
ناظر قشنگم لطفا رد نکن:)))
اروم موهای مشکی دختر رو پشت گوشش فرستاد و لبخندی زد.. شوگا:دیگه نمیزارم حتی یک تار مو از سرت کم بشه بچه.. ا/ت با حرص به شوگا نگاه کرد و نفس عمیقی کشید.. ا/ت:بچه؟ شوگا خنده شیطونی کرد و نگاهشو به جونگکوک داد که از این حجم از مهربونی شوگا اعصبانی شده بود.. هر کسی از کنارشون رد میشد فکر میکرد شوگا و ا/ت نا.مزدن تا جونگکوک و ا/ت.. جونگکوک نگاهی به شوگا کرد و لب زد.. جونگکوک:هیونگ بهتره تو… که با ورود تهیونگ حرفشو خود و هوفی کشید.. جونگکوک:هر دوتون میخواید بمونید؟ هر دو یک صدا بله ای گفتن،، جونگکوک اخمی کرد و به صندلی تکیه داد.. شوگا که برادر ا/ت بود جونگکوک نمیتونست چیزی بهش بگه.. تهیونگ هم برادر خودش بود.. سروش تکون داد و نگاهشو به ا/ت داد که نخودی میخندید.. جونگکوک:یا چرا امروز همه منو ایگنور میکنید؟؟
وارد اتاق شد و به بقیه که دور ا/ت جمع شده بودن خیره شد.. نفس عمیقی کشید و نگاهشون کرد.. جیمین:نیم ساعت دیگه وقت دارید..برای مریض خوب نیست افراد زیادی دورش باشن.. جونگکوک نگاهی به جیمین میندازه و هوفی میکشه.. جونگکوک:جیمین شی!چرا اینطوری رفتار میکنی؟چرا نمیخوای داستان ا/ت روبشنوی؟ جیمین بی توجه سمت در میره که جونگکوک به طرفش میره.. جونگکوک:چرا این رفتار رو میکنی؟واقعا فراموش کردن ما و این خاطرات راحته؟ جیمین سمتش برمیگرده نگاهش میکنه.. جیمین:داستان ا/ت رو میدونم…اما وجود تو اجازه نمیده که دوباره بهش برگردم.. و بعد از اتاق خارج شد..
دستشو روی موهای نرم دختر کشید و اونا رو به پشت گوشش هدایت کرد.. با انگشت شصتش نوازش وار اشک های روی گونه ا/ت رو پاک کرد ولبخندی زد.. جونگکوک:نگران نباش لیتل..باید بهش زمان بدیم.. به بقیه پسرا اشاره ای کرد و از روی صندلی بلند شد.. بو..سه ای روی موهای دختر کاشت و نفس عمیقی کشید.. جونگکوک:فردا در اولین فرصت میام پیشت؛کاش میتونستم کنارت بمونم.. لبخندی مهربانانه زد و پشت سر بقیه از اتاق خارج شد..
نگاهی به رفتن پسرا کرد و بعد از خروجشون وارد اتاق ا/ت شد.. با دیدن ا/ت که مثل ابر بهار گریه میکرد قلبش از تپش افتاد… سمت دختر رفت و نگاهش کرد.. جیمین:لطفا گریه نکن.. ا/ت با شنیدن صدای پسر سرشو بالا آورد و متعجب نگاهش کرد.. جیمین لبخندی زد و موهاشو به سمت بالا هدایت کرد.. سرشو نزدیک ا/ت کرد و فاصلشون رو به صفر رسوند.. سرشو سمت گوش دختر هدایت کرد و لب زد- جیمین:من کنارتم..هرچیم بشه.. از ا/ت فاصله گرفت و نگاهش کرد.. جیمین:اوممم…البته پس فردا مرخص میشی..
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ترخدا پارت جدیدو بزار خواهشششش
۱ سال شد پارت بعدو بزار خواهش💙
ادمین جان، جانم به قربانت کجایی؟ زنده ای عزیزوم؟🥲 😂💔
پنج ماهه مارو تو خماری گذاشتی رفتی، کجایی فرزندم؟
آیا کم گذاشتن جرم نیست؟ -_-
معذرت میخواممم
پارت بعد
حتما
تـسـتجـدیـدم!)))