
ناظر عزیزم لطفا منتشرش کن🥺 خب بچه ها من یکم میخواستم اذیتتون کنم و تهیونگ رو جزو چالش پارت قبلی نذاشتم ولی بالاخره رونمایی شد از نقش اصلی بجز ا.ت😁. حیحی. (جهت اذیت کردن شماها)
اول بالارو بخون خیلی مهمه👆 رفتیم دم در خونشون که نامجون پیاده شد و بعد ده دقیقه اومد. نامجون: همه چی حله. تهیونگ: راننده گازشو بگیرررررررر. راننده: ارامممممم. جیمین: بدووووووو راه بیوفت دیگههههه. راننده: چشم ولی یک دقیقه صبر کن. شوگا: چتونه شماها؟ تهیونگ: تو چته؟ ا.ت برات مهم نیست؟ شوگا: هیچی برام مهم نیست. تهیونگ: ولی ا.ت هیچی نیست اون فرق میکنه. شوگا: اون فقط یکی از عضو های گروهه نمیفهمم شماها چرا انقدر بهش اهمیت میدید. (حرف حق را از شوگا بشنوید) جین: شوگا یکم خودت رو مسئول بدون. شوگا: چشم چون شما گفتی من مسئولم. جین:😒 نامجون: تمومش کنید دیگه. پیاده شید. از مدیر برنامه ا.ت یک کیف گرفتم که داخلش پول قلابیه. میریم میدیمش بهش ا.ت رو برمیگردونیم و پلیسا میریزن سرشون. امیدوارم جواب بده.(کیف و پولارو نمیدونم از کجا اورده مدیر برنامه نپرسید لطفا🙄) پیاده شدیم و با چیزی مواجه شدیم که کل اعضا خشکشون زد. یک خرابه بود که ا.ت جلوش روی یک صندلی بسته شده بود و با قیافه ی داغون داشت نگاهمون میکرد. صورت کبود و حال بدش باعث شده بود کل اعضا اعصبانی بشن. تهیونگ از همه بدتر بود. تهیونگ داد میزد و به اون مردای کنارش شحف (برعکس) میداد. در اون حال یهو یکی از اونا تفنگ گرفت روی مغز ا.ت که باعث شد تهیونگ داد بزنه و فریاد بکشه. ا.ت: م...م...مگه بهتون نگفتم نیاید؟ نامجون: پول همراهمونه بیاید پولو بگیرید و ولش کنید.
از پشت دیوارای خرابه یک مرد دراومد که میخورد رئیسشون باشه. اشنا نبود ولی از صداش فهمیدیم همون مرد پشت تلفن بود. مجبور بودیم تهیونگ رو نگه داریم که نره بزنتشون. رئیسشون: پولارو بزارید و برید. نامجون: ا.ت چی؟ رئیسشون: فعلا بهتره نگران جونش باشید نه نگران بردنش. اون کیفو بزارید ده قدم جلو تر و بیست قدم به عقب برید. نامجون: باشه. رفت ده قدم جلو و کیف رو گذاشت اونجا. ده قدم رفت عقب سر جای خودش و همه ی اعضا ده قدم دیگه رفتن عقب. رئیسشون اومد و کیفو برداشت. رئیسشون: حالا باید فکر کنم. دلم نمیخواد این دختره رو بدم بهتون. بکشیدش. تهیونگ: ع*و*ض*ی ولش کن بره. رئیسشون: چرا باید اینکارو بکنم؟ تهیونگ: چرا باید اینکارو نکنی؟ ریئیسشون: همین که گفتم. بکشینش. ا.ت: بچه ها. خدافظ همگی خوشحال شدم باهاتون وقت گذروندم. امیدوارم یکی بهتر از من رو برای گروهتون پیدا کنید. یکسری حرفا دارم و حتی یکی رو دوست دارم. حتی توی اخرین لحظه زندگیم هم جرعت اعتراف بهشو ندارم پس بگذریم ازش. خدافظ. :)))))))) تهیونگ: ساکت شو ا.ت فقط ساکت شووووو. نامجون وقتشه. ازت خواهش میکنم نامجون. صداشون کن. نامجون: اتمام (کد هماهنگی با پلیس) همه ی مأمور های پلیس نمیدونم از کجا با تفنگ ریختن بیرون و تفنگ رو سمت اون سه نفر گرفتن. پلیس: دستاتون رو بگیرید بالا. با دیدن پلیس اون شخصی که تفنگ دستش بود ترسید و تفنگ از دستش افتاد و تا تفنگ افتاد پلیس از شرایط استفاده کرد و نزدیک شد. همشون رو سوار ماشین پلیس کرد. رئیسشون رو به دستیارش: میدونستم عرضه تفنگ گرفتن هم نداری. به محض سوار شدنشون تهیونگ با سرعت برق و باد دوید سمت ا.ت و دست پاشو باز کرد. انقدر بی جون بود که نمیتونست حرکت بکنه.
