9 اسلاید صحیح/غلط توسط: raha انتشار: 2 سال پیش 446 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
ناظر عزیز لطفا منتشر کن🙏🏻🙏🏻🙏🏻
❤اول لایک کن❤
مرینت- همینجام ...
نیوشا- چی شد؟حرف میزنی با لوکا؟
مرینت- نه ... نه ... الآن کار دارم بذار واسه بعد!
نیوشا- هر طور راحتی ... یه خبر دیگه؟
مرینت- اوف شدی بی بی سی چقدر خبر داری؟! خب بگو!
نیوشا- لوکا نامزد کرده با رزیتا!
دیگه واقعا داشتم از حال میرفتم ... خیلی حس بدی داشتم ... لوکای من داشت ازدواج میکرد! اونم با کسی که خب میشناختمش رزیتا! یکی از فامیالی دورمون!خدا چرا؟ من چجوری اون همه خاطر رو فراموش کنم؟ چجوری؟ بغضمو به زور قورت دادم و اروم گفتم: از طرفه من بهش تبریک بگو ... من دیگه باید قطع کنم کاری نداری؟
نیوشا- نه عزیزم برو خدافظ!
گوشی رو قطع کردم ... باورم نمیشد! بازم داشتم بخاطره اون ادمه سنگ دل بعد از این همه مدت اشک میریختم! باهاش از بچگی بزرگ شدم ... انقدر باهاش خاطره دارم که اگه بخوام فراموشش کنم باید همه ی گذشتمو فراموش کنم! خدایا چجوری دووم بیارم!؟
بلر - اتفاقی افتاده مرینت؟
اشکمو سریع پاک کردمو گفتم:نه عزیزم ...
سریع این دفعه مثل بز رفتم تو اتاقم ... احتیاج داشتم تنها باشم ... میخواستم خودمو خالی کنم ...
فلشمو زدم به لپ تابو فایل اهنگامو باز کردم ... اهنگ ارمین 0 afmرو گذاشتمو صداشو بلند کردم
... اهنگاشو دوست داشتم چون یادمه همیشه اونم اهنگاشو دوست داشت ... قبلا اهنگاشو با هم میخوندیم ولی از زمانی که رفت ...
(اهنگ شبا کجایی از ارمین 0afm)
سر صبحه و از خواب تازه تو پا میشی
ولی من هنوز بیدارمو تو باعث و بانی شی
که 40 ساعت به تو فک بکنم
فکر اینکه نباشی به کی تکیه کنم
ولی تو چی موهات خیسه و زیر دوشی
فکر اینی شب تو دورهمی چی بپوشی
یا که چک میکنی زنگ زده کی به گوشیت
با کدوم تیک بزنی با یکی دیگه جورشی
تو چشام زل بزن بیا ببین بغضو
تاحالا اینطوری دیده بودی تو من تخسو
تا حالا دیده بودی که اینقد داغون بشم
با صد تا قرصو دری وری آروم بشم
ولی تو چی با یه الکی با نور شمعو
آخر شب رو تخت ولویی با اون امشب
و همین چیزاست که یهو باعث میشه
که من به ده نوع خلاف دیگه آلوده شم
دیگه برو واسه همیشه که قیدتو زدم
خوب منم دیگه عین تو بدم
دورغ میگفتی دوسم داشتی
منم تصمیم گرفتم دل به تو ندم
بگو بینم تو هم میکنی گاهی یادم
یا که الآن اینقد دورو ورت داری آدم
که فاز فابریکی نه اضافه کارن و
پایه عشق و حال ومهمونی و شادی هاتن
بگو بینم باهاشون هستی خودی
اسمی از من میاری وقتی مست میکنی
یا وقتی بحث پیش میاد که باکی دوست بودی
میگی هیچکی و بحث و عوض میکنی
بزار حالا که دارم از تو جدا میشم
بگم فراموشیت آسون نی خداییشم
با اینکه هنوزم اون عاشق دو آتیشم
و صبحا به عشق تلفن تو پا میشم
دیگه نمیخوام یه لحظه ام با تو قاطی شم
چیه فک میکنی که تو خماریشم
مگه یادت رفته اون روزایی رو
که چجوری با کارات میزدی تو آتیشم
دیگه برو واسه همیشه که قیدتو زدم
خوب منم دیگه عین تو بدم
دورغ میگفتی دوسم داشتی
منم تصمیم گرفتم دل به تو ندم
شاید حالا همش پشت سرم فحش بدی
هیچ حق انتخاب داری و این مشکلی نیست
ولی خدا میدونه که اگه دوست داشتم
واسه خودت بوده و واسه خوشکلیت نیست
اصلا هرجایی میری برو اجازه داری
میدونی تورو ساختن واسه اضافه کاری
آخه دست خودت که نیست یکم عقده ای شدی
خدایی من نمیخواستم اینقد گنده میشدی
ازت رکب خورده بودم نه این مدلی
عادلانه نیست خدا ، عادلانه نیست ... چرا مهرشو انداختی تو دلم که حالا بخوای اینجوری ازم جداش کنی؟ چرا اون هیچ وقت نفهمید که من عاشق بودم! چرا من باید قربانیه این عشق باشم؟ چرا؟
انقدر گریه کرده بودم که چشمام قرمز شده بود ... گلوم میسوخت! بی معرفت! خیلی ازت دلگیرم!
