اینم ادامه ی داستان
از زبان نویسنده:(۱۰دقیقه به عقب بر میگردیم به جایی که مرینت داشت آماده می شد که سوار دوچرخه بشه)
از زبان لایلا:
همینجا داخل ماشین صبر می کنم تا مرینت بیاد بیرون و بره خامه بهره😈😈😈بعد از پشت میزنمش و حسابشو میرسم😈😈😈خوب شد که فهمیدم که اون خامه ها قراره برای شیرینی فروشی پدر مرینت بیاد و ازش
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
به نظرم داستانت هر قسمت بیشتر بنویس تا طرفدا بیشتر داشته باشی
باشه
افرین عالی بود خیلی قشنگ بود
ممنون😍
یه پیشنهادی بهت میکنم.
اگه میخواهی داستانت طرف داراش زیاد شه برای داستانت عکس بزار
عالیییییییییی بود خیلییییییییییی خوب بود این قسمت 🤩