12 اسلاید صحیح/غلط توسط: Umamy انتشار: 2 سال پیش 63 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
ممنون بخاطر حمایتتون🫂
* ساعت ۶ شده بود. جیمین و یونگی و هوسوک و دونگمی توی آشپزخونه طبقه دوم به این فکر میکردند که چی درست کنند. دور هم روی صندلیهای داخل نشسته بودند. جیمین ریتمی روی میز زد و گفت: یک چیز ساده درست کنیم؛ شب آخره که اینجاییم! هوسوک سری تکون داد و گفت: آره موافقم. دونگمی که توی گوشیش بود گفت: نظرتون راجب کالگوکسو چیه؟ (نگاه به پسرا) هوم؟ یونگی پایین لبشون گاز گرفت و گفت: خمیر از ظهر اضاف مونده که رشته هاشو درست کنیم؟ دونگمی با حرکت سر گفت: به نظرم آره(درحال بلند شدن) الان نگاه میکنم. سمت یخچال رفت. پسرا سه نفره به هم نگاه کردند. هوسوک با ریتم گفت: ♪کالگوکسو چطوری درست میشه؟♪ جیمین با ریتم آهنگ "fake love" گفت: اووو آیدونتنو آیدونتنو بروگسووو! یونگی با حرکت سر گفت: من بلدم سادس... هوسوک و جیمین لبخند زدند و هوسوک با ریتم گفت: ♪اوووه یونگی تو فوق العادهای♪ یونگی خندهای کرد. *سوومی و جین و جیهوا و تهیونگ باهم توی اتاق گیم بودند. قرار بود جین فینیشرای بازی کمبات رو به سوومی نشون بده. چهارنفره نشسته بودند. جین درحال که دسته توی دستش بود و به مانیتور نگاه میکرد گفت: از اونجایی که من خوره تمام بازیها هستم... هرچی فینیشر داره برای هر شرکتکننده رو بلدم. سوومی با اشتیاق به جین و مانیتور نگاه میکرد. جیهوا اخمی کرد و گفت: فینیشر چیه؟ تهیونگ نگاه به جیهوا گفت: همون حرکت آخر هر بازیکن. جیهوا با تکون دادن سرش: آهااا...(روبه جین) براوو جین. جین درحالی که به مانیتور نگاه میکرد، پوزخندی زد. دسته دوم رو آماده کرد و به طرف سوومی گرفت: بازی کنیم؟ سوومی با ذوق دسته رو گرفت و گفت: یسس. جیهوا با لبخند گفت: راند بعدی من... سوومی و جین درحال انتخاب فرد مورد نظر بودند؛ جین گفت: هرکی باخت دسته رو تو بگیر. جیهوا لبخندی زد و گفت: باشه. نگاه به ته خندید، تهیونگ لبخند زد و موهای جیهوا پشت گوشش انداخت. با یک تیکه از موهاشو برای خودش سبیل درست کرد.
* نامجون توی حیاط روی صندلی روبه دریاچه نشسته بود و کتاب میخوند. کوک وسط حیاط با سگها بازی میکرد و میخندید. صدای آهنگ خوندن از طبقه اول میومد. کوک درحال نفسزدن سمت نامجون رفت؛ رپمون دستش بود و گفت: هیونگ ببین کی اومدهههه... نامجون با کنجکاوی نگاه کرد، با دیدن رپمون دادی از روی خوشحالی کشید. کتاب رو روی پاهاش گذاشت و رپمون رو از بغل کوک گرفت. کوک با لبخند نگاشون میکرد. نامجون خندون رو به رپمون گفت: چیشده که با کوک اومدی پیش من؟ ها؟ پسر کیوت! زبون رپمون بیرون بود؛ یکدفعه صورت نامجون رو لیس زد. کوک خندید و چهارزانو روی چمنها نشست... به نامجون و رپمون نگاه کرد. نامجون خندید و هیجان گفت: لیسم زدی؟ اره؟ کوک کتاب رو از روی پاهای نامجون برداشت و گفت: بزار روی پاهات دستت خسته میشه. نامجون رپمون رو روی پاهاش گذاشت و باهاش بازی کرد. یونتان خرامان خرامان سمت کوک میومد. کوک با خوشحالی روشو سمت یونتان کرد و گفت: بدو بدو بدو... یونتان سریعتر دوید و پرید بغل کوک... نامجون درحالی که به سر رپمون دست میکشید، رو به کوک گفت: میکی کو؟ کوک یونتان رو نوازش کرد؛ رو به نامجون گفت: خواب بود. نامجون لبخندی زد و به دریاچه نگاهی انداخت. *هیسانگ و هاکیو و نامرا توی طبقه اول نشسته بودند. هیسانگ درحالی که با کاراگوئه(دستگاه اتاقکهای آواز) ور میرفت، با اخم گفت: یاااع هیچ آهنگ آشنایی به چشمم نمیخوره. هاکیو و نامرا پشت سرش نشسته بودند و با میکروفونهای توی دستشون بازی میکردند. هاکیو یکدفعه دراز کشید و گفت: یکی انتخاب کن دیگه فرقی نداره. نامرا که با میکروفون ضرباتی به کمر هیسانگ میزد گفت: زیاد بلند نخونیم، چون هاسو گفت میرم بخوابم، البته گفت شاید. هاکیو درحالی که از در شیشهای بیرون رو نگاه میکرد، گفت: هوا داره تاریک میشه. هیسانگ با خوشحالی گفت: از بلکپینک، bet you wanna خوبه؟ نامرا چشماش برق زد و با لبخند گفت: اعع گروه بلکپینک... یادش بخیر؛ چه زود گذشت واقعا!
