6 اسلاید صحیح/غلط توسط: raha انتشار: 2 سال پیش 426 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
ناظر عزیز لطفا منتشر کن🙏🏻🙏🏻🙏🏻😭😭
❤اول لایک کن❤
توجهی به سوالم نکردو کلافه پرسید:تو که از تنهایی نمیترسی؟
مثل سگ! یادمه تا ۱۲ سالگی با مامانم میخوابیدم! ( مدیونید پشت سرم حرف بزنید! من که راضی نیستم!)بیچاره مامانم! دلم براش میسوخت! از دوازده سالگی به بعدم به شرط اینکه مامان بابام بیان اتاق بغلی اتاق من راضی شدم تنها بخوابم!
آدرین - هوی با توام!
مرینت- هوی تو کلاهت!
آدرین- نه بابا به من این چیزا نمیاد!خب پس مشکلی نیست! مامان اینا امشب کاری واسشون پیش اومد دم دمای صبح میان خونه! بلرم نیست تو هم که نمیترسی! منم باید برم جایی احتمالا همون صبح میام!
جوون؟! نه تو رو خدا من تو اون عمارت تنها چی کار کنم؟! وای مامان جون! چه غلطی کردما!
کاش لال میشدم همچین چیزی نمیگفتم! مرینت ... مرینت! ایشاا... جوش بزنی دختر! انقدر چاخان نکنی!
وای خدا حالا چه شکلی خاک بریزم رو سرم طبیعی به نظر بیاد؟!
کنار خونشون نگه داشت پیاده شد که منم باهاش اومدم پایین! در و باز کرد رفتیم تو به محض این که وارد عمارت شدیم سریع رفت تو اتاقش!
رفت خودشو خوشگل کنه دیگه! بیا! حالا من باید بشینم اینجا تنهایی از ترس دق کنم! اینجام که شبا ... بعله!
همینجوری مثل مترسکا همونجا واستاده بودمو دیوارایه قشنگو نظاره میکردم! یه دفعه صدای بهم خوردن در اتاقش اومد بعدشم با سرعت از پله ها پایین اومد اما نمیدونم چرا عطرش زود تر از خودش رسید!
شاید سر راه تاکسی گرفته! تیپو برم! نمیشه مثل ادم بره بیرون!
آدرین- خب دیگه من دارم میرم
خواستم ذایه نشم خیلی شیطانی گفتم: یعنی تو نمیترسی منو با خونتون اونم این خونه تنها بذاریو بری؟ممکنه وقتی برگشتی جابه جایی های قول اسا صورت گرفته باشه!
خندید و گفت: نه خیالت تخت این خونه همه جاش دوربین مدار بسته داره!
مرینت- کاری نداره خرجش یه صندلیه! بعدا سیماشو در میارم استراحت کنن!
پوزخند زد و گفت: تو با یه گوشی ساده بعید میدونم بتونی کار کنی چه برسه به این دوربینا که کوچولو هایی مثل تو هنوز تو زندگیشون این چیزا رو ندیدن!
مرینت- من کوچولو نیستم
آدرین- ثابت کن! در ضمن خواستی چیزی ببری از اینجا زنگ بزن بیام کمکت کنم بعید میدونم خودت تنهایی بتونی کاری کنی!
خندید و گفت:من رفتم.
یا حضرت فیل!حالا چیکارکنم؟! داشت الکی الکی ، شوخکی شوخکی میرفت! چاره ای نبود دیگه!
مرینت- نرو!
همچین این کلمه رو مظلومانه گفتم که نزدیک بود خودمم بزنم زیر گریه! آدرین برگشتو با چشمای از کاسه در اومدش بهم زل زد هیچی نمیگفت فقط بهم نگاه میکرد! بعد از چند لحظه دهنشو افتتاح
کرد: میشه بگی چرا؟
خودمونیم از تو چشاش داد میزد میدونه! ولی انگار دلش میخواست منو به زانو دربیاره! غلط کرده گوجه سبز! ( گفتم تنوع بدم اخه فصلشه بیشتر ادمو جذب میکنه!)
جوابشو دادم:چون میخوام برم سر چهارا!
خودشو در حالت رفتن نشون داد و گفت: اگه نگی میرما!
مظلومانه گفتم: یعنی اگه بگم نمیری؟!
شیطون نگام کردو گفت: حالا!
بیا برو ! مسخره! دستم میندازه!
مرینت- خودتو مسخره کن!
آدرین- باشه من رفتم خانوم کوچولو خوددانی بابای!
