
ناظر عزیز بعد دو ماه برگشتم لطفا رد نکن و خوشحالمون کن:)
سلام قشنگااا..میدونم خیلیا از خواننده های قدیم دیگه توی تستچی نباشن و به شدت دلتنگشونم.. میخوام عشق جرم نیست رو ادامه بدم و دوستای قشنگی که دارن اینو میخوام میتونن از اول بخونن.. ممکنه اولش یکم پیچیده باشه ولی اگه کامنتای پارت یک رو بخونید متوجه میشید.. خیلی دوستتون دارم و واقعا خوشحالم میکنیم اگه حمایت کنید.. بریم برای داستان.. اسلاید بعد-
با بغض به جیمین خیره شد.. اشکاشو با پشت دستای سرد وبیجونش پاک کرد که آروم در باز شد..با دیدن جونگکوک ناخواگاه لبخندی زد و نگاهشو به جونگکوک داد.. بغضشو قورت داده و اروم لب زد.. ا/ت:جو..جونگکوکا…دلم برات تنگ شده بود.. جونگکوک به سرعت سمت ا/ت رفت و دختر رو توی آغو.ش کشید.. اشکاش بی وقفه میریخت… نگاهشو به دخترک داد و توی چشماش خیره شد… جونگکوک:تو نمیدونی من چی کشیدم..لطفا دیگه..هیچوقت..همچین کاری نکن قشنگم..
طعنه ای به بقیه پسرا که منتظرش بودن زد و سمت اتاقش رفت.. اعصبانی پرونده ها رو کنار زد و روی صندلیش نشست.. هوفی کشید و چشماشو بست.. جیمین:کاش هیچوقت نمیدیدمت لعنتی.. نگاهشو به سقف داد و بغضشو قورت داد.. بخاطر رفتارش با دخترک ناراحت بود..شاید اون هم دلیل خودش روداشت.. اما هیچکس متوجه حال جیمین توی اون مدت نمیشد.. بی توجه به فضای اطرافش بود که صدای بلند در اون رو از فضای غمگینی که درونش بود بیرون کشید.. با تصور اینکه کاراموزش جونگوون پشت دره اجازه ورود شخص رو صادر کرد و صاف نشست که با ظاهر شدن تهیونگ توی چهارچوب در اخم غلیظی کرد.. تهیونگ:مشتاق دیدار دکتر پارک.. جیمین بی توجه به تهیونگ کلافه به صندلی تکیه داد و نگاهشو به میز پر از پرونده های نامرتب داد.. بعد از چند ثانیه یقه پیرهنش توی دستای تهیونگ گیر افتاد و باعث با شدت بلند شدنش از روی صندلی شد.. رگ های گردن تهیونگ از اعصبانیت بیرون زده بود و صورتش قرمز شده بود.. جیمین پوزخندی زد وخنثی به تهیونگ خیره شد که باعث اعصبانیت بیشتر تهیونگ میشد.. تهیونگ:هیچ میدونی این اتفاق چرا برای ا/ت افتاد؟؟ نه نمیدونی چون هنوزم خود خواهی.. پدر ا/ت بخاطر کینه ای که از تو داشت میخواست اونو بکشه.. پوزخند جیمین از روی لبهاش رفت و متعجب به تهیونگ خیره شد.. جیمین:منظورت چیه؟ا/ت بخاطر من اینطوری شد؟ ولی اون الان با جونگکوکه.. تهیونگ یقه جیمینو ول کرد و روی صندلی هولش داد.. تهیونگ:پدر ا/ت فکر کرد جونگکوک تویی.. بدون اینکه به جیمین اجازه صحبت بده سمت در رفت و جیمین روبا هزاران سوال و ناراحتی تنها گذاشت..
سمت پسرا رفت که با دیدن یونگی که از اعصبانیت کل بیمارستانو روی سرش گذاشته بود هوف کلافه ای کشید.. سرعتشو بیشتر کرد و سمت یونگی رفت.. دستشو روی شونت پسر گذاشت و فریاد بلندی زد.. تهیونگ:هیونگگگ..به خودت بیا…حال ا/ت خوبه..میتونی ببینیش.. یونگی با شنیدن حرف تهیونگ نگاهی بهش کرد و سمت اتاق ا/ت حمله ور شد.. در رو باز کرد و با دیدن ا/ت که کنار جونگکوک روی تخت نشسته سمتش دویید و محکم توی آ غ و ش کشیدش(ناظر عزیزم خواهر برادرن).. ا/ت بخاطر دردی که داش اخی گفت و با صدایی که خوشحالی و خستگی توش موج میزد لب زد.. ا/ت:اوپااا..اروم له شدم.. یونگی که متوجه شرایط شده بود سریع ا/ت رو ول کرد و با دستاش صورت ظریف دختر رو قاب کرد.. یونگی:حالت خوبه؟درد داری؟اذیتی؟ ا/ت خنده ای کرد و نگاهشو به جونگکوک داد.. ا/ت:حالم خوبه..درد ندارم..اذیت نیستم چون شما کنارمید..
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بالاخره بهد ۱۰۰۰سال گذاشتی مرسیییی❤️❤️
پروفتو میخوامممم
برات بفرستم؟
چقدر قلمت قشنگهه +_+
کیوتیییی