هاکیو روشو سمت نامرا کرد و گفت: از نزدیک دیدیشون؟ نامرا با لبخند سری تکون داد: آره... توی مراسما میدیدمشون. هاکیو لبخند زد و گفت: بایست کی بود؟ نامرا با لبخند: جیسو. هاکیو چشماش برق زد و گفت: منم جیسو بود، البته دوتا بود، از رزي هم خوشم میومد. هیسانگ گلوشو صاف کرد و گفت: نگفتین خوبه؟ هاکیو نگاه به هیسانگ گفت: کدوم آهنگ هست؟ هیسانگ گلوشو صاف کرد و گفت: همونی که با کاردیبی خوندن. هاکیو سریع بلند شد و رو به مانیتور چهارزانو نشست. نامرا با لبخند سرجاش جابجا شد و گفت: خوبه بزن. هیسانگ درحالی که تنظیم میکرد گفت: من لیسا و کاردی میشم. هاکیو و نامرا که بین هیسانگ نشسته بودند نگاش کردند. هاکیو با لبخند گفت: بایست لیسا بوده؟ هیسانگ به هردوتاشون نگاه کرد و با خنده گفت: نه بایس نداشتم. بعد خندید. نامرا سری تکون داد و اشاره به مانیتور گفت: پس من جنی میشم. هاکیو ذوق کرد و گفت: عررر بایسام مال خودم شدن. سهتایی خندیدند. نامرا با کنجکاوی گفت: مینویسه دیگه قسمت کیه باز قاطی نکنیم. هیسانگ دکمه پلی رو زد و گفت: مینویسه آره. آهنگ شروع شد، هیسانگ شروع کرد: ♪بلکپینک♪ نامرا خندهای کرد و گفت: ♪کاردی♪ دیگه شروع کردند، تا آخر آهنگ هرجور که شد رفتند و تموم شد. سه نفره بهم نگاه کردند و خندیدند. نامرا با تعجب گفت: شما دوتا چرا صداتون اینقدر خوبه؟(به مانیتور نگاه کرد) آقا نمیخوام! هاکیو با اخم و خنده گفت: از من کجاش خوب بود؟ هیسانگ خندهای کرد و گفت: از هرسه تامون خوب بود خدایی... نامرا پاهاشو به زمین زد و گفت: نمیخواممم! هیسانگ با تعجب پاهای نامرا رو گرفت، خندید و گفت: ایخدا چت شد؟ کلیدش کجاست خاموش کنم؟ هاکیو از خنده غش کرد و روی زمین دراز کشید. نامرا آروم شد، با اخم و لبخند گفت: مگه ماشین برقیم؟ هیسانگ آروم مالشی به پاهای نامرا داد و گفت: ببخشید ببخشید. بعد خندید. نامرا از خندههای هاکیو و هیسانگ خندشون گرفت. هاکیو نشست و گفت: بیخیال...(تکخنده) ادامه بدیم.
