ناظر عزیز لطفا منتشر کن..پارت اخره🙂
با شنیدن صداهای گنگ بالای سرش چشماشو باز کرد...همونطور که به سختی چشماشو باز نگه داشته بود سعی داشت افراد بالای سرشو شناسایی کنه...کم کم که چشماشو باز تر کرد با دیدن چهره نگران پسرا(همون اعضا) مقداری حالا خورد که یکدفعه یاد اتفاقاتی افتاد که بین خودشو تهیونگ رخ داده بود...همونطور سعی داشت چشماشو باز تر کنه تا چهره تهیونگ و پنج نفر کنارشو بهتر ببینه یکدفعه در اتاق باز شد و نامجون هم به همراه دکتر وارد شدن..از اونجایی که صدا ها هنوزم براش گنگ بود متوجه حرف های دکتر نمیشد اما یا تمام توانش سعی داشت حرفی بزنه و حال بچشو بپرسه...
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
51 لایک
افسردگی بعد پایان فیک گرفتم🗿
یااااا،چرااااا
عالییی بید🧡
بقيه آهن ربا جذب ميكنن اين تصادف و بدبختي:)
دقیقااا-
عالیبودعشقوم
راستیمنومیشناسیدیگهاره؟😐
بنظرت میتونم نشناسمت بیبی؟
گفتمشایدیادترفته
عیجنبیبی!؟
عوم:) 🪄🐦
توپارت16بخاطراینکهاعضاسرتهیونگدادمیزدنخندمگرفتبعدالاناومدماینپارتوخوندممودمتغییرکرد
ازخندهرفتمتوگریه😂حالامامانماومدهبهباباممیگهیهروزبایداینوببریمتیمار..ستانواقعانیازداره😐💔
الهی🥺🐈⬛🪄
نباید آنطور تموم میشددد😭😭😭😭
اشکامو برگردوننن😭😭😭😭
الهی
هعببببب
آخه این چه پایانیه چرا هجا میرفت ماشین میزد بهش؟ نویسنده جوابمو بدهههههه
دیه نمیدونم فک کنم با ماشین مشکل داره
از چشمامممم داره سیل میاد مراقب باشید شما رو نبره😔💔
هعی😐
عههه سیل قطع شد😔 🪡
#سم_خواران😐
اسمم روشه اسید خوردنه😔
به اسم داستان نگاه میکنم بیشتر اشکم میریزه....
الهی🥺
🥺🥺