چطور دلت اومد با من اینکارو بکنی؟ اگه بهم علاقه نداشتی چرا با کارات منو به خودت وابسته کردی!
چرا منو زجر میدی؟ چرا من نمیتونم مثل تو همه چیرو فراموش کنم ...
آدرین- مرینت کجاست بلر؟
صدای عصبی آدرین بود ... اصلا حوصلشو نداشتم ... دلم نمیخواست با هیچکس حرف بزنم ...
ولی مثل اینکه مجبور بودم با این یکی کنار بیام چون خیلی غیر معمول در اتاقمو باز کرد! پسر بیشعور نمیگه اینجا اتاقه یه دختره نباید اینجوری مثل گاو بیاد تو!
آدرین - که دیشب یه چیزی پروندی اره؟
سرمو اووردم بالا تقریبا سرش داد زدم: دفعه اخرت باشه اینجوری میای تو اتاقه من فهمیدی؟ حالا هم برو بیرون حوصلتو ندارم!
انگار متوجه چشمای قرمزم شد( خب معلومه شده شلغم! خر که نیست میفهمه!)
چشماشو ریز کردو مشکوک پرسید: ببینم تو گریه کردی؟
هیجی نگفتم یعنی حس و حال حرف زدنو نداشتم ... پوزخند زدو باز خودش گفت: نکنه دلت واسه مامان و بابات تنگ شده خانوم کوچولو؟
خدایا تو میدونی من عصاب مصاب ندارم هی اینو وارد موضوع میکنی ...
مرینت- میشه بری بیرون؟
بامزه گفت:نوچ ... اول باید بفهمم کی اشک دوست دخترمو در اوورده!
دو تا شاخ خیلی شیک و قشنگ رو کلم ظاهر شد! واقعا براش مهم بود؟
باز سایلنت شدم
آدرین- نمیخوای حرف بزنی؟
...
آدرین - نکنه عشقت گذاشته رفته موندی تو خماریش؟
وای نه! داشتم بازم اشک میریختم یعنی انقدر بی حس بودم ... حتی اختیاری روی اشکام نداشتم . آدرین اومد روی تختم نشست و دقیق شد رو صورتم و دوباره گفت: باز که داری گریه میکنی؟
بی اختیار شروع کردم همراه با گریه حرفای بی سرو ته زدن ...
مرینت- شما ها همتون همینید ... احساس نداری ... فقط قلبتون پر از غرور ... همتون سنگید!چرا من باید یه دختر باشم ... چرا نباید مثل شما ها از جنس سنگ باشم ... هان؟حالم ازتون بهم میخوره! ... تو هم مث ...
دیگه واقعا داشتم هق هق میکردم ... نفهمیدم چی شد که آدرین سرمو گذاشت رو سینشو اروم بغلم کرد ... نمیتونستم ازش جدا شم ... مثل چسب بهش چسبیده بودم ... گریه میکردم ... اغوشش ارامش خاصی داشت که تا حالا تجربه نکرده بودم ... داشتم کم کم اروم میشدم مخصوصا زمانی که زیر لب با من حرف میزد ...
آدرین- بسته دیگه دیوونه ... اروم باش ، گریه نکن .
نمیخوام سبک بازی در بیارما ولی خدایی اغوشش شبیه ارامبخش کار ساز بود!