نامرا نگاه به زمین گفت: شاید باورتون نشه ولی واسم مهم نیست که صدام نسبت به صدای شما خوب نیست....(نگاه به هاکیو که داشت نگاش میکرد) فقط خواستم یکم بخندیم. نگاه به هم خندیدند. هیسانگ که به مانیتور نگاه میکرد، با لبخند گفت: کیوتی دیگه چه کنیم.... نامرا تکخنده مسخرهای کرد و سرشو پایین گرفت. هاکیو خندید و به مانیتور نگاه کرد. چشمش به "رانبیتیاس" افتاد. دست هیسانگ رو گرفت و گفت: ران بیتیاس.. ران ران. هیسانگ با چشم دنبالش گشت و گفت: اووو پیدات کردم. نامرا نگاه به مانیتور گفت: همون ۲۰۲۲عه؟ هیسانگ دماغشو بالا کشید و گفت: آره.... (روبه دخترا) خب هرکدوممون مال کاپلامون رو میخونیم. هاکیو ادای کوک رو توی ران درآورد و گفت: ♪یح یح یح♪ نامرا بهش خندید. هیسانگ لبخندی روی لباش اومد و ادامه داد: بقیشون رو کی برمیداره؟ نامرا و هاکیو با هم گفتند: هوسوک و جین مال من.. با تعجب بهم نگاه کردند، هیسانگ با خنده گفت: بَ.... نامرا و هاکیو سریع گفتند: بستنی مبارک... هیسانگ با تعجب و خنده گفت: اععع نشد. نامرا لکنت گرفته بود: اعع..اِم..اًعع... هاکیو با خنده و سریع گفت: رامیون مبارک. بعد از خوشحالی دادی کشید و دستاشو توی هوا تکون داد. هیسانگ خندید. نامرا با خنده گریه کرد و گفت: یک لحطه دلم واسه خودم سوخت... لکنت داشتن خیلی بده. هاکیو با خنده: واسه من خوبه. نامرا ضربهای به پاهای هاکیو زد. هیسانگ گلوشو صدادار صاف کرد و گفت: بگذریم.... جین رو خودم برمیدارم، حرف نباشه... چون یک رپ میخوام داشته باشم و یک وکال. هاکیو سریع گفت: پس هوسوک مال من. نامرا با اخم داد زد و گفت: نههههه! هاکیو با تعجب خندید و گفت: بابا تو نامجون رو داری دیگه. نامرا یکم فکر کرد، سرشو تکون داد و گفت: اوکیه، پس جیمین مال من. هاکیو لبخندی زد و گفت: تهیونگ هم برمیدارم. هیسانگ نگاه به هاکیو گفت: با کوک پشت سر هم میخونه.
نامرا یکم فکر کرد...گلوشو صاف کرد و گفت: بزارین تنظیم کنم...(هاکیو و هیسانگ نگاش کردند و اشاره به هیسانگ) جین و جیمین و یونگی مال تو... چون جین و جیمین بین ته و کوک میخونن مشکلی پیش نمیاد. هیسانگ سری تکون داد و گفت: اوم آره. نامرا اشاره به هاکیو گفت: کوک و هوسوک رو تو بردار...(اشاره به خودش) منم نامجون و تهیونگ. هاکیو سری تکون داد و گفت: عالی میشه؛ خوب تنظیم کردی. نامرا با خنده گفت: به قول هاسو، وقتی زن کیم نامجون باشی همین میشه دیگه... هیسانگ با لبخند دکمه پلی رو زد و شروع کردند به خوندن. *صدای داد سوومی و جین و صدای خنده تهیونگ از اتاق بازی شنیده میشد. "(صدای کلفت بازی) فینیشر" جیهوا با چشمای گرد زل زده بود، دسته رو سمت جین گرفت و گفت: جین جین... بیا فینیشر اینو بزن. جین دسته خودش رو روی پاهاش گذاشت و دسته جیهوا رو گرفت. سوومی خیره به مانیتور نزدیک شد. تهیونگ با خنده سوومی رو عقب کشید و گفت: چشماتو ضعیف میکنی. سوومی نگاه به ته یکم عقب رفت و به مانیتور خیره شد. بازیکن جیهوا فینیشر رو انجام داد و آخرش با جنازه تیکهتیکه شده بازیکن جین یک هرم ساخت.(جانی کِیج بود) سوومی آخرش خنده بلندی کرد و گفت: فک کنم این خیلی شوخ باشه نه؟ جین نگاه به مانیتور لبخند زد و گفت: هنوز عوض نشده. تهیونگ نگاه به سوومی گفت: آره اسمش جانی بود. جیهوا اشاره به مانیتور گفت: چه خوب ساخت؛ چجوری نمیفته؟ جین نگاه به اونسه تا خندید. بلند شد و دسته رو سمت ته گرفت و گفت: زن و شوهری بازی کنین. تهیونگ لبخندی زد، بلند شد و دسته رو گرفت. ته کنار جیهوا نشست، بهم نگاه کردند و لبخندی زدند. جین کنار سوومی نشست؛ با خنده گفت: مگه به نامرا بگم؛ دستگاه بازی رو هم بگه بیارن. سوومی با خنده گفت: عررر ارهه... جین خندهای کرد.