نه خدا جون باز داشت میرفت!
مرینت- واستا ... من میترسم!
این گوجه سبزم زد زیر خنده! مرض! شیطونه میگه برو خرخرشو بجو! شیطونه غلط میکنه میگه مگه من خون اشامم! از وقتی اومدم این خونه اصلا دختر بدی شدم دیگه اون دختر معصومو خانومه همیشه نیستم!
مرینت- برا چی میخندی؟
میون خندش گفت:هیچی اخه اثباتت واسه این که بچه نیستی دلیل قانعه کننده ای بود!
مرینت- مسخره نکن تو خودتم تو این خونه نمیتونی تنها دووم بیاری!
اومد روبه روم واستاد و گفت:من یک سال کامل تو این خونه تنها زندگی میکردم فسقلی!
مرینت- جدی؟ تو بچه کجایی انقد شجاعی؟
آدرین- شیطونه میگه بذارم برم درم روش قفل کنما!
چون به این گلابی اعتمادی نبود دهنمو قفل زدم!
آدرین- خب دیگه شوخی بسه من دیرم شده!
جوون؟
مرینت- شوخی؟! من شوخی نکردم!
اینبار جدی گفت: به من چه که تو میترسی من نمیتونم بخاطر تو بشینم تو خونه! این خیابون نگهبان داره ، امنیتش زیاده! لازم نیست بترسی!
میخواستم بگم نگهبانه ارواح خبیصم میتونه ببینه؟ والا!
یه دفعه به خودم اومدم دیدم رفته! واقعا اشکم داشت در میومد! من از تنهایی اونم تو شب خیلی میترسیدم!
رفتم سمت حیاط همه جا تاریک بود دیدم داره میره نمیدونم چی شد که یه دفعه با صدای بغض داری گفتم:آدرین تو رو خدا بمون!
برگشت ... از چشام ترسو خوند! چون کلافه بهم نگاه کردو گفت: خب میگی چیکار کنم نمیتونم نرم!
پرو پرو گفتم: خب منم با خودت ببر!
ابروشو انداخت بالا و پوزخند زد و گفت:
آدرین- وقتی بهت میگم روت زیاده میگی نه!
یکم بهم نگاه کردو بعد جدی گفت: سریع حاظر شو دیر شده!
مرینت- واقعا؟!
آدرین- نه الکی! د بدو دیگه تا پشیمون نشدم!
خدا از اقایی کمت نکنه گلابی! سریع رفتم تو تا حاضر شم .چون حدس میزدم مهمونی باشه یکی از شلوار لی خوشگالمو با یه شومیز مشکی خیلی شیک پوشیدم چون شومیزم تنگ بود هیکل خوشگلمو خیلی خوب به رخ میکشید! ارایشمو تازه کردمو سریع یه پالتو پوشیدم یه شال زمستونی سفید با کیف و کفش ست مشکیمو برداشتمو از اتاق اومدم بیرون!
مرینت- من امادم!
نگام کرد! از برق چشاش فهمیدم که ... بعله! داشتیم از در خارج میشدیم که یه دفعه بهم گفت: راستی یه چیزی!
مرینت- چه چیزی؟
یکم مکث کردو گفت:چون دوستای من تو رو نمیشناسن و از شانس بده من تو امروز وباله منی و من مجبورم تو رو بهشون معرفی کنم ... باید بهشون بگم تو دوست دختر جدید منی!
جوون؟ من؟
آدرین- تعجب نکن منم اصلا دوست ندارم تو رو حتی یه دقیقه هم جای دوست دختر خودم ببینم ولی فعلا چاره ی دیگه ای ندارم! درضمن تو خودت خواستی با من بیای پس تصمیم با خودته!
نمیدونستم باید چی بگم! البته خیلی دلشم بخواد منو جای دوست دخترش ببینه! تو خوابم همچین هلویی گیرش نمیومد! البته راستم میگفت من یه دفعه مثه این کنه ها دنبال این گلابی راه افتادم!
باید عوارضشم تحمل کنم! واسه همین گفتم: باشه قبوله
آدرین- پس راه بیوفت
***
جونه مرینت ادم باشیا! مرگ مرینت پارازیت ول ندی اون وسطا! این تن بمیره سردرد یعنی همون دردسر درست نکنیا! افرین دختر خوشملم! خل شدم دیگه خودم با خودم حرف میزنم هی مادر کجایی که بچت از کف رفت!
