10 اسلاید چند گزینه ای توسط: •••• انتشار: 4 سال پیش 56 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
اینم پارت ۷ فعلا برید بخونید🥺❤
انچه گذشت :دوباره رونیکا چند تا از سوالات رجینا رو جواب داد و قرار شد برن قصر تا نقاشی پادشاه رو رجینا بکشه که به قصر نزدیک شدن و مردم همه دور و ورشون بودن که یهو پادشاه با عصبانیت اومد و یهو.....
که یهو پادشاه😳دستمو محکم گرفت و کنار خودش اورد خیلی هول شده بودم وای بسم الله .که پادشاه با همون صورته عصبیش گفت:ببینم اماده ای برای کشیدن چهره من .منم که اینه لال ها بودم و نمیتونستم چیزی بگم و فقط به صورته پادشاه زول زده بود.پادشاه دوباره حرفشو تکرار کرد ولی با صدای بلند که من بیشتر ترسیدم که رونیکا خواست چیزی بگه که پادشاه نذاشت و دوباره بهم گفتم میخواستم چیزی بگم ولی نمیتونستم مردم هم که همه تعجب زده شده بودن پادشاه دستشو بیشتر فشار داد و برای باره چهارم داد زد که انگار صدای پایی که داشت از یکی دیگه از پله های قصر که اونور تر بود میومد یکی داشت از پله ها همینجور پایین میومد اول که داشت از پله ها پایین میومد تاریک بودش ولی وقتی همینجور پایین و پایین تر میومد روشن تر میشد همه صورتشونو به سمت اون شخص کردن و حتا پادشاه و من اون شخص تقریبا وسط پله ایستاد و نیمرخ بینه ما بود و که یهو صورتشو رو به ما کرد اون یک نقاب داشت که قیافه اصلیشو معلوم نمیکرد همه تعجب زده بودن یعنی اون کی بود🤔کنجکاو شدم که دیدم رونیکا و لو چشمشون از خوشحالی برق زد اون مرد رو به من و پادشاه کرد چشماش سبز بود درست مثل من چقدر قشنگ بود و موهای قهوه ای هم داشت یک لحظه فکر کردمو و با خودم گفتم نکنه نکنه اون همون شاهزاده ای باشه که همه میگن😲که همین لحظه پادشاه با صورتی تعجب زده و عصبانیت گفت:تو اینجا چی کار میکنی؟🤨.اون شخص که رو به ما بود و ما رو نگاه میکرد گفت:سلام به همگی به مردم سرزمینم و پادشاه گرامی ببخشید که یهویی اومدم.همه ی مردم بهش سلام کردن و خوشحال بودن .ام فکر کنم واقعا همون شاهزاده باشه که میگن😐😶که......
پادشاه گفت:چی میخوای؟ .شاهزاده:خب قراره که اینجا بمونم(با جدیت میگفت)پادشاه:مگه کاره دیگه ای نداری🤨؟.شاهزاده: دارم ولی مثله اینکه اینجا بیشتر و واجب تره چرا دسته اون دخترو اونتور محکم گرفتین ؟و چرا همچین برخوردی باهاش دارین اون که الان نمیدونه اینجا چه خبره و تازه یک تازه وارده شما با این چهره عصبانی و صورت حرف زدنتون این دخترو بیشتر گیج و میترسونه چه توقعی دارین که براتون یک نقاشی خوب بکشه اونم اینطوری؟.وای از مدل حرف زدنش خوشم اومده بود😲.پادشاه:اها پس کاملا میدونی و خبر داری.شاهزاده:خب معلومه که من خبر دار میشم چرا نشم و باید بگم فعلا همینجا خواهم موند.همه تعجب کردن و خوشحال هم شدن ولی بجز پادشاه .شاهزاده:خب لطفا اروم باشید پادشاه شما نمیتونید انقدر سریع از این دختره ازمونی اینطوری بگیرید .پادشاه دستمو ول کرد و اروم اروم به سمت پله ها رفت که از پایین پله ها به شاهزاده نگاه کرد منم که همونجا خشکم زدههه بودد😬.پادشاه :دوست داری نقاشیه تو رو بکشه😈.شاهزاده ریکو(بچه ها اسم شاهزاده هستش ریکو حواستون باشه)کمی چشمانش گرد شد و گفت:شما خودت بهتر میدونید نمیشه پادشاه هم پوزخندی زد و گفت:خب باشه حالا با ارامش و خونسردی ورقه و قلمو مخصوص نقاشی رو برای خانم رجینا میاریم تا چهره منو نقاشی کنه😈.شاهزاده کمی عصبانی شد و از اینور منم اب دهنمو قورت دادم 😩 ..