*دونگمی سر گاز ایستاده بود و به قابلمه درحال جوش نگاه میکرد. رو به یونگی گفت: آب جوش اومد یونگی... یونگی با رشتههای خمیری سمت دونگمی رفت و همه رو توی قابلمه ریخت. هوسوک دماغشو بالا کشید و گفت: ایناهم ریز شد؛ چیکار کنیم؟ یونگی درحال همزدن رشته ها گفت: باید سرخ بشن، با کره سرخ کنین. جیمین بلند شد، سمت یخچال رفت و گفت: کره یخچاله؟ دونگمی نگاه به جیمین گفت: آره. هوسوک چندتا عطسه کرد و گفت: دونگمی بهم ظرف بزرگ میدی؟ دونگمی سمت کابینت رفت و گفت: باشه... یونگی با اخم از قابلمه دور شد، گفت: نکن.. نپاش..نکن! دونگمی نیمنگاهی به یونگی انداخت و گفت: شعله گاز رو کم کن. یونگی سرشو خم کرد و همینجور گاز رو کم کرد. *صدای داد و بیداد از طبقه اول میومد. نامجون و کوک از دور نگاه میکردند. کوک با خنده گفت: چرا سروصدا میکنن. نامجون لبخندی زد و گفت: دارن آهنگ میخونن دیگه...(نگاه به کوک) ما هم شروع کنیم از دخترا کمی نداریم. کوک با خنده چشماشو مالش داد. نفس عمیقی کشید و نگاه به نامجون گفت: برای شام بیدارم میکنی؟ نامجون نگاه به کوک؛ با حرکت سر گفت: آره... خستهای برو بخواب. کوک گلوشو صاف کرد همینجور بلند شد... رو به نامجون مثل پرنس ها تعظیم کرد و گفت: به امید دیدار. نامجون با تعحب خندید، با سر تعظیم کرد و گفت: خدا پشت و پناهت پرنس جئون. کوک خندهای کرد و به سمت خونه شناور رفت. نامجون همراه لبخند روی لبش با چشم، کوک رو تعقیب کرد. دوباره به طبقه اول نگاهی انداخت؛ هرسه تا دختر داشتند با تمام قدرت میخوندند. خندهای کرد و گفت: عاااح این سه تا وقتی باهم تنها میشن؛ آلودگی صوتی میشن... دوباره خندید؛ سکوتی کرد و گفت: یک لحظه شبیه پدرایی شدم که به دختراش با افتخار نگاه میکنه. از فکر خودش خجالت کشید؛ درحال بلند شدن از روی صندلی گفت: فکرای سمی به سرم میزنه. قدمزنان سمت طبقه اول رفت.
