
خوب خوب اینم از پارت جدید جی کی تون برگشت خوب البته سعی می کنم باشم اخه واقعا زیادی عین چیز درس می خونم
( شب) + ای بابا اینقدر لج نکن دیگه هندسامم هوا سرده مریض میشی...... * نه نمی خوام...... + ... عین خود جنی عه هم طرز حرف زدنش هم اخلاقش.... + نه نمیشه باید بپوشی وگرنه واست عروسک نمیگیرم...... * ایییششش باشه می پوشم..... + جین از ری اکشن دخترش خندش گرفت..... * پوشیدم بریم ..... جین دست جین هو رو گرفت و از خونه رفت بیرون......... * اخجون میریم عروسک بخریم.... بابا میشه بعدش برام بستنی هم بگیری و بعدش منو ببری پارک..... + امر دیگه ایی ندارید پرنسس..... * نه ندارم....... (پاساژ) * بابا اینو بخریم...... + یا جین هو تو فقط گفتی یکی تا الان چهارتا گرفتی بس نیست..... * اما بابا اینک خیلی قشنگه خیلی دوسش دارم اخه شبیه شماست می خوام داشته باشمش
+ هندسام بابا اولن هیچکس شبیه من نیست و اینکه خودم که پیشتم عروسک شبیه منو واسه ی چی می خوای.... * بابای جذابم اخه وقتی میری بیرون توی خونه تنها میشم دلتنگت میشم تروخدا بابایی..... + عاه از دست تو دختر باشه بریم بخریمش........ فروشنده : بفرمایین..... * اون عروسک صورتی رو می خوام..... + اگه میشه اون عروسک رو بیارین..... فروشنده : حتما.....بفرما خانم کوچولو..... * من هندسامم..... فروشنده از حرف جین هو خندش گرفت..... اوه ببخشید هندسامم کوچولو.... * اشکالی نداره از این به بعد یادتون باشه...... + 😂😂...... چه قدر میشه
فروشنده :( .......).... بفرمایین کارت تون..... * خداحافظ..... فروشنده : خداحافظ هندسام کوچولو..... + خوب دیگه کجا بریم..... * بریم شهر بازی...... + باشه بریم...... * اخجون..... جین هو شروع به دیویدن کرد..... + جین هو مواظب باش میخوری زمین.. عاه از دست این دختر ...... * بابا بیا دیگه چرا اینقدر کندی..... + من کند نیستم تو زیادی سریع میدوی..... * عمو جونگ کوک گفته باید همیشه سریع باشیم..... + اون عموت زیادی حرف میزنه بیا بریم ... بعدا حساب این کوک رو میرسم اخه این چیه بهش میگه یهو سریع بره یهو خدایی نکرده یه چیزه بشه چی باید شیر موز دیگه بهش ندم تا این کارو نکنه
* اخجون شهر بازی بابا بابا اول اون اسب سواری رو بریم.... + اهوم بریم.... * اخجون اسب سواری......... جین هو عروسکی که بدست داشت سوار اسب شد ( همون اسب هایی هست که میشینی بعدش میچرخن 😐 امیدوارم فهمیده باشید)..... جین هو برای پدرش دست تکون میداد و جین فقط به دخترش نگاه می کرد...... + جنی کاشکی بودی می تونستیم باهم دیگه بزرگ شدن دخترمون رو ببینیم........ * بابا بیا اینو باهم بریم...... + باشه پرنسسم بریم........ زمان عین باد گذشت طوری که نه جین هو متوجه شد که کی از همه وسیله های بازی استفاده کرده و نه جین حواسش به زمانش بود چون فقط دخترشو میدید...... + خوب بریم بستنی بخرم که بخوریم تو اینجا بشین ولی جایی نرو باشه.... * اهوم باشه...... جین هو نشسته بود و داشت پاشو تکون میداد تا پدرش بیاد....... فروشنده : بادکنک دارم بادکنک ( یکی بخر دوتا ببر 😂😂😂😂 ببخشید بخشید که پریدم وسط داستان) * وایی بادکنک..... جین هو عروسک رو گذاشت روی صندلی و سریع از جاش بلند شد و به سمت فروشنده رفت..... * میشه به منم بادکنک بدی..... فروشنده : پول داری...... * بابام داره..... فروشنده : به بابات بگو بهت پول بده.... * باشه الان میام.... وقتی جین هو خواست پیش پدرش بره راه گم کرد....... * بابا کجایی.... (با گریه) ... بابا بابامو می خوام بابایی..... کسی نبود به دختر بچه اهمیت بده یا کسی نبود دلش براش بسوزه ولی ...... _ چیشده کوچولو چرا گریه می کنی
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عررررر ینییی الاننن جنیی بودههه؟
یعنی که بود
کی میدونه
🧐
😂😂🐰🐰🥕
عالیه👍✨