ولی زیادی رو بهش دادم ... اینجوری دور بر میداره ... از بغلش اومدم بیرون با اخم بهش نگاه کردم ... اول با تعجب مثل منگلا نگام کرد ولی بعدش مثل اسگلا زد زیر خنده! الهی بمیرم بچم ناراحتی عصاب داره! معلوم نیست کنترله مخش دست کیه!
مرینت- هر هر هر! دلیل خنده؟
با شیطنت گفت:قیافه ی تو!
بینیمو کشیدم بالا و گفتم: چشه مگه؟
از رو تخت بلند شدو گفت: هیچی فقط شبیه بچه هایی شدی که مامانشونو گم کردن!
مرینت- ایش!
باز فقط خندید ... و بعد گفت:دیگه پاشو همین الآنم کلی دیرم شده!
با گیجی پرسیدم: چی؟
آدرین- الزایمرم که داری! ... پ من به چیه تو دل خوش کنم اخه؟!
تازه دوزاریم افتاد کف اتاق!
مرینت- یه گربه بود دستش به گوشت نمیرسید میگفت بو گندش داره خفم میکنه!
یه دفعه خیلی بی هوا اومد جلوم ... فاصله صورتشو با صورتم کم کرد و گفت: جغله من عاشقه تنبیه کردنه دخترایی مثل توام ... پس اینو تو گوشت فرو کن برا من خیلی اسون تر از این حرفاست که کارمو عملی کنم ... دختری خوبی باش تا منم باهات را بیام. حرفاشو بیخیال بوی عطرش رو عصابم واکینگ (walking)میکرد! نمیدونم به خاطر حرفاش بود یا بخاطر حرصی که از کار لوکا داشتم که خیلی سریع دهنمو باز کردم وگفتم:باشه میام .
لبخنده دختر کشی زد و گفت: حالا شد ...
داشت میرفت بیرون که گفتم:شلیل جون لااقل بگو کجا میخوایم بریم!
برگشتو با یه پوزخنده مسخره گفت: شلیلشو نا دیده میگیرم ولی مطمئن باش جایی که قرار بریم بهت بد نمیگذره!
و بعد خیلی شیک و مجلسی از اتاق پرید بیرون!
رفتم جلو ایینه ی اتاقمو به خودم نگاه کردم گلابی راست میگفت واقعا شبیه دختر بچه ای شده بودم که مامانشو گم کرده! با دست راستم محکم یه سیلی زدم به صورته خودم!
اینو زدم جای والدینم که نیستن ببینن دخترشون داره با زندگیش چه غلطی می کنه! ... نمیدونم از لوکا بنالم یا از آدرین؟ یا از خود شلغمم؟!
بیخیال! هر چی باد اوورد ما هم میپذیریم ... خودمونیما عجب زوری دارم جای انگشتام رو صورتم موند!
با کرم پودر اثار کار احمقانمو پوشوندم و با یکم لوازم ارایش به صورتم صفایی دادم! شلوار جین دمپای مشکیمو با هودی طوسی اسپرتو یه کفش طوسی ست کردم ...
ای من قربونه اون چهره ی گیرات بشم! اینجاست که شاعر میگه: قد بالای تو رعنا رو بنازم!
دیگه فکر کنم معدهاتون تهی شد ... باور کنین فقط خواستم در جریان تیپو قیافم باشین همین!
عطر اکسیژنمو رو خودم خالی کردمو از اتاق پریدم بیرون!خبری از گلابی داستان نبود ولی بلرو دیدم که طفلی مشغول گردگیری بود!
مرینت- بلر ... بلر!
برگشتو با دیدن من لبخند زدو گفت:چه خوشگل شدی مرینت!
مرینت- جون من؟
بلر- باور کن!
لپشو کشیدمو گفتم:فدایی داری! من دارم میرم بیرون البته با آدری خان گفتم در جریان باشی!
بلر- باشه عزیزم خوش بگذره ...
مرینت- میای با ما؟
اخ اخ اگه آدرین اینجا بود الآن مثل حیوون رم میکرد!
بلر- نه خانومی برید خوش بگذره .
مرینت- مرسی گلم .
آدرین- اماده ای؟
گل بود گلابی خودش پرید وسط!
مرینت- بله ...
آدرین- خب پس بریم .
با هم از عمارت زدیم بیرون! ... لامصب چه تیپی زده بعد میگن دخترا کرم میریزن!
زود تر از من رفت سوار یه پورشه ی مشکی شد! ای تو روحت! معلوم نیست چند تا ماشین داره؟
کنارش نشستم ...