*هیسانگ داد آخر رو زد و آهنگ تموم شد. نامرا دست زد و دادی کشید. هاکیو منتظر نمره بود. نمره آهنگ خوندنشون "۶۷" شد. هاکیو اخم کرد و گفت: به این قشنگی خوندیم، بعد واسمون ۶۷ داده! هیسانگ با خنده گفت: با اون جیغجیغایی که میکردیم فکر کنم حقمون بود. نامرا لبشو گاز گرفت و گفت: با ملودی پیش نمیرفتیم....( نگاه به هاکیو) تازه زیاد هم داده! خنده ای کرد. هاکیو ابرویی بالا انداخت، دست به گلوش گفت: گلوم درد گرفته. هیسانگ اخمی کرد و گفت: خیلی جیغ کشیدی به خاطر همینه. هاکیو محکم گلوشو صاف کرد و سمت پارچ آب رفت. هیسانگ درحال فکر کردن گفت: بیاین مسابقه بزاریم. هاکیو درحالی که لیوان آب رو سر میکشید، صدایی از روی تایید کردن درآورد. نامرا نگاه به هیسانگ گفت: چجوری؟ هیسانگ با حرکات دست: نفری یک آهنگ انتخاب کنیم که طرف مقابل باید بخونه... اونم یکنفس همشو باید بخونه. هاکیو با خوشحالی: اووو خوبه. نامرا پوزخندی زد و گفت: باحاله... کی اول میره؟ هیسانگ اشاره به هاکیو گفت: من و هاکیو صدامون درد میکنه...(نامرا با تعجب خندید) تو برو. نامرا سری تکون داد و گفت: اوم باشه... آهنگ چی؟ هیسانگ با لبخند کنترل رو جلوی مانیتور گرفت و گفت: ببینم "دنگ" رو داره. نامرا چشماش گرد شد و گفت: دنگ؟ شوخیت گرفته؟ نامجون وارد طبقه اول شد و با لبخند گفت: سلام خانما. نامرا با تعجب نگاش کرد، اشاره به هیسانگ گفت: میخوان یک نفس دنگ رو بخونم! نامجون با تعجب خندید و گفت: واااع چه باحال... هاکیو با لبخند گفت: آره باحاله... مسابقس. نامجون با ذوق همونجایی که ایستاده بود، نشست و گفت: منم بازی؟ هیسانگ با لبخند نگاش کرد و گفت: چرا که نه... نامرا با اخم گفت: دنگ سخته بهمولا. هیسانگ نگاه به نامرا گفت: قسمت لیریک اصلی رو میتونی استراحت کنی. نامرا با حرکت سر: بازم سخته...(خندهای کرد) مطمئنم بیشتر از ۶۰ نمیگیرم. نامجون نگاه به نامرا لبخندی زد.
هاکیو چهاردست و پا نزدیک شد؛ یکم عقبتر نشسته بود که گفت: بیاین عقب فضا واسه نامرا باشه که بخونه. نامجون کنار هاکیو رفت؛ هیسانگ هم درحال پیدا کردن عقب عقب رفت. نامرا با خنده و تعجب گفت: قراره بلند بشم و بخونم؟ هیسانگ درحال گشتن: فرقی نداره؛ هرجور دوست داری....(با خنده) عررر پیدا شد. نامرا بلند شد و بدنشو گرم کرد. نامجون با خنده نگاه به هیسانگ و هاکیو گفت: اگه حالش بد بشه... دیگه نه من نه شما! هیسانگ با لبخند گفت: نمیشه؛ اگه هم بد شد خوب میشه. نامجون با حرکت سر: دیگه گفتم. نامرا خندید، درحالی که میکروفون رو برداشت، گفت: حاضرم بیبی. هیسانگ آهنگ رو پلی کرد. نامرا شروع کرد به رقصیدن. سه نفری خندیدند و نامجون گفت: نرقص نفس کم میاری. نامرا نگاه نامجون خوند. حین خوندن نامرا، بقیه با اشتیاق و لبخند نگاش میکردن. قسمت نامجون رو نشست چون نفسی واسش نمونده بود. وسطای قسمت نامجون دیگه دراز کشید، تا اینکه آهنگ تموم شد. دراز کشیده، نگاه به سقف بلند نفس میکشید... نامجون سمت نامرا رفت، با نگرانی نگاش کرد و گفت: خوبی؟ نامرا با خستگی لبخندی زد. دستاشو دور گردن نامجون انداخت و گفت: آرح... صورتشو اونطرف کرد و سرفه کرد. هاکیو و هیسانگ خیره به مانیتور بودند. نمره نامرا "۸۶" شد. دو نفره از تعجب صدایی در آوردند. هیسانگ داد زد: ۸۶ وااااو... نامرا و نامجون به مانیتور نگاه کردند. نامرا دوباره سرشو روی زمین گذاشت. هاکیو با خنده گفت: با جونودل خوند. نامرا از حرف هاکیو خندش گرفت و بعد سرفه ای کرد. نامجون کنار نامرا دراز کشید، بغلش کرد. نامرا دوباره سرفش گرفت و نامجون رو دور کرد. نامجون با تعجب گفت: چیشد؟ نامرا نشست و به بیرون اشاره کرد و گفت: هوا... بعد با کمک نامجون بلند شد. نامجون در رو باز کرد و نامرا دم در نشست و هوا خورد. تند تند نفس میکشید. نامجون روبروش نشسته بود و شونههاشو ماساژ میداد. نامرا با لبخند نگاش میکرد. هاکیو با نگرانی گفت: خوبی نامرا؟ نامرا نگاش کرد و با حرکت دست گفت: آره بابا..(اشاره به بیرون) هوا بخورم خوب میشم.