خلاصه روی صندلی مخصوصی نشستمو و وسایل نقاشی رو اوردن پادشاه هم روی یک صندلی نشسته بود و یک ژستی گرفته بود🙄یکی از پاهاش روی پای دیکش گذاشته بود خلاصه بگم اینه پادشاها دیگه😑شروع به کشیدن چهره پادشاه کرده بودم لو و رونیکا یکم اونور ترمون بودن و مردم هم همه جمع شده بودن شاهزاده ریکو هم روی همون پله ایستاده بود وما رو نگاه میکرد بزور قلممو گرفتم و داشتم شروع میکردم استرس داشتم مردم هم ماشالله پچ پچ میکردن ولی یک نفسه عمیقی کشیدم و اینو با خودم زمزمه کردم :اروم اروم نقاشی بکش صبر و ارامش پیشته تمرکز کن تو میتونی اره .اروم شدم و با خونسردی شروع به کشیدن چهره پادشاه کردم خلاصه زیاد حواسم نبود دارم خوب میکشم یا بد همینطور داشتم میکشیدم پادشاه هم که خداروشکر چیزی نمیگفت ۲۰دقیقه گذاشت رونیکا اومد که ببینه نقاشی رو تا کجا پیش بردم تقریبا داشتم تموم میکردم رونیکا همچین صدایی رو از خودش دراورد:وای خدای من با این صداش یک لحظه چیزی نکشیدم و قلمو رو به خودم نزدیک کردم و به نقاشیم نگاه کردم وای این این رو
........
واقعا من کشیده بودم😲امکان نداره اصلا خدایا که رونیکا گفت:وای خدای من این عالیههههه🤩همه تعجب کردن پادشاه هم تعجب کرد و گفت:چی؟چی شد الان؟رونیکا با خوشحالی گفت: وای پادشاه بیاید ببینید چه زیبا کشیده🤩لو هم سریع اومد کنار رونیکا و به نقاشیم نگاه کرد اونم تعجب کرده بود گفت:وای چقدر زیبا طراحی شده😯منم که تعجب کرده بودم اخه امکان نداشت چطور ممکنه من اینو کشیده باشم اخه من نمیتونم اینجوری بکشم که😟یعنی چی شده؟پادشاه بلند شد و به سمتمون اومد که رونیکا بهم گفت:هی بلند شو منم سریع از صندلی بلند شدم و عقب اومدم پادشاه هم به نقاشی نگاه کرد و چشمش برقی زد و تعجب کرده مردم هم صدای پچ پچشون بیشتر شده بود شاهزاده ریکو هم از اون بالا کنجکاو بود که چی شده.پادشاه با خوشحالی گفت:این محشرهههه🤩واقعا انقدر استعدادی داشتی ؟.منم که نمیدونستم چیزی بگم که رونیکا به جام گفت:بله بهتون گفتیم که نقاشیش معرکه هست.یعنی اون موقع میخواستم دهنه رونیکا رو ببندم 😑
پادشاه:وای افرین افرین این خیلی خوبه فکر کنم یه هنرمند پیشمون اضافه شده😏با این حرف پادشاه یکم دلشوره گرفتم رونیکا دستمو گرفت که صدای پایی از پله ها شنیده شد شاهزاده ریکو داشت از پله ها پایین میومد و به سمتمون حرکت میکرد و اومد پیشمون و نقاشی رو تماشا کرد و تعجب کرد و صدایی از خودش دراورد که میگفت:وای😯خجالت کشیدم اخه چرا باید بکشم دلیل ؟رونیکا:شاهزاده چطور بود؟😃شاهزاده رو به ما کرد و گفت:خب ام عالیه خیلی خب طراحی شده که منم لپام قرمز شد.رونیکا :میدونستم😁.پادشاه گفت:خب شاهزاده ریکوی ما به نظرت این هنرمنده جدید قصره ما باشه شاهزاده یکم فکر و رو به رونیکا و لو کرد و بعد به پادشاه کرد و گفت:بله .وای خدا به دادم برسع🤯