مرینت- خب حالا میشه بگی میخوایم بریم کجا؟
لبخنده دختر کشی زد و گفت: زیاد حرف میزنی!
انگشت اشارمو به سمتش گرفتمو با عصبانیت گفتم: ببین اگه میخوای باهات را بیام سعی کن به من احترام بذاری فهمیدی؟
با مزه بهم نگام کردو گفت: باید فکر کنم ...
بعد از گفتن این جمله ماشینو سریع حرکت داد!
این خربزه که حرف نمیزد ولی خیلی دلم میخواست سر در بیارم که میخواد کدوم خراب شده ای منه یتیمو ببره؟!
یدفعه به سرم زد در داداشه ماشینشو
( منظورم همون داشبورد!) باز کردم ... انگار از کارم تعجب کرده بود
چون بعد چند لحظه تازه دهنشو افتتاح کرد: فضول تو به داشبورد ماشین من چیکار داری؟
خواستم یکم روی این بشرو کم کنم واسه همین گفتم:مگه تو دوست پسرم نیستی پس من باید تو رو چک کنم! تازه پارت دوم مربوط میشه به موبایلت! زود باش درش بیار!
پوزخند زدو گفت:اِ... اینجوریاست؟ اوکی عزیزم گوشیمم بهت میدم! چرا که نه؟
کلا هیچی نمیتونه این سنگه پا رو بسابه!
آدرین - راستی شوید جون منم یه حساسیتایی دارم رو دوست دخترم!
با این که دلم میخواست فکشو بیارم کف ماشین ولی باز خونسرد گفتم: بگو عزیزم تا یادت نرفته!
آدرین- اول اینکه من دوست ندارم دوست دخترم به هیچ وجه تنها بره جایی ، دوم اینکه با دوستاش حق نداره جایی بره مگر اینکه من خودم باهاش باشم ، سوم ، هفته ای چهار بار گوشیشو چک میکنم اونم تازه مشخص نمیکنه دقیقا کی! ، چهارم اینکه رو حرفه من حرف نمیزنه! پنجم اینکه..
جیغ کشیدمو عصبی گفتم:بسه دیگه! ... (ادا شو در اووردم!) اول اینکه ، دوم اونکه ، سوم اینکه!
زد زیر خنده و گفت: چه زود کم اووردی کوچولو!
مرینت- دوست عزیز اب قعطه ، افتابه هم نداریم پس مراقب خودت باش!
آدرین- یه چیز دیگه زبونتم کوتاه کن میترسم برات گرون تموم شه!
توجهی بهش نکردمو توی داشبوردو گشتم! کمد اقای ووپی بود همه چی توش پیدا میشد!
انقدر گشتم تا به یه چیزه خوشمزه رسیدم! یه بسته شکلات اونم خارجکی! انقدر ذوق کرده بودم!
حتی یه درجه بیشتر از خری که بهش تیتاب دادن!
مرینت- اخ جوون!
آدری زیر چشمی نگام کردو با عصبانیت گفت:مرینت اونو نمیخوری بذارش سر جاش!
با پررویی گفتم: دوست دارم به تو چه!
داشتم بازش میکردم که بلند تر و عصبانی تر سرم داد زد:مگه با تو نیستم؟ گفتم بزارش سر جاش اون خوب نیست!
انقدر ترسیدم که اشک تو چشام جمع شد! بی فرهنگ ،بی لیاقت! شکلاتو پرت کردم تو داشبوردو درشو محکم بستم و رومو ازش برگردوندم!
ایشاالله سوسکا امشب بخورنت! میمون درختی! تخته سنگ بیوفته روت تخته بشی! سوزن بره تو (فکر بد نکنین بی تربیتا!) بره تو دستت!خشتکه شلوارت جلو همه پاره بشه باعث شادی بقیه بشه! ...
داشتم دعا میکردم براش که یه دفعه نمیدونم چی شد که ماشینو نگه داشت و پیاده شد!
بیا حالا مستر شلغم معلوم نیست کجا تشریف بردن؟ ... خاک تو سره گدات کنم بشر! یه شوکلات چقدر ازت کم میکنه! ...
یه دفعه در ماشین باز شدو آدرین دوباره کنارم نشست ... یه مشما دستش بود! رومو کردم اونورو بهش محل ندادم! که صداش توگوشم پیچید:خانوم کوچولو قهری؟
سایلنت ...