هاکیو لباشو خیس کرد و گفت: منم فضای بسته نفس کم میارم... درا باز باشه. نامجون در کشویی دیگه رو هل داد و باز شد. هیسانگ گلویی صاف کرد و بلند شد، رو به بقیه گفت: نوبت منه...(دست به کمر) چه آهنگی مدنظر دارین؟ یکدفعه نامرا با ریتم آهنگ گفت: ♪دچیتا دچیتا♪ هاکیو با خنده دست زد؛ علامت اوکی به نامرا نشون داد و گفت: انتخابه عالیای بود. هیسانگ درحالی که به پیشونیش دست میکشید؛ با لبخند گفت: حقمه میدونم. نامرا محکم داد زد: زمین گرده هیسانگ خانوم. نامجون درحالی که به نامرا نگاه میکرد لبخندی زد. صدای داد هوسوک اومد: بچههای طبقه اول... نامجون سرشو بیرون کرد و نگاه به طبقه دوم گفت: بله هوبا؟ هوسوک ادامه داد: شام حاضره، بقیه رو هم خبر کنین. نامجون: باشه. به دخترا نگاه کرد: پاشیم بریم. بلند شدند و نامجون رو به هاکیو گفت: کوک رفت بخوابه... میری بی... هاکیو سریع گفت: آره میرم. سریع بیرون رفت و به سمت خونه شناور دوید. سه نفره از طبقه اول بیرون شدند. هاسو خسته از پلهها اومد پایین... هیسانگ رو به هاسو گفت: روالی؟ هاسو نگاه به اون سهنفر، سری تکون داد و گفت: آره...(اشاره به خونه پایین) میرم بقیه رو خبر کنم. نامرا دست توی جیب، آروم از پلهها بالا رفت. هیسانگ با کنجکاوی گفت: کسی اونجاست؟ هاسو خمیازه طولانی کشید و گفت: رفتن گیم بزنن... هیسانگ بازو هاسو رو گرفت و گفت: باهم بریم. صدای داد جیمین: نامرااااا! داد نامرا: جیمیییییینن! هاسو پوزخندی زد و گفت: دقت کردی این دوتا همیشه همدیگرو با داد صدا میزنن؟ هیسانگ خندهای کرد و گفت: نه دقت نکردم. * داد نامرا: جیمیییییین! نامجون با لبخند وارد شد و با تعجب گفت: انگار صد ساله همدیگرو ندیدن. یونگی که درحال بردن کاسه ها بود؛ با اخم گفت: چرا داد میزنین ناموسا؟ نامرا خندید، یونگی از کنارش رد شد.. دستی به شونش کشید و گفت: ببخشید بابا. یونگی خندهای کرد و وارد تراس شد. هوسوک با لبخند گفت: صدای آهنگ خوندنتون تا اینجا میومد. نامرا سر گاز میرفت، نگاه به هوسوک گفت: جدی؟ پس آبرومون رفت.