یه نگاه به این خیار چمبل کردم! چه ژستیم میگیره موقع رانندگی! بابا بردپیت! بابا خفن! بابا خطر! بابا ته مرام! بابا خوشگل! بابا مهربون! بابا دلیله زندگی من! بابا جذاب! بابا مرد زندگی! بابا تمومه دنیای من! خدایی بابا ها خیلی خوبنا! مگه نه؟
آدرین- پیاده شو رسیدیم
نه بابا! عجب جای خفنیه! خدا اخر عاقبته ما رو بخیر کنه! با کنجکاوی پرسیدم: عروسیه؟
خندید ...
مرینت- سوالم خنده داشت؟
آدرین- بد فورم! اخه عقل کل اگه عروسی بود که ...
دیگه چیزی نگفت فقط زیر لب زمزمه کرد:همرو برق میگیره ما رو چراغ نفتی!
چپ چپ نگاش کردم که باز گفت: چشاتو چپ نکن من دوست دختر چپول نمیخوام!
زبونمو واسش دراز کردم!مدیونید پشت سرم حرف بزنید! این عادتمه خو! و گفتم:شتر در خواب بیند پنبه دانه! تو خوابم همچین جواهری گیر نمیوفتاد! در ضمن سعی کن قرصاتو سر وقت بخوری که اینجوری مخت تاب بازی نکنه!
بعد خیلی شیک مجلسی جلو جلو را افتادم ... اونم یه پوزخند زدو پشتم راه افتاد .
یا خدا اینجا که پارتیه! وای موهاتو خودم دونه دونه میکنم خیار چمبل! دختر ساده گیر اووردی!
یه دفعه دیدم یه چیز دور کمرم حلقه شد! ای خدا مگه خیارم دست داره! از ترس میخواستم فرار کنم که حلقه دستش سفت تر شد! بعدم گرمای نفساش کنار گوشم .با صدای اروم بهم گفت: طبیعی رفتار کن عزیزم!
عزیزمو همچین گفت والا با کلمه ی گوسفندم زیاد تفاوتی نداشت!با حرص گفتم: یه ذره به روت خندیدم ببین جنبه نداری! دستتو بکش!
ولی باز گوش نکردو کار خودشو انجام داد! نمیدونم چرا ولی با تماس دستش با بدنم یه لحظه احساس کردم سرما خوردم البته در مرحله تبش! دمای بدنم به سرعت جت فضا بالا رفت! من چه مرگمه؟
انقدر حواسم پرت بود که نفهمیدم تمامه مدت مثل یه عروسک توسط آدرین هدایت میشدم! انقدر اونجا شلوغ پلوغ بود که حد نداشت! شتر با بارش غیب میشد! ما که جای خود داشتیم!
رفتیم یه گوشه نشستیم فاصله کمی که بینه منو آدرین بود یکم اذیتم میکرد ولی خوب نمیتونستم چیزی بهش بگم همین که منو تو اون خونه تنها نذاشت بره خودش خیلی!
اوف همه بد جور تو فضا بودن! عجب غلطی کردم ارواح خبیص منو میخورد بهتر بود تا پاشم بیام تو این دیوونه خونه. یه دفعه دیدم یه سیب زمینی داره میاد سمتمون! باور کنین چرت و پرت نمیگم! دختر درست مثل سیب زمینی گرد بود یه لباس فوق کوتاه قهوه ای با کفشای 20 سانتی ست اون پوشیده بود! موهاشم اونقدر بالا بود که اگه میخواستی کلا هیکلشو دید بزنی 20 دقیقه همون سمت موهاش اَلاف میشدی!
نفهمیدم چی شد که آدرین پاشد! بعد از دست دادن با اون دختر صداش تو گوشم پیچید!
دختره- سلام آدرین جان. حالت چطوره عزیزم؟
آدرین خیلی جدی گفت:ممنون خوبم .
دختره- خیلی خوشحالم که دیدمت عزیزم تنها اومدی؟
آدرین به من اشاره کردو گفت: نه
دختر همچین نگام کرد انگار من قاتل بوروسلیم!اصلا نه سلامی نه خوشامد گویی!
حالا اگه بنده پسر بودم انواع و اقسام قربون صدقها رو بارم میکرد!
منو با شدت از کنار آدرین پرت کرد اونور خودش جای من نشست!
حالا ایشون شده بود یه تپه میون منو آدرین! دختر پرو! سیب زمینی اب پز!
آدرین که ظاهرا خیلی عصبی شده بود بدون توجه به حرفای دختره فقط کلافه سر تکون میداد!