آدرین- من ناز کشیدنم خوب نیستا ...
یه دفعه مشما یی که دستش بودو گذاشت روپامو گفت:اینم شکلات نمیدونستم چه طعمی دوست داری از هر کدوم یه طعم گرفتم!
عصبانی گفتم:من همون شکلاتو میخواستم!
پوفی کردو عصبی گفت:د اخه شوید جون اون شکلات که میخواستی کوفت کنی توش زهرماری بود اونم درصد بالا!حالا افتاد یا بازم توضیح بدم؟
الهی بگردم! خب پسرم از اول میگفتی! خدایا چیز خوردم منو ببخش! چقدر پشته این گلابی حرف زدم!چه پسر نازنینی! خدا نگهت داره واسه ننه بابات! ... جدی شدمو گفتم:میمردی اینو از اول میگفتی؟
ماشینو سریع حرکت دادو گفت:تشکر که بلد نیست فقط چپ و راست میره غر میزنه!
مشما رو باز کردم ... بابا پرچمت بالاست پسر! چه کرده! منو باش فکر میکردم از این شوکلات شیرین عسلا خریده همه اینا که خارجین ... اوف چقدر زیاده ... اینا واسه یکساله من بسه! ناخدا گاه از دهنم در رفت: وای عالیه! مرسی!
فقط نگام کردو لبخند زد! خدایا چه دوست پسر خوبی دارم من!
( خفه میشی یا چپه میشی؟ انتخاب با شماست!)
فعلا ترجیح میدم خفه بشم دوست عزیز!
***
مرینت- اینجا کجاست؟
آدرین- تو دوباره عینکتو نزدی؟
چپ چپ نگاش کردم که گفت: صد بار بهت گفتم من دوست دختر چپول نمیخوام حالا هی چشاتو چپ کن!
مرینت- منم هزار بار گفتم بهم احترام بذار! میفهمی یا نه؟
آدرین- خیلی خب بابا چرا رم میکنی؟ ... اووردمت اینجا خرید کنی!
مرینت- خرید کنم؟ واسه چی؟
آدرین- برای مسافرت دیگه!
مثل قطار مخم سوت کشید!
مرینت- چی؟
آدرین- مگه مامانم در مورد سفر چیزی بهت نگفته!
مرینت- نه! اصلا کجا قرار بریم مگه؟
آدرین- یه چند روزی میریم مارسی!
وای امروز چه روز خوبیه! عاشقتم خدا! من میمیرم واسه مارسی مخصوصا پاساژ گردی شبونه!
(مرینت بی مغز! یه ذره شخصیت دختر ، یه ذره متانت!)
مرینت- ولی من نمیتونم بیام!
آدرین- چرا اونوقت؟
مرینت- چون بنده خودم ننه بابا دارم سر خود نمیتونم راه بیوفتم برم گردش!
پوزخندی زد و گفت:چه دختر خوبی! من هلاکه حرف گوش کردنتم! ... فسقلی قبلا اجاز تو مامانم از والدینت گرفته!
نه بابا؟ اینا چقدر پیشرفتن!
آدرین - الو ... کجایی؟ میای بریم تو یا میخوای همین جا واستی منو نگاه کنی؟
مرینت- چون علاقه ای به دیدن قیافه ی تو ندارم ترجیح میدم برم تو!
نیشخندی زدمو از کنارش رد شدم ... (بمون تو کفم قشنگ برق بزنی!) حس پنجم ، شیشمم میگفت این گلابی داره پشت سرم میاد ولی منم مثل بز واسه خودم راه میرفتم ... عجب پاساژی خدایی ، جون میده توش چل زدن! برگشتم واسه محض اطمینان پشتم نگاه کردم دیدم اقا با فاصله کمی از من دستاش کرده تو جیبه شلوارشو خیلی ریلکس و جذاب راه میره! حتی وقتی نگاش کردم هیچ عکس العملی از خودش نشون نداد!
رومو برگردوندمو باز واسه خودم راه رفتم! داشتم میرفتمو میرفتم که یه دفعه یه کفشه خوشگله پاشنه دار رفت رو مخم یعنی منظورم اینکه چشممو گرفت! ای من فدات شم! چه خوشملی تو!
رنگشم بفش بود ... همون موقع یه پسر و دختر جون اومدن کنارم ... فوضول نیستما ولی مکلامشونو همچین بگی نگی گوش دادم!
