my derako 💚💚p.3

ــــــــــــــــــــــــــــــ فردا عصرـــــــــــــــــــــــــــــــ با هرماینی رفتیم اتاقش و در مورد کتاب ها صحبت کردیم تا ساعت نه یعنی چهار ساهت صحبت کردیم خداحافظی کردم و رفتم خوابگاه تا خواستم واردم بشم دراکو رو دیدم ــ کجا بودین خانم فلتون؟ ــ ببخشید پیش هرماینی بودم ــ چهار ساعت؟ ــ رمان از دستم در رفت (بچه ها شاید این قسمت را بیان بگید که کپی کردی و من فقط از اون ایده گرفتم ولی اکه اینکار توهین در نظر کرفتید از اونی که کپی کردم معذرت میخوام) همین طوری نزدیکم میشد من انقدر عقب رفتم که خوردم به دیوارمنو بین دیواره ی دستاش زندانی کردو....... ــ این دفعه را ازت میگذرم. قشنگ ضایع بود خحالت کشبدم ــ فقط بخاطر کیوتیداا و ازم فاصله گرفت و رفت زود تر رفت توی اتاق و لباس عوض کرد اومد بعد از اون من رفتم لباسم رو پوشیدم و ولو شدم روی رخته خواب و خوابیدم

ــــــــــــــــــــــــــ شب ــــــــــــــــــــــــــــــــ (گایز اینجا تخت ها یک دونفره توی هر اتاق هست) خواب بودم حس کردم یکی ب غ ل م کرد دراکو بود دستاش روی پهلو.هام بود (ادمینتون الان اینجوریه🥹🥹 😂😂) بعد با کلی ذوق خوابیدم

فردا ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ حس کردم دست یکی توی سرمه چشمام رو اروم باز کردم و با قیافه کیوت دراکو مواج شدم که داشت میخندید ــ صبح بخیر ــ صبح بخیر چخبرته بزار بخوابم تو رو خدا ــ ساعت ده ــ چییی ــ شانس اوردی امروز تعطیله و بعد بلند شدی دست صورتت رو شستی چون تعطیل بود لباس راحتی پوشیدی یک پیرهن استین بلند چسبون انگشتی مشکی و یک شلوار لی بگ خاکستری و یک نیم بود چرم مشکی رفتی پایین دراکو داشت کتاب میخوند😶 برگام این بچه حتی گوش نمی داد حالا داره کتاب میخونه 😶 رفتم از پشت ب غ ل ش کردم و ــ سیب سبزم درسم میخوند ما ندیده بودیم دراکو دست از نوشتن برداشت و گفت عی اینطوری صدام نکن سوفی ــ اوکی یک لقب بهتر برات پیدا کردم ــ چیه ــ بیبی ــ 😈 ــ 😶 ــ 😂😂 ــ 😂😂 ــــــــــــــــــــــــــــ شب ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ میخواستم بخوابم که ــ یچیزی یادت نرفته ــ نه چطور با اشاره به لبش ــ من بو.س میخوام ــ بیبی من بوس میخواد ــ اوهوم (با یه حالت کیوتی) پهلو.هام رو گرفت و منو به خودش نزدیک کردو.....(ادمینتون مرد😂🥹)

حمایت حمایت دراکوهد با غیرت😂💚