پادشاه با صدای بلند گفت:ای مردم توجه کنین به قصر ما هنرمند جدیدی اضافه شده که قراره طراحی های فراوانی رو برامون انجام بده یک هنرمنده واقعی و بعد رو به من کرد و گفت:رجینا تو از این به بعد هنرمند قصر ما هستی و درخدمته من هستی و قراره نقاشی های زیادی بکشی از پس فردا میای قصر و با محیط اینجا اشنا میشی برام مهم نیست که میخوای هنرمند قصر باشی یا نه ولی به دستور من اینجا هستی متوجه شدی؟.منم اب دهنمو قورت دادمو و به رونیکا نگاه کردم و رونیکا با نگرانی سرتکون داد و منم گفتم :چ...چشم😟.ولی من نمیخواستم اینجا بمونم چه گیری کردم من .پادشاه :خوبه حالا ای مردم همتون تک تک بیاید و به این نقاشی به خوبی نگاه کنید مردم هم خوشحال شدن و پادشاه گفت:رونیکا امروز و فردا تو باید رجینا رو به شهر ببری و بچرخونی و اون جاهای مختلف اینجا رو ببینه متوجه شدی رونیکا هم گفت:بله.منم هیچی نگفتم که شاهزاده گفت:خب مردم من باید برم و دوباره از طریق پله ها رفت بالا .دلم میخواست ازش بابت اون حرف هایی که ازمن دفاع کرده بود تشکر کنم ولی خیلی سریع رفت و مردم هم ازش خداحافظی کردن رونیکا دستمو گرفت و رو به پادشاه گفت:ما باید بریم اجازه میدیم که پادشاه تایید کرد و رونیکا منو کشید و رفتیم و به زور از کنار مردم رد شدیم لو هم پشتمون بود خیلی سریع به خونه خاله بیتا رسیدیم و سریع وارد خونه شدیم و رونیکا دستمو ول کرد و خاله بیتا و اقای تاما به سمتمون اومدن و سلام کردیم که خاله بیتا گفت:چی شد ؟چه اتفاقی افتاد ؟😦.که همه چیزو توضیح دادیم البته رونیکا داد روی صندلی نشسته بود که بعده تعریف حرف های رونیکا من اخره سر گفتم:ولی امکان نداره من اون نقاشی رو کشیده باشم😟
همه با تعجب بهم نگاه کردن و گفتن:چطور مگه ؟منم گفتم اخه من که قیافه انسانا رو نمیکشم که من فقط فعلا بهتره بگم طبیعتو اشیاء و ...میکشم اگه هم بخوام بگم یک ماهه پیش قرار بود همینطوری امتحانی قیافه ی پدرمو بگشم که اصلا معلوم نبود چی جوری کشیدمش اصلا کامل و واضح نکشیده بودمش پدرم گفت که قراره کم کم بهم یاد بده که قیافه بقیه رو چی جوری بکشم ولی امروز عجیب بود امکان نداره اونو من گشیده باشم😐.لو:پس حتما من کشیدم🥴😂.منم رو به لو گفتم:هه هه خندیدیم😒. رونیکا:اِم رجینا پس چطوری شد یعنی ناخوداگاه این اتفاق افتاد ؟.منم گفتم:من چه میدانم 😐.اقای تاما:هووووم🤔بنظرم الان بیا یک نقاشبه دیگه بکش .منم گفتم:نه ممنون همون یک قیافه کافیم بود الان خسته و کشنمهههه نمیخوام چیزی بکشم🤢.رونیکا:اره بهتره از حال و هوای اون نقاشی بیایم بیرون👌🏻😐.ناهارمونو خوردیم و من همش فکر میکردم یعنی چی جوری اون نقاشی رو من کشیدم هوففففف😕که متوجه شدم اقای ریو اصلا اینجا نیس😐🤔عجیبه !بعد ناهار یکم صحبت کردیم و قرار شد بریم بیرون و یک کشتی به شهر بزنیم و امده شدیم و ....