دختره - عزیزم به نظر من که اون کفش بنفشه بی نظیره! تو چی فکر میکنی؟
پسره مثل شلغم ابپز قیافشو کج ماوج کرد و گفت: نه من زیاد خوشم نیومد!
خاک تو سر بی مغزت بشر!
دختره - به این قشنگی!
پسره - کجاش قشنگه!
نمیدونم چرا به سرم زد نظر گلابی رو درمورد کفشه بپرسم واسه همین برگشتم دیدم دقیقا پشتم واستاده بلند جوری که دختره و پسره بشنون به آدری گفتم:آدرین جان به نظرت این کفش بنفشه قشنگه؟
آدرین مثله علامت تعجب اول به من نگاه کرد بعد به کفشی که گفته بودم انگار پسره و دختر منتظر بودن اونم نظرشو بگه! بعد از چند لحظه گفت:اره هم شیکه هم خوشرنگه مخصوصا اگه با یه لباس همرنگه خودش ست شه بی نظیر میشه! حالا میخوای بریم بخریمش؟
الهی من قربونت برم دوست پسر گلابیه خودم!
(یه ذره شخصیت اخه مرینت جان ، یه ذره شخصیت عزیزم!)
دختر فقط به من نگاه میکرد اگه اشتباه نکنم شاید داشت به این فکر میکرد که من چقدر خوشگلم
دختر پسر از کنارمون رفتن که آدرین شروع کرد مثل بز خندیدن ... رو یخ بخندی شلغم!
آدرین- بیا بریم دیگه بسه!
جفت پا برم تو شخصیتشا پسره شلغم صفت!
مرینت- پس کفشه چی میشه مگه نگفتی میریم میگیرمش!
دوباره خندید: واقعا فکردی من اونو واست میخرم؟!
اخمامو کردم تو هم: ولی من اونو میخرم حالا ببین!
و سریع رفتم تو مغازه!
یه دختره پشته دخل بود ... تا منو دید گفت:خوش اومدین میتونم کمکتون کنم؟
مرینت- سلام قیمت اون کفش بنفشه رو میخوام!
فروشنده- اونکه تو ویترینه!
مرینت- پ ن پ اونی که پشت ویترینه رو میگم اخه علم قیب دارم!
دختر خندیدو گفت: قابله شما رو نداره قیمتش 250 فرانکه!
دست کردم تو کیفم تا کارتی که بابا بهم داده بودو در بیارم! هر چقدر گشتم نبود!
ای مخه گلابیتو برم بشر اصلا من کارتو با خودم نیاووردم که! ای خدا حالا چی کار کنم!
کاش آدری بیشعور یکم به خودش زحمت میداد! ای تو روحت!
فروشنده- خانوم شک دارید تو خریدش ، باور کنید همه یه جفت ازش مونده!
وای خدا حالا چیکار کنم!
مرینت- ببخشید من الآن میام!
از مغازه زدم بیرون آدری دست تو جیب جلو ویترین واستاده بود! رفتم جلوش! مظلوم گفتم:ادرین؟ شلیل جوون؟ بی اف گلم؟
خندید و گفت: چیه؟ کارت گیره؟
مثل خانوم محترمانه گفتم:کارت بانکمو نیاووردم از شانسمم همین یه جفت مونده!
نفسه عمیقی کشیدو سرشو به چپ و راست تکون داد و یه دفعه خیلی یه هویی دستمو گرفت و رفتیم تو مغازه ... رو به دختر گفت:خانوم اون کفشو میتونید بیارید امتحان کنیم؟
دختر که انگار جذب تیپو قیافه ی آدرین شده بود اول مثل ویندوز بالا نیومده ها خیره نگاش کرد بعد خیلی ذایه رفت کفشو برام اوورد! نکنه شبیه اناستازیا کفشه کوچیک باشه بهم نه خدا نکنه!
ای ول کیپه پامه انگار اصلا واسه من قالب گرفتنش!
آدرین- راحتی توش؟
مرینت- پاهام که راحتن ولی خودم که جام نمیشه نظری دربارش بگم!
آدرین- هه هه هه نمکدون!
خیلی خوشم اومده بود از کفشه خدا رو شکر این گلابی باهام بود وگرنه مجبور بودم از خیرش بگذرم
آدرین - درش بیار دیگه!
مرینت- خیلی خب چرا میزنی؟
آدرین- میخوای واقعا بزنمت تا معنی واقعیشو بچشی؟
مرینت- یکی بزنی دو تا میخوری دوست عزیز!