با قیافه ی بی حال به تهیونگ نگاه میکرد و لبخند کمرنگی زد. تهیونگ هم نگران به ا.ت نگاه میکرد. بقیه اعضا هم اومدن و همه نگران ا.ت بودن. ا.ت: ن...ن...نگرانم نباشید م...م...من خوبم. (از شدت ترس) تهیونگ: خوب نیستی. میبریمت بیمارستان. ا.ت: نمیخواد. من خوبم. تهیونگ: دوباره شروع نکن. میشه یکبارم که شده به حرفم گوش کنی؟ بعدش ا.ت رو دیارب (برعکس) استایل بغل کرد و بردش سمت ماشین. (ماشینشون چند دره بود که صندلی های باریک داشت و هر صندلی جای دو نفر میشد) تهیونگ ا.ت رو برد صندلی اخر اخر که خودشون دوتا بشینن. نشست و سر ا.ت رو گذاشت روی پاهاش. داشتن دوباره توی چشمای هم نگاه میکردن که یهو ا.ت به خودش اومد و نشست و از خجالت سرخ شد. ا.ت: ممنون. تهیونگ: ببخشید. ا.ت: برای چی؟ تهیونگ: من باعث همه ی این اتفاقاتم. ا.ت: نه تقصیر خودم بود. من با کارام ابروی بی تی اس رو میبرم. تهیونگ: هعی. یاااا. بار اخرته این حرفو میزنی ها. ا.ت: باید از تو اجازه بگیرم؟ (باز شروع شد) تهیونگ: اره. بعد هردوشون به بحث های مزخرفشون خندیدن. نفهمیده بودن که...
😄 حرفی نمیماند. امیدوارم کسایی که دوست داشتن یکی دیگه نقش اصلی پسر باشه ناراحت نشده باشن. داستان های بعدی رو با نقش های دیگه مینویسم.
نتیجه کاری باهات ندارم. فعلا بای.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ولی پسرم...
جیمینممممممم 😭😭😭
منی که چون کاور تست عوض شده بود نشناختم
گفته بودم بهتون
سوال زیاده ولی فک کنم نپرسم بهتر باشه😂
(۱۴ میلیارد؟!؟!؟)
اره🤣🤣🤣
اخجونتهیونگمنقشاصلیشدیهههه
حیحیحیحی
ببینم مدیر برنامه ا.ت 14 میلیارد دلار پول قلابی از کجاش در اوردههههههه 😐
گفتم نپرسیدددددددد
سلاممم
این پارت خیلی خوب بود
راستی پارت ۹ با هم اجی شدیم
من میخوام یه داستان بنویسم میشه بهم یه نظری بدی
سلام عزیزم. اره هروقت منتشر شد بگو برم ببینم
هعیی الان جیمین با این قلب کوچولوش چی شد؟
قلبش میشکنه؟😟
نگران جیمین نباشید
افرین تهیونگو گذاشتی
حیحیحیحی
باریکلا که به کسی که ۳ سال ازت بزرگ تره احترام میزاری دختر خوب😂😂😂
ادامه بده🫐🌸
🤣🤣🤣🤣
عالییییییییییییی عالییییییییییییی
تنک