
این پارت مثلا قرار بود دیروز منتشر بشه ، ولی محدودیت تست گرفتم 😐
«_ پس میگین آرمی ها به دوغ آباد حمله کردن؟» «_ آره. اونا مارو غافلگیر کردن. ما ازتون درخواست کمک داریم. اگه کمکمون نکنید اونا به اینجا و قبیله های دیگه هم حمله می کنن.»
چیتوز ، ممد ، ولف گرل و رزالی ، درست جلوی فرمانده ارشد مبارزه با تایتان ها ایستاده بودند. فرمانده ریش بز مانندی داشت. انگار از بس سرگرم کشتن تایتان ها بود که به وجنات خودش نمی رسید.
«_من نمی تونم نیرو هامو برای چنین کاری از دست بدم. در ضمن اونا نمی تونن از دیوار پنجاه متری ما رد بشن.» «_ولی قربان… » «_همین که شنیدید ، یا می رید ، یا می ندازمتون بیرون»

همگی با ناامیدی از اتاق فرمانده بیرون رفتند. آنها در دیوار سینا ، گل و بلبل ترین بخش دیوار بودند. این دیوار 230 کیلومتر با دیوار ماریا فاصله داشت.
رزالی با ناامیدی گفت: «فکر نکنم بتونیم براتون کاری بکنیم ؛ واقعا متاسفم» «_ نه ، اشکالی نداره. شما که مخالفت نکردین ، فرماده تون بود. » «_ به هر حال ، چه فرقی می کنه.»
شهروندان سینا شاد و خندان به نظر می رسیدند. کاملا میشد از قیافه یشان خواند که یه بار هم یه تایتان ندیده اند. مطمئنا با دیدن آن موجودات شل و ول عجیب و غریب ، خودشان را خیس می کردند!
همه دور حوضی جمع شده و به زمین خیره شده بودند. این وضع تا دو دقیقه ای ادامه داشت ، تا اینکه کسی سکوت را شکست.
«_ هی ، شما ها اون کسایی هستین که از دوغ آباد اومدن؟» آنها سرشان را بالا گرفتند و دختر/پسری را دیدند که با قیافه ای متعجب به آنها خیره شده است.
«_ شرمنده! یادم رفت خودم رو معرفی کنم. من اتو خان ام. شنیدم آرمی ها به قبیله تون حمله کردن. از اونجایی که معلومه دوستتون هم گم شده.»
«_ آره ، ما اونو تو مسیر میانبر گم کردیم. البته به خاطر رقیق بودن هوا مجبور شدیم شب رو پایین تر از مسیر بخوابیم.»
«_احتمالا یه تایتان دوستون رو برده. البته اونا کسی رو با خودشون نمی برن ، همون جا می خورنش ؛ مگه اینکه تایتانی که دوستتون رو برده ، یه انسان تایتان نما باشه»
«_ تو میتونی کمکمون کنی اونو پیدا کنیم؟» «_ خب من فقط می تونم از دیوار ببرمتون بیرون. باقیش رو باید خودتون برید. دور تا دور دیوار پر نگهبان های تایتان کشه. باید شب دست به کار شیم. دوستم یجی گنگ هم می تونه کمکمون کنه.»
«_ پس قرارمون کی هست؟» «_شب ساعت یک ، کنار همین حوض می بینمتون.» این داستان ادامه دارد… 🙂

کاربرایی که تو این پارت بودن: ❀رزالی❀ ، ᴡᴏʟғ ɢɪʀʟ ، اتو خان ، یجیگنگ🔗 ، چی توز😐
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
مردم سینا...😔😂
یه ماهه نذاشتی
می دونم. یکم حوصله می خواد ، از یه طرف هم درسا نمی ذاره.
دلم براش تنگ شده بود همین
امروز شاید یه پارت بذارم
میشه منم باشممم 😔🗿
یادت رفت پارت بذاری؟
نه نرفته. درس دارم وقت نمی کنم. چهارشنبه می ذارم
کلاس چندمی؟
نهم
پایه سرنوشت سازیه تلاش کن🙂
خیلی تلاش کن و گرنه آیندت به باد میره
اره ، می دونم.
خیلی ممنون 😊
چی شد پسسسس
ولی یک هفتست پارت جدید نزاشتی😐(وی بسیار چسب است)
چهارشنبه میذارم. الان درس دارم وقت نمی کنم.
عهه من اینو منتشرر کردم نمی دونستم مال توعه😃😃عجب خلاقیتی 👌🏻👌🏻افرین ادامه بده
مرسی 🥰🥰
خواهشش❤❤❤❤🍓🍓
🥰🥰
🍓🍓🍓
منو یه وقت آدم بده نزاریا😂
یه آدم باحال بزار😂💔و اگه خودت صلاح میدونی با یه اسکیت شناور😂😂😂
باشه 😂👌
کو پارت بعد؟🗿
میذارم. امتحان داشتم دیروز واسه همین وقت نکردم چیزی بنویسم.
منم یوقت بیاری ها
👍
من اون اکم پرید ولی بازم منو بزاررررررر
کدوم ؟
ARIYAN*
تو اون اکممariyanبودم
اها ، باشه