دو دوست صمیمی پارت ۲

رزی:الان باید چیکار کنیم😫،جولیکا:من از کجا بدونم تو مارو اوردی اینجا😡رزی:یعنی الان تنها مقصر اینجا منم😡جولیکا:اره😒رزی:اَه،بیخیال باید یه راهی پیدا کنیم که از این جنگل وحشناک بریم بیرون😠جولیکا:حق با توعه باید یه راهی پیدا کنیم!....اون ها راه رفتن تا رسیدن به یک کلبه

جولیکا:هی رزی نگاه کن یه کلبه!رزی:اره دارم میبینم فکنم بهتره بریم تو،جولیکا:چی تو دیوونه شدی!! من انقدر فیلم ترسناک دیدم که نگو!! ممکنه یه بلایی سرمون بیاد😰رزی:چرت نگو اینا همش فیلمه بابا واقعی که نیست😑....رزی و جولیکا وارد کلبه شدن،کلبه بسیار کثیف و بو گندو بود🤮

جولیکا:اییی اینجا خیلی کثیفه!!🤮رزی:ای بابا تو فقط غرغر میکنی🤦🏻‍♀️ولی بد نمیگیا اینجا خیلی کثیف و بوگندو هستش🤮🤮جولیکا:دیدی گفتم😏رزی:فکنم شب رو باید اینجا سر کنیم😫جولیکا:چیییییی!!!!🤯🤯

اون ها شب رو اونجا خوابیدن و صبح که بیدار شدن دیدن که دوتا مرد غریبه بالای سرشونه...جولیکا:ام..ش....شما دیگه کی هستید؟؟😰....که یهو دوتا مرد با دستمال بیهوششون کردن وقتی چشماشون رو باز کردن دیدن تو یه جای عجیب و غریب هستند و دست و پاشون بسته هست

رزی:شما دیگه کدوم عوضی هایی هستید!!😡،جولیکا:رزی دهنت رو ببند مگه نمیدونی اینا کین!!!😡مرد اولی:خانم کوچولو حواست رو جمع کن داری با کی حرف میزنی!رزی:معلومه که میدونم که دارم چه ادم عوضی حرف میزنم😏جولیکا:رزی اگه تو مارو به کشتن ندادی!!!😫،مرد دومی:حق با این دوستته پس حرف دهنت رو بدون!

رزی:ببینم شما اصلا از ما چی میخواین😡؟؟،مرد اولی:ما از شما پول میخوایم😏،جولیکا:چی شما ها از ما دوتا دختر پول میخواین😡!!!،مرد دومی:به نظرت پس چی میخوایم😏،رزی:خب حالا چقدر میخواین؟؟😡