10 اسلاید صحیح/غلط توسط: IU.BTS انتشار: 4 سال پیش 2,787 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
های گایزززززززززز 💙❤💚💛🧡💜
فردا شد و من امدم اتاق جانگ کوک در زدم اما هیچ کس تو اوتاق نبود پروسو جو کردم دیدم تو سالون ورزشه رفتم پیشش منتظر موندم ورزشش تموم بشه بعد بهش خودم رو سابت کنم که من نگفتم .
جانگ کوک ( تو اینجا چی کار می کنی ) تو ( امدم خودم رو سابت کنم ) جانگ کوک ( درمورد چی ) تو ( چه روز فراموش کردی دیروز رو می گم ) جانگ کوک ( اهان )
اختیاری
تو ( فهمیدید ) جانگ کوک خندید گفت 😂😂😂😂اره یادم امد ) تو( پس چرا می خندی ) جانگ کوک ( من اون حرف هارو زدم تا از دست سرمون برداره که دیگه نزدیکه تو نشه و من نشه ) تو( آهان فکر کنم تو بیشتر به فکر خودت بودی تام تو با اون حرفات عاشقت بودم دیگه نیستم یه کاری که به من بیشتر بچسبه ) جانگ کوک ( چرا ) تو ( واقعا با خودت چی فکر کردی ها اونطوری گفتی می دونی من چقدر گریه کردم ) جانگ کوک ( نکه واقعا فکر کردی عاشقت شدم ) تو( نخیر فکر کردم اخراج شدم بعد تازشم برو به دوستات بگو فکر بعد درباری من نکنن چون اصلا حوصله ندارم ......)جانگ کوک ( دوستام ) تو( اره دوستات دیروز تو اتاق من قایم شدن و همهچی رو شنیدن و فکر کردن که من به تو چیزی گفتم که تو امدی تو اتاقم ) جانگ کوک ( باشه میگم بهشون ) بهش یه نگاهی کردم و خواستم برم یه دفعه جانگ کوک دستم رو گرفت
اختیاری
جانگ کوک ( شنیدم به سوفی بی احترامی کردی ) تو( سوفی دیگه کیه ) جانگ کوک ( همون دختر گیریم کار دیگه ) تو( هان ، اون به من بی احترامی کرد هرچی از دهنش درامد به من گفت ) جانگ کوک ( راستشو بخوای من بیشتر به اون اعتماد دارمو نمی تونم حرف های تورو باور کنم ) تو یه نیشخند زدی و دستت رو از دستش کشیدی 😏😏😏. تو( باشه تو برو به همون اعتماد کن گفتم که گفتم خیلی خوب گفتم ... تو اون دختره خیلی شبیه همین بهتره با هم عروسی کنین هر دوتا تو وحشت ناکین و خیلی عصبی شدی رفتی از اوتاق بیرون .
واقعا اون جانگ کوک با خودش چی فکری کرده 😡😡😡
اختیاری
همین جور داشتم با خودم حرف می زدم که اون دختره سوفی اومد ..............،.................،............... تو ( چیه چیکار داری هان خیلی دوست داری منو جلوی همه بد کنی ) سوفی ( نه فقط بد کردن نیست دوست دارم بمیری زنده نباشی دوست دارم مثل گداهاباشی مثل مادر پدرت ) تو ( چیکار به مادر پدرم داری ها ) سوفی ( لطفا ساکت باش من یه پدر و مادر پول دارم یه کلمه بهشون بگم نمی خوامت تیکه تیکت می کنن پس زود تر از اینجا برو تا این کارو نکردم ) ما همین جور داشتیم با هم حرف می زدی و جانگ کوک پشت ما قایم شده بودو داشت به حرف هامون گوش می داد سوفی ( تا فردا وقت داری ) تو دونه دونه داشتی اشک می ریختی که جانگ کوک اومد بی رون امد جلوت
اختیاری
تو یه جیغ بلد زدی ......😱😱😱😱😨😨😨😨😨😨😰😰😰😰😰جانگ کوک ( چرا جیغ میزنی ) تو ( برو برو نمی خوام ببینمت ) جانگ کوک ( چرا ) تو ( ازت می ترسم برو همین طور داشتی گریه می کردی .،..، لطفا برو ) جانگ کوک ( من همه چیو شنیدم فهمیدم تقصیر تو نیست ) تو ( نمی خوام بفهمی ) جانگ کوک ( لطفا از من نترس می دونم حرف هاش خیلی بده و تو رو ناراحت کرده ولی بهش فکر نکن ) تو ( چطوری می تونی این حرف رو نزنی اگه نرم می گشتم به پدر مادرم بی احترامی می کنه من نمی تونم وقتی به پدرو مادرم بی احترامی میکنه چیزی بگم، بگم چرا چون تا حالا من هیچ کس رو نداشتم پدرو مادرم رو ندیدم تا حالا نفهمیدم که خانواده ینی چی می فهمی تو نمی تونی منو درک کنی پس برو می خوام همین جا دق کنم ) یه دفعه جانگ کوک دستم رو گرف و به سمت خودش کشیدو منو بغل کرد .به من باز بمب زدن و زار زار گریه گردم یه نیم ساعت تو بغلش گریه کردم و آخر بی هوش شدم .
