هلو امدم با پارت جدید پارت قبلیو دیشب گذاشتم اینم الان فقط لایک کامنت و فالو یادت نره تنکس❤🍭
دیدم یه پسره با موهای ابی و چشمای هم رنگ من دیدم لوکاعه قشنگ میشد خشمشو توی صورتش احساس کرد دستشو برداشت و ازادم کرد
مری:اینجا چیکار میکنی؟
لوکا:دوباره نمیزارم اون اتفاق بیوفته
مری:چی از چ......(احساس سر گیجه کردم اخرین جیزی که دیدم........این بود که:تو از هیچی خبر نداری .بود دوباره رفتم توی خلسه دوباره همون جای تاریک همون حای سرد همدن جای که چند سال پیش بودم خاطراتم از جلو چشمام گذشت از اون موقع که با مامان بابام وقتی سه سالم بود از شانگهای امدیم فرانسه با اون گربه که اسمشو گذاشتم لینا و بعد از چند سال وارد مدرسه شدم و بعد دبیرستان و بعد با کلویی اشنا شدم چند سال باهم بودیم بعد الیا امد تو زندگیم بعد ادرین بعدم اکیپ دخترا گذشت خاطراتم با ادرین شادیا غما اتاق عمل مردن من سفرم پولدار شدنم وارد دانشگاه شدنم با فیلیکس اشنا شدنم(فیلیکس جریان داره بعدا میگم)و بعدش دوباره امدم شهر خودم اول توی فرانسه بدنیا امرم ولی با مادرم و پدریم رفتیم شانگهایی بهدش بخیر و بعدم الان چشمامو باز کردم اولش تار بود همچی
مری:اینجا..کج..است
دیدم توی یه اتاقم یه تخت اهنی سمت چپ داره یه میز و اتاق اهنی داره یه فرش کوچولو سفتم داره دیدم دستمو بستن به میله های تخت یه اینه هم روی میز دارن با ۲ تا صدنلی چوبی
یه صدای اژیری امد و در باز شد نور چشمامو اذیت کرد چند قدم جلو امد دیدم لوکاست
لوکا:بهوش امدی
مری:ای..نجاا.کجا..ست
لوکا:جای که قراره توش تا ابد زندگی کنی
تو یه ماهه تو کما بودی فکر کنم زیاده روی کردم
چیی یه ماه چخبره اینجا چه اتفاقی افتاده
لوکا:خوبباید خلاصه کنم تو اینجا میمونی و اگر قول بدی دختر خوبی باشی و به حرفام گوش بدی من ازادت میکنم(بچها واقعا فکر میکنید لوکا ادم بدست؟زود قضاوت نکنید بزارید تا اخر داستان پیش بریم مایوستون نمی کنم قول)
مری:دیونه داری از چی حرف میزنی تو لوکایی؟؟؟؟؟
لو:ههههه(خنده)اخی تو هیچی نمی دونی نه از ادرین نه فیلیکس نه من و نه اون برادر خنگم
برادر؟لوکا برادر داره؟؟؟ اون فیلیکس و از کجا میشناسه ؟
(خوب بریم بیرون از داستان مری بریم از زبان الیا)
الیا:نینوووووووووو
نینو:یا ابلفضض(😐😂😂😂)
ال:دارم دیونه میشم باید به ادرین بگیم
/یورش بردم سمت تلفن که نینو گرفتتم/
نی:مگه نشنیدی مرینت چی گفت نباید به ادرین بگیم
ال:ببند نینو زبونم لال فکر کن مرینت...مر 😭😭😭😭😭😭
نینو:ای بابا باشه باشه گریه نکن اه.......بزار باید فکر کنم.....هوفف..باش بع ادرین زنگ میزنم بگم هرچی دستشه بزاره زمین بیاد
/نیتو رفت منم بازیگریمو تموم کردم نگران مرینتم یک ماهو ۴ روزو ۴ ساعت و ۱۷ دقیقه ست که نیومده(چقدر دقیق😐ال:اینقدر شما فوضولی نکن اد:چشم ال:چشمت بی بلا)
نینو:داره میاد نزدیک ی.... صدای بوق امد
نینو:خوب نزدیک یه ثانیه رسید
ادرین وارد میشود
دیدیددی دیدیدیدیدیییییییییی 🎺🎺🗿⚱⚰🚬🧷🧺🛋🛏
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
10 لایک
عالی ادامه بده
چشم
بعدیییییییییییی
وقت کنم میزارم
اولین لایک و اولین کامنت عالی ادامه بده آجی میشی 💕
سلام مرسی اولین اجیمی بله پرنیا هستم خوشبختم❤🍬💫
همچنین پرنیا 🙂