رد میشد
سانسورش میکردی