اختیاری
جانگ کوک منو بغل کرد و برد اتاق خدش . بعد چند ساعت بلند شدم دیدم همه جا تاریگه چراغ رو روشن کردم دیدم تو یه خونه ی بزرگ هستم امدم از اتاق بیرون رفتم تبقه پایین صدای همهی اعضا می یومد خواستم برم پیششون که پله رو ندیدم و مهکم خوردم زمین همه امدن وی ( حالت خوبه ) تو ( اره خوبم ، من اینجا چیکار می کنم ) جیمین ( تو رو جانگ کوک اورد گفت ازت محافظت کنیم همه چیز هم گفت درمورد تو رفت که حساب سوفی رو برسه ) تو ( اهان ، پس شما همه چی رو می دونین ) شوگا ( اره می دونی) جیهوپ ( می خوای کمکت کنم ببرمت تو اتاق ) تو ( خیلی ممنون نیازی نیست خودم می رم بعد راستی جانگ کوک کی میاد یعنی آقای جانگ کوک ) جین ( الانا باید برسه ) تو ( آهان ) یک دفعه صدای در اومد ......
اختیاری
جانگ کوک ( سلام بچه حاله ماریا چطوره ) تو ( من خوبم ) جانگ کوک اومد بیشت نشست . جانگ کوک ( حالت خوبه ) تو ( اره خوبم نگران نباش ) جانگ کوک ( نگران نباش اون اخراج شد ) تو ( واقعا ) جانگ کوک ( اره ) من از خوش حالی بغلش کردم اما سری ازش فاصله گرفتم
اختیاری
تو ( امم ببخشید کنترل از دستم خارج شد پس من اماده میشم که برم خونهی خودم ) جانگ کوک باشه برو اماده شو خدم می برمت ) تورفتی اماده بشی ) جیمین ( دختره خوبی خوشگلم هست دلم میگه که با حاش دوست بشم ) (جانگ کوک چپ چپ بهش نگاه کرد و گفت نمی خواد تو دوستش داشته باشی من خودم دوسش دارم) وی ( اره به همم می خورید ) تو ( خوب من اماده هستم ) سوار ماشین چدم داشتم می گفتم که کجا بره کم کم داشتیم میرسیدیم کا صدای انفجار امدمن از پنجره نگاه کردم دیدم از صمت خونهی منه به جانگ کوک گفتم وایسه رفیم دیدیم خونهی من ترکیده و آتیش گرفته یه عالمه آتش نشان انجا بودن من خوشکم زده بود جانگ کوک هم هواسش به من بود که یه وقط نرم تو آتیش دستم رو سفت چسبیده بود . رفتین تو ماشین نشستید و یه نگاهی به جانگ کوک انداختی
اختیاری
تو( فکر کنم بی خانمان هم شدم از الان به بعد باید تو کارتون ها بخوابم نمی دونم هدف خدا چی بود که من رو آفرید ) جانگ کوک ( نگران نباش من پیشت هستم ) تو ( یه خواهشی دارم می تونم بغلت کنم تنها کاری که ۱۸ سال با ید با خانوادم می کردم) جانگ کوک ( تو همیشه می تونی این کار رو بکنی ) بغلش کردم و آروم آروم اشک می ریختم برگشتیم به خونه من بدو بدو رفتم تو اوتاق با حالت گریه .............
اختیاری
دوستان امید وارم خوشتون امده باشه 💙💙💙💙💙💙💙💙💙بعدمی دونم که راحتی زیاد داشت ولی تا آخر این فصل حتما بخونین اتفاقات خوبی تو راهه ❤❤❤❤❤💜💜💜💜💜😘😘😘😘😘
اختیاری
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
32 لایک
عالیتر از همیشه
خیلیییی خوبه پارت بعدی رو زود تر بزار😍
مرسی عزیزم 😘😘
ممنون از نظرات خوبتون خیلی ممنون به من انرژی دادید 😙😙😙😙👭😙😙😙
خیلی دوستون دارم 😘
فقط یه چالش کیا پسرن ؟؟
اره🤩😍🤗😘 عالیه پارت بعد سریع تر😁😉😊💝💗💕💜💖💞💟🌙😭😭😊
عالییییییییی بود سریع پارت بعدی 😍😍😍🥰🥰🤩🤩🤗💪
عالییییی بودددد😗😗😗😗😗😗💜💜💜💜💜💜💜💜
میشه لطفا پارت بعدی رو هم بزاری
عالیییییییییییییی بود♥️♥️
اپارات بعد 😊
اخ جون بالاخره اومد😍❣️❣️🖤🖤
خیلی قشنگ بود❣️🖤🖤❣️🖤❣️❣️🖤❣️❣️🖤