از خونه رفتیم بیرون من و رونیکا و لو .داشتیم میرفتیم و مردم همینجوری داشتن به من نگاه میکردم🙄دلم میخواست بگم چیه قولی چیزی دیدین مگه انسان ندیدین 😒ولی نگفتم دیگه اینجوری ابرو ی خودمو بقیه رو میبردم ولی اگه میشد میگفتم🙌🏻😐که یهو چشم به یک دستبند براق و قرمز رنگ افتاد که روی یک میزی بود که البته چند تا بودن که مرده داشت اونا رو میفروخت رفتم نزدیک که رونیکا گفت:کجا میری؟ منم گفتم:یک لحظه بیا .و رفتم جلوی میزه و به گردنبندا نگاه کردم قشنگ بود که یهو😳چند تا مرد اومدن و روشون پوشونده بود و با لگد زدن و میز چپ شد و هر چی گردنبند بود ریخت رو زمین😳یک نگاهی به اون مردا کردم که لو گفت:ای وای راهزنا همه ی مردم از اونجا خیلی سریع با داد و فریاد دور شدن و رونیکا و لو پیشم موندن و تعجب کرده بودن پس اینا راهزنن .رونیکا با داد:ای راهزنای پرو اینجا چی کار میکنید این چه کاری بود😠.اون راهزنا جلومون خندیدن و یکی گفت:هه این خانم خوشگله کیه تا حالا اینجا ندیدمش .منظورش من بودم😶رونیکا اومد جلومو و گفت دور شین ببینم که لو هم اومد پیش رونیکا و گفت :شنیدین چی گفت زود دور شین😠.دوباره راهزنا خندیدن و همون شخصه گفت:ببینین چند تا فسقلی میخوان با ما دربیوفتن عجب!😂.که یهو رونیکا و لو رو پرت کرد وسط و من با داد گفتم:هیییی چی کار میکنید😠خواستم برم کنار رونیکا و لو که همون راهزنه دستمو گرفت و گفت:هی سره ما داد زدی جوجه کوچولو هم عصبانی بودم هم ترسیده بودم که در همین لحظه یهو😳....
خب خب تموم شد😁میدونم بد جایی کات کردم ولی من من پارت ۸رو نمیتونم به زودی بزارم چرا چون گفته بودم اگه پارت ۶ ۱۰تا نظر داشته باشه هم پارت ۷و هم ۸رو پشت سر هم میزارم ولی شما به ۱۰ تا نرسوندین😢من الان اینجوری میگم چون که الان داستانم داره پارتاش دیگه بالا میره و ممکنه کسی زیاد حوصله نداشته باشه پارت ها ی به این بلندی رو بخونه پس الان بهترین موقع واسه بردن نظریات هست این پارت حتما ۱۰نظر باید داشته باشه تا ۱۰ تا نشد پارت بعد هم نشد پس اگه الان خوندی این پایین لایک کن و برو نظرتو بده لطفاااااااااا و چرا کسایی که قبلا یک بار نظر دادن دیگه نمیدن😢
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
کارات عالیههههه
لطفا نظرات رو ول کن و پارت های بعد را سریع تر بزار لطفااااااااااااااااااا
اخه به فکر ماهایی که داستانت را دوست داریمم باش
تنکس نپص😍
آخه اگه نظری نباشه من با چه امیدی ادامه بدم🥺 و من به فکر شما عزیزای دل هم هستم چون الان بهترین موقع واسه بالا بردن نظریاتم هست اینجوری میگم که نظریات بالا باشه و ... لطفا شماها هم که داستانمو دوست دارید به بقیه معرفی کنید تا بقیه هم با داستانم اشنا بشن و نظر هم بدن اینجوری من خیلی انرژی میگیرم مرسی از کسایی که حمایتم میکنن 🥺❤❤❤
مثل همیشه عالی بود💚
ممنون عزیزم😁
عالی بود
ممنون گلم
دنبالی بدنبال
امم باشه ممنون😐:)♡♡
عالی بود
مرسی
خیلی خیلی بابت نظرهای گلتون ممنونم🥺❤پارت بعد رو حتما میزارم ولی فقط ۲ نفر دیگه بهم نظر بدن تا من سریع تو سایت قرارش بدم🙂و اینکه بعضیا قبلا ۱ بار بهم نظر دادن ولی الان دیگه نمیدن چرا🥺؟:(
از کسانی که منو حمایت میکنن و نظر میدن خیلی ممنونم واقعا انرژی میگیرم:)♡♡♡
بعدیییییی
:)☆
سلام ، واااای عااالی بود من پارت طولانی رو بیشتر دوست دارم (اگه ممکنه) یگم بیشتر بنویس و اینکه منتظر پارت بعد هستم👍🧡
سلام
خیلیییی ممنون:)♡
ام باشه طولانیش میکنم ولی بزار پارت هام بالاتر بره طولانی ترش میکنم:))💖
عالییییییی ترو خدا ادامه بده 😭
ممنونمممم(:♡_♡:)
کامنت الکی 😂 بلکه پارت بعد رو بزاری
وای زد تو ذوقم🤦♀️😂💔نه دیگه شما یک نفره حساب میشی😂💔بازم ممنون که نظر دادی خوشحال شدم😙❤