سیب زمینی- اره داشتم میگفتم ... همه بچه ها میگفتم چقدر جیگر شدی! چند نفریم تاحالا به خودشون جرئت دادنو اومدن بهم پیشنهاد دادن منتها من زیر بار نرفتم!
یعنی داشت معدم گلاب به سرو روتون تهی میشد!
سیب زمینی- بایکو همون دجی یادته؟
آدرین فقط سر تکون داد! سیب زمینیم ادامه داد:اون که تا منو دید گفت گریزیلا امشب تو مثل ستاره میدرخشی عزیزم!
ناخوداگاه خندم گرفت همین باعث شد سیب زمینی رم کنه! برگشتو عصبی بهم گفت: چی انقدر خنده داره!
سعی میکردم خودم کنترل کنم ... ولی با این حال گفتم:اینجاست که شاعر میگه اعتماد به نفس بعضیا صاف تو لوزالمعدم!
آدرین از حرفی که زدم زد زیر خنده! ولی این یارو ستاره درخشان داشت با چشاش منو قورت میداد!
همین جور به من زل زده بود که با صدای یه نفر هر دومون سرمونو به سمت صدا برگردوندیم!
یه اقای حدودا 55 ساله شروع کرد سلام احوال پرسی ... من که طرفو نمیشناختم ولی به رسم ادب و این حرفا مثل گریزیلا و آدرین بلند شدم!
اقاهه- آدرین میبینم تنهایی!
آدرین خندید و گفت: نه اشتباه دیدید با دوست دخترم اومدم!
وقتی منو دید و گریزیلا رو مابین ما گفت: گریزیلا جان فکر نمیکنی نباید بین این دوتا جوون سد شی!
باز فهمه تو! اینکه کلا فهم و شعور خورد با یه اب معدنی خارجیم روش!
گریزیلا پشت چشی نازک کردو گفت:شما کاریت نباشه ...
اقاهه- باشه ولی کارت تموم شد بیا پیش ما ..
-گودزیلا(خیلی به اسمش میاد خو) باشه.
یه وقت فکر نکنید تو این مدت من بیکار بودما! نه! یه کاری کردم کارستون!
میدونم دارید از فوضولی میترکید چون دوستون دارم میگم! صندلی ستاره ی درخشانو با پا کشیدم عقب! اخ چقدر بخندیم! مردم ازار نیستم ولی حال ادمایی که حالمو میگرین و میپرسم!
اقا خلاصه با رفتن این اقاهه ما هم قصد نشستن کردیم که یه دفعه دیدیم بعله ستاره ی شب رو زمین ولو شدن! حالا اون صحنه رو تصور کنید! داشتم میترکیدم از خنده! نگاهم به آدرین افتاد! داشت منو نگاه میکرد میدونستم که میدونه کار خوده خلو چلمه! داشت شیطون نگام میکرد و میخندید!
گودزیلا که حسابی داغ کرده بود از روی زمین بلند شدو ضمن یه نگاه ترسناک به من بیچاره راشو گرفتو رفت! اوف بالاخره از شرش راحت شدم . سر جام نشستم باز آدرین کنارم نشست.
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
39 لایک
اقا عجب چیزیه داستانتا
خیلی دوسش دارم🖤🐾
ناظر عزیز لطفا منتشر کن🙏🏻🙏🏻🙏🏻😭😭
اینو 👆 شما نوشتید منم اینو مینویسم 👇
آجی عزیز لطفا پارت بعد رو بزار🙏🏻🙏🏻🙏🏻😭😭
یکم لایکا بیشتر بشه میزارم❤🤪
خاهش میکنم این تن بمیره لایک کنید
عالییییییییییییییی بعدیییییییییییی
داستان داره جالب میشه
به شدت موافقم👍🏻
قشنگه❤️
بعدیو بذار وگرنه...😁😐
میشه به داستان منم سربزنید؟
البته😉
میشه به داستان منم سر بزنی 🌼
البته
مچکر ⭐
کپیه!
بله من هم تو پارت یک و فکنم تو تمامی کامنت های هر پارت گفتم کت نوشته ی خودم نیست و اجازه گرفتم😮💨🙃
متاسفانه من عادت ی خوندن کامنت ها ندارم:)
جییییییغ
من اینقدر زود به زود میزارم که😐😐
باشه پارت بعد که خیلی عر داره رو میزارم هفته ی دیگه😉😁
عرررر
هفته بعد!!؟!؟
شوخی کردم بابا جدی نگیر😁😐
شوخی و کو. فت 😭