دونگمی با خنده به نامرا نگاه کرد، دید نزدیکش شده... با خنده گفت: اونقدرا هم بد نمیخوندین. نامرا با لبخند به قابلمه نگاه کرد و گفت: دِنگ رو خدایی بد خوندم...(نگاه به دونگمی) صدام همش خروسکی میشد. هوسوک بلند خندید و دست زد. نامرا نگاه به هوسوک با خنده: این یعنی قبول داره. جیمین با خنده گفت: البته صدای شما مرغی میشه. هوسوک بیشتر خندید، نامرا و دونگمی هم پشت سرش خندیدند. نامجون با لبخند گفت: حالا غذا چی داریم؟ جیمین نگاه به نامجون گفت: کالگوکسو.... نامرا با تعجب به قابلمه نگاه کرد و بلند گفت: اینا کالگوکسوعه؟ هوسوک دوباره بلند خندید. دونگمی با لبخند گفت: آره. *هاکیو در اتاق رو باز کرد. کوک آروم روی تخت خوابیده بود. هاکیو لبخندی زد و گفت: چه کیوت خوابیده. نزدیکش شد و بلند گفت: کوکییییی.. کوک تکونی خورد، آروم خودشو کش داد. هاکیو خندید و گفت: ببخشید ترسیدی؟ جلوی دهنش رو گرفت و خندید. صدایی از کوک بیرون شد، هاکیو با تعجب گفت: چی؟ کوک واضحتر گفت: الان مجازات میشی. هاکیو با تعجب گفت: چی میشم؟ کوک یکدفعه سمت هاکیو حمله کرد و بغلش کرد. هاکیو جیغ کشید. هردو دراز کشیدند. کوک با دستاش و پاهاش هاکیو رو تو بغلش قلاب کرده بود. هاکیو بلند خندید و گفت: عااااا جانگکوک. کوک خندید و گفت: باید فکر اینجاشو میکردی. هاکیو نگاه به کوک خندید و گفت: گشنت نیست؟ بریم شام بخوریم، ولم کن. کوک هیچی نمیگفت و فقط با لبخند نگاش میکرد. هاکیو درمانده خندید و گفت: آقا تو بعد خواب چرا اینقدر انرژی داری؟(داد بلندی کشید) کوووووک! کوک بلند خندید و هاکیو رو ول کرد. هاکیو سریع بلند شد و دستی به کمرش کشید و گفت: اگه محکمتر فشار میدادی؛ کمر واسم نمیموند. کوک با خنده روی تخت نشست و سریع بلند شد. روبروی هاکیو ایستاد و گفت: شام کجاست؟ هاکیو سمت در حرکت کرد و گفت: طبقه دومه. کوک از پشت هاکیو رو بغل کرد و گفت: منو ببر اونجا...
هاکیو خندید، دستای کوک رو دور کمرش گذاشت و گفت: باشه خرگوش خوابالو! باهم از اتاق بیرون شدند. از خونه شناور که بیرون شدند، هاکیو... جیهوا و تهیونگ رو دید که به سمت خونه سه طبقه میدویدند. نامجون هم از طبقه دوم داد میزد: آروم میخورین زمین... سوومی هم به سمت خونه سه طبقه دوی ماراتون میرفت. جین و هاسو هم تقریبا نزدیک بودند. تهیونگ که به طبقه دوم رسیده بود با خنده نگاه به جین گفت: من اول رسیدم هیونگ... هاسو شرط رو برد. هاسو با خنده دست زد؛ رو به جین گفت: شرط رو من بردم... رد کن بیاد. جین با خنده اشاره به بالا گفت: دست من که نیست؛ تو یخچاله... هاکیو و کوک همونجا ایستاده بودند. هاکیو با لبخند بهشون نگاه میکرد و کوک سرشو روی شونه هاکیو گذاشته بود و خواب بود. وقتی همه بالا رفتند، هاکیو و کوک آروم سمت خونه سهطبقه حرکت کردند. هاکیو آهی کشید و گفت: خوشحالم که شمارو دارم....(نگاه به کوک) مخصوصا تورو! کوک که چشماش بسته بود، لبخندی زد. هاکیو نگاه بچه ها گفت: واقعا داشتن همه شما یک نعمت بزرگیه... کوک آروم لپ هاکیو رو بوس کرد و گفت: دوسِت دارم. هاکیو لبخندش بزرگتر شد و گفت: من بیشتر دوسِت دارم. کوک چشماشو باز کرد و با لبخند گفت: نخیرم... هاکیو نگاه به بچهها سرشو تکون داد، حالت مسخرهای گفت: چراهَم... صدای یونگی اومد: زود باشین سرد میشه. هاکیو داد زد: شما بخورین... کوک رفته تو کُما دارم کِشون کِشون میارمش، بوی غدا به مشامش برسه بیدار میشه. بقیه خندیدند، کوک که چشماش بسته بود، با لبخند آروم گفت: توی کُمام آره؟ هاکیو نگاه به کوک با خنده گفت: به بزرگی خودت ببخش. کوک، هاکیو رو محکم فشار داد و گفت: میبخشم، ولی سریعتر برو. هاکیو خندید و آروم از پلههایه خونه بالا رفت.
یکی اضافه زدم😐😐🙂
12 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
عالیهههه اکلیلی میشم باهاش
منم با کامنت های شما اکلیلی میشم🥲🥲🧡
شرمنده این پارتو دیر دیدم🥺🤍
واقعا تو نوشتن عالی هستی..خیلی پرفکت بود^^💗
همین که دیدی و خوندی واسم مهمه💙
اکلیلی گشتم بهمولا🥲🥲 لاو یو مرسی❤️
فداتشم:)🤍