پوزخند زد و گفت: عزیزم من وقتی یکی بزنم فرصت نمیشه طرف یکی بزنه چه برسه به دوتا!
فروشنده یه دفع مثل رخته خواب جمع نکرده پرید وسط بحث شیرینه ما!
فروشنده- مورده پسند بود؟
آدرین - بله ...
کفشا رو ازم گرفت به دختره داد!
تا زمانی که از مغازه بیام بیرون دختره مثل وزق زل زده بود به آدری! چشات در بیاد بشر!
خیلی خوشحال بودم ... به همون خره بجای تیتاب تصور کنین ب ام دابلیو بدن!
من همچین حسیو داشتم! باید ازش تشکر میکردم! شایدم نباید میکردم! حالا میکنیم دیگه ادب حکم میکنه!
مرینت- یه چیز بگم؟
آدرین که کنار من تو پاساژ قدم میزد بهم نگاه کرد و سرشو تکون داد!
مرینت- این یعنی بگم؟
آدرین نگاهه خاصی به من کرد و گفت:بگو تا الزایمرت نیومده سراغت!
مرینت- بابت کفشا ممنون!
لبخند زدو گفت:کم کم داشتم نا امید میشدم ازت!
بچه پررو نگا ...
مرینت- اصلا وظیفت بود!
مثل علامت تعجب بهم نگاه کرد و گفت: ببخشید راجبه کدوم وظیفه صحبت میکنی؟
مرینت- نکنه فراموش کردی که الآن نسبت به من موظفی؟!
باز از اون نگاه مغروراش بهم کردو گفت:خوشم میاد روت زیاده خانوم کوچولو!
مرینت- من گشنمه
آدرین دوباره شد علامت تعجب!
مرینت- خب میگی چیکار کنم؟
حرصم گرفته بود این گلابی اصلا مغز نداره!
مرینت- خب منو ببر یه جا یه چیزی بخورم!
بهم نگاه کردو همراه با یه پوزخند گفت: یکم سعی کن حداقل جلو من ابرو داری کنی!
پررو تر از خودش گفتم:چرا؟ مگه تو قریبه ای؟
خندید و گفت: اینطوریاست؟ باشه عزیزم بیا ببرمت!
و دستشو دور کمرم حلقه کرد! مثل مارمولک میمونه همش میپیچه دور من!
مرینت- دستتو بردار! دوباره پررو شدی؟ زشته!
آدرین- چرا؟ مگه تو قریبه ای؟
(تقصیر خودته دیگه شتر! یکم ادم باش!)
سوار ماشین شدیم!
آدرین- چیزی نمیخواستی بخری؟
میذاشتی وقتی رفتیم خونه میپرسیدی گلابی!
مرینت- چرا اتفاقا ولی اشکال نداره رفتیم مارسی اونجا تلافی میکنم!
آدرین- اب قطعه عزیزم افتابه هم دم دست نیست!
چشم غره خوشگلی واسش اومدم و گفتم: بی ادب!
اون گلابیم فقط خندید!
***
آدرین- پیاده شو رسیدیم!
به اطرافم نگاه کردم!
مرینت- نه بابا! سلیقتم که مورد پسنده!
آدرین- مزه نریز پیاده شو!
انقدر گشنم بود که سریع پریدم پایین!با هم وارد رستوران خیلی خوشملی شدیم! یه میز دونفره انتخاب کردو رفتیم پشتش نشستیم!
9 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
38 لایک
ببخشید کی شرایط اوکی میشه تا پارت بعد رو بزاری بابا مردم از بس صبر کردم😑😂
منمممممممممم
بعدی رو بزار
عالی
بعدییییییییییییییی بزار این بهترین جمعه باشه
بعدییییییییییییی
وای امروز معلمون مریض بود کل زمان مدرسه از مبسر کلاس فرار کردیم رفتیم تو حیاط بازی
فکرش بکن ۵ ساعت بازییییییییی
خوشابه حالتان😮💨😐😭
وای اجی پارت دادی هورا عالی بود
تا پارت بعدو نگیریم اروم نمیگیگیریم
خیلی داستان خوفه 🙂
عاشقشم
ترو خدا زود تر پارت بدههههههه
ناظرتم م بودم
ایول داری👍🏻😜
تنکیو
پرفکت؛)
🌹🌹🌹
عالی بود
میسی